Developed in conjunction with Joomla extensions.

اوج قهر و نفرت در دیار وصل و آشتی!

رضا کدخدازاده عضو هیئت تحریریه
در حالی که هنوز یک سال از آغاز عملیات وسیع نظامی گروه موسوم به داعش در عراق و شهر موصل نگذشته است کمتر کسی در دنیا هست که نام این گروه را نشنیده باشد.

 اینکه چگونه یک گروه شورشی توانست در مدت زمان کوتاهی به چنان درجه ای از هماهنگی و آمادگی برسد که بتواند در مدت کوتاهی چیزی حدود بیست درصد خاک کشور عراق را اشغال کند، از جوانب گوناگونی می توان مورد نظر قرار داد. اما آنچه که در این مورد بسیار قابل تامل است نحوه اشغال موصل توسط داعش است. این که چرا کارمندان دولتی و حتی نظامیان شهر موصل بدون مقاوت، شهر را به آسانی در اختیار مهاجمان قرار می دهند را شاید بتوان از منظر وضعیت و بافت سیاسی خاص کشور عراق بررسی کرد اما نمی توان به آسانی از عدم مقاومت مردم این شهر، از دیارشان به آسانی گذشت. اساسا چرا در میان آن ها احساس مسئولیت به حکومت مرکزی و احساس تعلق خاطر به کشور و دیار خود دارای چنان درجه ای از ضعف بود که عده ای از آن ها خیلی زود فرار را بر قرار ترجیح دادند و عده ای دیگر حتی جذب نیروهای داعش شدند.

اینکه چگونه می شود در دنیای امروز چنین تفکراتی که نه با روح دین و نه با آیین انسانی سازگاری دارد بتواند به عنوان یک اندیشه و ایدئولوژی، اقشار مختلفی را جذب کند ایجاب می کند به داعش از منظری دیگر نگریست. در مورد جذب شدن افراد از کشورهای اروپایی و آمریکایی که گفته می شود جذب این گروه ها
می شود خیلی نباید به بیراهه برویم چرا که به نظر می رسد این افراد بیشتر دارای انگیزه های شخصی و ماجراجویانه بوده و در واقع از بعد روانشناختی فردی قابل بررسی است و زمینه های اجتماعی و جامعه شناختی، کمتر می تواند در مورد این افراد صدق کند. بخش عمده نیروهایی که جذب داعش می شوند حاصل محیطی است که در آن فقر، بیکاری، توهین، بی سوادی و مواردی ازین دست در آن بیداد می کند.
در اینکه این گروه ها مورد حمایت مالی و تسلیحاتی قدرت های رقیب منطقه ای و فرامنطقه ای، در راستای منافع خود واقع می شوند، شکی نیست و طنز تلخ در این زمینه این است که حتی ائتلاف هایی هم که علیه داعش در جای جای دنیا شکل می گیرد در خوشبینانه ترین حالت ممکن، نیمی از شرکت کنندگان آن از حامیان مالی آنها بوده و یا حتی هستند! با این حال، نمی توان داعش را تنها از جهات فوق مورد بررسی قرار داد بلکه باید به این پدیده عمیق تر نگاه کرد.
این نوشته قصد دارد به پدیده ای به نام "داعش" فارغ از نگاه های فوق، نگریسته و آن را مورد بررسی قرار دهد:
داعش یا همان دولت اسلامی عراق و شام نه تنها یک دولت نیست بلکه حتی یک گروه منسجم تشکیلاتی شبیه به آنچه که در قرن نوزده و بیست، در پی خواسته های استقلال طلبانه، فعالیت های نظامی انجام می دادند هم نمی تواند باشد. داعش پیش از هر چیزی یک تفکر است، یک اندیشه است. تفکری که از صدر اسلام هم وجود داشته است. اگر خطبه های حضرت امیر در برابر خوارج را بخوانیم گویی آن حضرت امروز در برابر داعشیان ایراد سخن می کند، آنها با همان پرچم های سیاه در برابر حضرت ایستاده و در برابر هر استدلال و اجتهاد و سخن منطقی تنها آموخته اند بگویند
"لا حکم الا لله" (و به قول حضرت امیر: سخن حقی که از آن اراده باطل شده) و در برابر هر چیز جدیدی که می بینند و نصی برای آن پیدا نمی کنند از بیخ و بن آن را حرام اعلام کنند. آنها تنها در این هزارو اندی سال آموخته اند پدیده های جدید را که از نظرشان حرام بوده و باید کنار گذاشته شود را هم می توان به غنیمت برد! می توان ماشین های شاسی بلند به غنیمت برده شده را سوار شد، با موسیقی، ویدئوهای تبلیغاتی ساخت و در اینترنت به اشتراک گذاشت حتی اگر نصی هم برای آن ها یافت نکرده باشند!
این گونه تفکرات در طول تاریخ اسلام دارای فراز و فرودهای فراوانی بوده است. تامل در تاریخ اسلام نشان
می دهد که زمان هایی این تفکر توانسته در عرصه های اجتماعی زندگی مسلمانان بسط پیدا کند که زمینه برای آنها فراهم بوده است. چنین تفکراتی در دوران شکوه تمدن اسلام کمتر فرصت عرض اندام پیدا کرده است. قرن سوم تا قرن ششم هجری قمری که اندیشه در جهان اسلام با متفکرانی همچون فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر و ابن رشد دوران شکوه خود را می دید اثر چندانی از تفکرات اینچنینی مشاهده نمی شود. اما هر گاه جهان اسلام درگیر تکفیر، مقابله با دگراندیشی و تعطیل اندیشه و اندیشه ورزی می گردد واپس گرایی و بنیادگرایی در اسلام بیشتر و بیشتر می گردد.
جهان اسلام زمانی به بیشترین حد ممکن از دوران شکوفایی و تمدن خود دور شد که در آن هر گونه نواندیشیدن تحمل نشد و اندیشه ای که بتواند متناسب با زمان خود باشد هم اساسا ظهور پیدا نمی کرد. امروز با پدیده ای به نام داعش روبرو هستیم، پدیده ای که قبل از آن با نام طالبان و القاعده و ... همین ایدئولوژی را دنبال می کردند. ایدئولوژی ای که با هر نام و نشانی که باشد ریشه در سلفی گری دارد که قرن هاست جهان اسلام ار آن آسیب می بیند و متاسفانه اندیشه متقنی هم که بتواند هم توان رویارویی کامل با آن داشته باشد هم متناسب با زمان خودش باشد یا بوجود نیامده است یا هر گاه که در حال شکل گرفتن بوده، استبداد و استعمار در برابر آن سدی محکم ایجاد کرده است.
در ریشه یابی فکری پدیده داعش باید گفت ریشه فکری داعش به جریان سلفی گری باز می گردد. اصولادر تفکر سلفی گری هر حکومتی غیر از اسلام رد می شود و تنها راه دستیابی به قدرت را جهاد می داند. سلفیون تنها خود را مسلمان واقعی دانسته و به راحتی دیگران را تکفیر می کنند. این جریان در قرن هفتم توسط ابن تیمیه تئوریزه شد و در قرن دوازدهم و سیزدهم توسط محمدبن عبدالوهاب به اجرا در آمد و در قرن چهاردهم توسط افرادی همچون سید قطب و رشید رضا به ایدئولوژی سازی پرداخته شد. همراهی و همسویی استبداد داخلی و استعمار خارجی با این جریان واپس گرا که منافع آنان را بهتر تامین می کرد باعث شد رشد و بسط بیشتری نسبت به جریان مقابل خود، یعنی جریان احیاگر و اصلاح طلب دینی داشته باشد.

در آغاز قرن بیستم، زمانی که جهان غرب دوران انقلاب صنعتی را پشت سر می گذاشت و در حال حرکت به سمت تولید اندیشه های فراتر از زمان خود بود، اندیشه بنیادگرایانه در جهان اسلام به اوج خود می رسد. جریان سلفی گری در این دوران به جریان فکری و عملی غالب جهان اسلام تبدیل می شود. جریانی که نام آن، به تنهایی، گویای رویکرد نامناسب آن می باشد. سلفی گری به معنای بازگشت به گذشته و در اصطلاح به معنی نص گرایی، مقابله با نوآوری و اجتهاد، تجددگریزی و زندگی در دیروز(نوستالژی) می باشد.
طنز تلخ تاریخ در مورد بنیادگرایی، جاییست که در این دوران، رشید رضا راه نجات اسلام را، در بازگشت به خلافت اولیه اسلام می داند و اصطلاح "الدوله الاسلامیه" را به کار می برد و مقر خلافت را موصل عنوان می کند که همچون نامش محل وصل و آشتی باشد و امروز اوج تنفر و خشونت را در موصل توسط همان تفکر سلفی گری شاهد هستیم!
پس داعش قبل از هر چیز، یک اندیشه است و راه مبارزه با اندیشه تنها و تنها اندیشه و تفکر است. هیچ گاه اندیشه ای در طول تاریخ با مبارزه فیزیکی از میان نرفته است. بیش از پنج قرن سیطره پاپ و کلیسا و اجازه ندادن به تولید اندیشه، تاریخ اروپا را در خاموشی مطلق فروبرده بود تا اینکه تولید تفکر و نواندیشی بود که اروپا را به عصر روشنگری سوق داد.
این روزها از حضور و عدم حضور ایران در ائتلاف های علیه داعش بسیار صحبت می شود. اما آن چه در این بحث قابل توجه است، این است که بهتر است حضور یا عدم حضور در این ائتلاف ها را تنها از لحاظ منافع ملی کوتاه مدت بررسی کرد و نه راه حل قطعی برای ریشه کن کردن تفکرات بنیادگرایانه. هم چنین، در اینکه افزایش امنیت نظامی و فیزیکی در برابر گروه هایی چون داعش باید مورد توجه قرار بگیرد، شکی نیست اما آنچه که بسیار حائز اهمیت است و منافع دراز مدت کشور را می تواند تامین کند مقابله با تفکر بنیادگرایی و سلفی گری به طریقه تولید اندیشه های اصلاح طلبانه دینی و متناسب با روح زمان و اجرایی کردن آن و معرفی آن به دنیا با استفاده از ظرفیت رسانه ها و به طور اعم، استفاده از دیپلماسی عمومی می باشد. ایران، کشوری که در طول تاریخ بیشترین تلاش ها را در راستای نواندیشی دینی داشته، باید بتواند این ظرفیت را در زمینه کاربردی هم به شکل مناسبی به کار گیرد و از آن بهره مند شود.
ادبیات اصلاح طلبانه دینی و گفتمان اعتدال گرایی ایرانی می تواند بهترین صلاح در برابر اندیشه هایی همچون داعش باشد، در صورتی که منافع کشور در پس پرده اختلافات درونی قرار نگیرد. فراموش نکنیم گفتمان گفت و گوی تمدن ها که از سوی ایران مطرح شد دارای ظرفیت بسیار بیشتری از دستاورد آن بود که شاید رقابت های سیاسی درونی بود که باعث شد این مهم، مغفول واقع شود.
در پایان باید گفت: اگر امروز یا فردا چنانچه کشور عراق و یا ائتلاف های شکل گرفته علیه داعش، آن ها را از لحاظ نظامی شکست داده و از عراق و حتی سوریه خارج کنند، باید گفت تنها داعش است که از بین رفته است نه تفکر آن ها، تفکر آن ها در صورت توجه نکردن به نواندیشی دینی، باقی می ماند. آن ها تنها مدتی را به استراحت پرداخته و در طول این مدت یک نام با مسمای دیگری برای خود انتخاب کرده و بار دیگر منطقه و جهان را با جلوه های جدیدی از افراطی گری و خشونت غافلگیر خواهند کرد!

تمامی حقوق برای مجله ایرانی روابط بین الملل محفوظ است ©2024 iirjournal.ir. All Rights Reserved

Please publish modules in offcanvas position.