آشوب در سیاست جهانی

سیده مسعوده میرمسعودی سردبیر مجله ایران روابط بین الملل


جهان در حالی وارد سال 2018 شد که که هر منطقه ای از آن  با مشکلاتی خاصی درتنش و درگیری بود . برای  تحلیل این موضوع ، از سطوح ساختار بین الملل شروع کرده و در ادامه به بازیگران تاتیر گذار در نظام بین الملل می پردازیم.
ساختار نظام بین الملل  از نظام دو قطبی در جنگ جهانی دوم شروع شده بود ،در زمان جنگ سرد نیز نظام دو قطبی ادامه پیدا کرد . فروپاشی شوروی ،به قدرت گرفتن یک قطب منتهی شد ودر نهایت تا دهه 2000  هژمونی آمریکا ساختار تک قطبی نظام را تشکیل می داد. ولی با ظهور قدرت های اقتصادی و پیشی گرفتن موضوع اقتصاد بر نظامی گری و هم چنین ظهور فن آوری ها و انقلاب ارتباطی ،جهان رویه دیگری را به خود گرفت و نظام تک قطبی کم کم دارای مراکز تاثیر گذار در کنار خود شد و همین گذار ، پایه گذار آشوب در سیاست جاری جهان در دو دهه گذشته شد . جمیز روزانا  در نظریه آشوب جهانی این موضوع را به ظهور بازیگران غیر دولتی  و گروه های تصمیم گیر مهم در عرصه جهانی ربط می داد هرچند تاحدودی هم این موضوع به وضوح لمس می شد .بطور مثال ظهور گروه های تروریستی که اخیرا توانستند تمام نگاه ها را به خود جلب کنند و یک آشوب خاصی در تمام کشورها به وجود آورند و در حال حاضر هم ، کمتر کشوری  وجود دارد که در برنامه های سیاسی اجرایی خود این موضوع، مبارزه با تروریسم را جزو اولویت های خود قرار نداده باشد.
در سطح بعدی که سطح منطقه ای می باشد منشا آشوب را می توان در سطوح تصمیم گیران این بازیگران دانست که در هر منطقه براساس اولویت منافع تعریف می شود .اگر از خاورمیانه شروع کنیم پایه این تنش ها بیشتر ایدئولوژیک است و بر اساس رقابت های منطقه ای صورت گرفته که تنش و درگیری ودر نهایت آشوب در سیاست ابن منطقه را بوجود آورده است . البته نباید فراموش کرد که که رقابت های قدرت های بزرگ در این منطقه که منجر به جنگ های نیابتی شده نیز، از شاخص های تاثیر گذار  در آشوب در این منطقه است ولی اصل آشوب در سیاست این منطقه را می توان گفت که به نوع فرهنگ سیاسی حاکم در این منطقه  بر می گردد که باز اگر بدنبال منشا اصلی  آشوب بگردیم در موضوع دولت سازی و ملت سازی در این منطقه است که هنوز در اکثر این کشورها انجام نشده است و هنوز ملت واقعی یا دولت تعریف شده وجود ندارد.
بنظر نویسنده در نظر گرفتن منافع ملی و توجه به هنجارهای نروماتیو  و هم چنین ارتقا فرهنگ سیاسی مردم ،تبعیت  از حاکمیت قانون و شفافیت پاسخگویی دولت در برابر ملت ،از مولفه های اصلی در رهایی از  این آشوب می باشد .
در ادامه برای بررسی آشوب در اتحادیه اروپا ،چندین عامل موثر در این موضوع دخیل  است .اولین موضوع تصمیم گیری های قدرت های بزرگ اروپایی در مسائل اتحادیه است که آن هم با تغییر رئیس جمهوری این کشورها در حال تغییر است. بطور مثال تصمیم گیری مکرون در فرانسه با همتایی قبلی اش متفاوت است و تا حدودی سمت و سوی سیاست های این کشور  را تغییر داده و شاید به تنش و درگیری  نزدیک تر کرده است یا موضوع برگزیت انگلستان در اتحادیه یک نوع آشوب منحصر بفردی در اتحادیه ایجاد کرده که سیاست کل این منطقه را تحت تاثیر قرار داده است .
در آمریکا نیز با به قدرت رسیدن ترامپ که پایه سیاسی نداشت  و بیشتر یک فرد با تفکر اقتصادی بود در سیاست های اجرایی آمریکا چه در خارج وچه در داخل نوع خاصی از تنش و آشوب  را بوجود آورده که در تاریخ آمریکا هم خاص است .
نتیجه‌گیری : منشا آشوب در سیاست جهانی در تمام سطوح از نظام بین الملل گرفته تا سطح بازیگران را می توان در موضوع گذار جهان در سطوح نظام از تک قطبی به تک قطبی چند مرکزی و در حاضر به چند قطبی ردیابی کرد و در سطوح منطقه ای، منشا آشوب  در دولتهای غیردموکراتیک به تفکرات دیکتاتوری و حکومت یک نفر یا یا گروه بر کشور می باشد که تصمیم گیرها ی غیر منافع ملی دانست. ودر کشورهای دموکراتیک ،منشا آشوب را  می توان در بیشتر موارد  در نوع تصمیم گیری های افراد یا گروه های دمو کراتیک  دانست  که در  سخن و عمل متفاوت اند و منفعت محور در هر شرایطی مد نظر است و هنجارهای نروماتیو نقش نمادی دارند . ودر آخر مهمترین موضوع در ایجاد آشوب در سیاست جهانی ،حاصل رقابت های منفعت جویانه بازیگران اصلی دانست که با ایجاد گروه های تند رو و اکثر مذهبی  باعث آشوب در کل جهان شده اند این گروه ها مثل داعش مثل سرطان های می مانند که عامل ایجادش قدرت های بزرگ هستند ولی با قدرت گرفتن این گروهک ها در رنگها و تیپ های مختلف  در حال حاضراز کنترل خارج شده وباعث  همگانی شدن این آشوب ها در سطوح مختلف شده اند.بنظر می آید متاستاز این سرطانها نیاز به عزم جهانی برای ریشه کنی آنها و حداقل عملکرد این رفتار،باعث کسر و حذف قسمت اعظم این آشوب ها خواهد شد.
مساله ای که همواره و دست کم در دوران مدرن ذهن اندیشمندان و نظریه پردازان سیاست و روابط بین الملل را به شدت به خود مشغول داشته؛ هرج و مرج؛ فقدان اقتدار مرکزی و مهمتر از آن وجود تعارضات و منازعات سخت افزارانه و نرم افزارانه متعدد و بعضا بی پایان بوده و هست. صرف نظر از این که آیا جهان سیاست ذاتا و اصالتا حائز هرج و مرج و آشوب بوده و یا به زعم سازه انگاران و پسامدرن ها صرفا برساخته های بین الاذهاني یا گفتمانی است؛ به هر کیف آشوب و منازعه در طول تاریخ تکوین روابط و سیاست بین الملل یک واقعیت یا پدیده عینی و غیر قابل اجتناب به شمار رفته است. این نوشتار کوتاه نیز در پی پاسخی مختصر و تحلیلی به این پرسش است که به راستی ریشه یا ریشه های آشوب و ناامنی و نزاع در سیاست و روابط بین الملل چیست؟ و یا چرا بخش اعظم تلاش ها و نهادهای بین المللی در پایان دادن به آشوب قرین موفقیت چشمگیر نبوده است؟
به طور کلی تعارض و آشوب در سیاست جهانی را می توان در سه مولفه یا علت اساسی مورد تحلیل و ریشه یابی قرار داد:
1-    محدودیت منابع مادی و حیاتی مورد نیاز جوامع انسانی از یک سو و نامحدود بودن و سیری ناپذیری نیاز و اشتهای انسان: تردیدی نیست که بخش قابل توجهی از تعارضات و آشوب های جهان نتیجه نیازهای گسترده جوامع به منابع طبیعی و حیاتی بوده که علاوه بر محدوديت؛ به مقدار کافی در اختیار همه جوامع نیز قرار ندارند. منابعی مانند: انرژی؛ آب؛ زمین و مواد معدنی همواره محل عمیق ترین و خونین ترین تعارضات بوده و هستند.
2-    تعارضات فرهنگی-عقیدتی:نظریه برخورد تمدن های ساموئل هانتينگتون؛ مشهورترین ترین رویکرد در این خصوص به شمار می رود. تعارض و تفاوت های اعتقادی و فرهنگی در تمامی طول تاریخ تا به امروز؛ بسیار بیش از نیاز به منابع مادی عامل شکل گیری منازعات و آشوب ها بوده است. تمامی منازعات مسلحانه ای که از ابتدای دهه نود میلادی تاکنون به وقوع پیوسته اند؛ عملا از ریشه های عمیق مذهبی برخوردارند. به همین علت تحلیل این منازعات بر اساس محاسبات واقع گرایانه صرف عموما به نتایج دقیقی ختم نمی گردد.
3-     اما عامل بسیار مهم دیگری که در تحلیل و نظریه پردازی ها به شدت مورد غفلت واقع گردیده؛ کسب افتخار و پرستیژ یا به عبارت بهتر شناسایی به عنوان یک بازیگر مطرح و کسب احترام و تمجید است. ریچارد ندليبو؛ اریک رينگمار و اکسل هونث از مشهورتري نظریه پردازان این مقوله به شمار می روند. شاید برای بسیاری از تحلیلگران این موضوع چندان قابل توجه نباشد که تهاجم عراق به کویت؛ تهاجم آمریکا به عراق و افغانستان و بسیاری دیگر از منازعات شکل گرفته در تاریخ مدرن را به کسب افتخار و احترام و یا جبران سرخوردگی و اهانت ها نسبت دهند.
بنابراین با در کنار هم قرار دادن عوامل سه گانه یاد شده یا به عبارت بهتر مجموع و برآیند آنها می توان ریشه های آشوب در جهان سیاست و روابط بین الملل را بهتر تحلیل و کالبد شکافی نمود. اما درنهایت توجه جدی به یک متغیر اساسی نیز بسیار ضروریست.  مدرنيته؛ انقلاب صنعتی و مهمتر از آن انقلاب ارتباطات و جهانی شدن عوامل بسیار حائز اهمیتی در رشد و گسترش آشوب در سیاست جهانی هستند. به نظر افرادی مانند یانگ؛ گودوين؛ هلد و مک گرو؛ گسترش ارتباطات و وابستگی متقابل بیش از آنکه موجب نزدیکی جوامع به یکدیگر باشد؛ زمینه ساز شناخت تفاوت ها و تعارضات خصوصا در حوزه های هویتی بوده است. جهان امروز شاهد تعارضات چند لایه و چندگانه هویتی است. تعارض هویت محلی و قومی با هویت ملی یکپارچه ساز؛ تعارض هویت عقیدتی سنتی با هویت مدرن و لیبرال جهانی؛ تعارض هویت ملی و با هویت جهانی و منطقه ای؛ جملگی ریشه در گسترش تکنولوژی و ارتباطات جهانی گسترده دارند. بنابراین آشوب در سیاست جهانی همچنان غامض ترین و پیچیده ترین معضل حوزه علوم اجتماعی است.

 

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل