چه چیز ایران را به یک تهدید تبدیل می کند؟

برگردان: محمد زارعی، پژوهشگر مطالعات آلمان و اروپا

نویسنده: آندرئاس بوک Andreas Bock، استاد روابط بین الملل و علوم سیاسی در آلمان

نگاهی کوتاه به مفهوم «تهدید» از منظر روانشناسی سیاسی
این سؤال که چه چیزی باعث تبدیل یک بازیگر به تهدید می شود، علم و سیاست از زمان های بسیار دور با آن مشغول بوده است. احتمالا توسیدید اولین تحلیل سازه انگارانه در مورد «درک از تهدید» را با تاریخ جنگ پلوپونزوس نوشته است. این مسئله که چه چیز آتن یا اسپارت را در ذهن دیگری به یک تهدید تبدیل کرده، نتیجه یک فرآیند برساخته ازذهن بوده است: اطلاعات درک شده به طور معناداری بر اساس مفروضات صریح و ضمنی تفسیر می شوند. فرضیه تحلیل من این است که تهدید یک واقعیت عینی نیست. چیزی که یک بازیگر را به یک تهدید تبدیل می کند تا حد زیادی به درک این بازیگر بستگی دارد و نه به معیارهای ظاهری و عینی مانند توانایی های نظامی. به عنوان مثال، علیرغم این واقعیت که ایالات متحده هنوز هم قادر به از بین بردن آلمان، فرانسه یا انگلیس به وسیله تسلیحات هسته ای است، اما این کشورها احساس نمی کنند که از سوی امریکا تهدید می شوند. برعکس، زرادخانه هسته ای آمریکا به عنوان ضمانت امنیت اروپا محسوب می شود. در مقابل، ضعف مسکو در جنگ سرد – در مقایسه با تجهیزات تسلیحاتی ایالات متحده - به عنوان یک تهدید درک شد. به همین ترتیب، ایران بسیار ضعیف تر (هم از نظر اقتصادی و هم نظامی) در مقایسه با اسرائیل و ایالات متحده به عنوان یک تهدید عظیم برای امنیت آنها درک می شود. بدیهی است که میان آنچه سیاست گذاران به عنوان یک تهدید و آنچه به عنوان قابلیت نظامی تفسیر می کنند، تفاوت وجود دارد. برای تشریح این واریانس، نظریه های روانشناسی شناختی می توانند سهم ارزشمندی داشته باشند.
پس چه چیزی ایران را به یک تهدید تبدیل می کند؟
چرا ما برعکس، ایالات متحده که با وجود نیروی نظامی ویرانگر که بارها اثبات کرده است که از آن نیز استفاده خواهد کرد، را به عنوان یک تهدید در نظر نمی گیریم؟ از آنجا که درک ما متأثر از پیش فرض های خاصی است، مانند آنچه که رابرت جرویس Robert Jervis (استاد روابط بین الملل دانشگاه کلمبیا) در اثر خود به نام «درک و درک نادرست در سیاست بین الملل» Perception and Misperception in International Politics  می نویسد: «ما مایلیم این طور باور کنیم که: کشورهایی را که ما دوست داریم، اقداماتی را انجام می دهند که مورد پسند ماست و اهدافی را حمایت می کنند که ما ترجیح می دهیم، و با کشورهایی مخالفت می کنند که مخالف ما هستند. ما مایلیم این طور فکر کنیم که: کشورهایی که دشمن ما هستند، پیشنهادهایی را انجام می دهند که به ما آسیب می رسانند و بر خلاف منافع دوستان ما کار می کنند و از دشمنان ما حمایت می کنند».
آنچه که جرویس اینجا توصیف می کند، اختصارهای شناختی یا اکتشافاتی هستند که ما از حجم زیادی از اطلاعات که از طریق فهم (ساخت معنایی) خود دریافت و درک می کنیم، و در یک فرایند فعال تفسیر، معنایی را می سازند که در نتیجه برای خود واقعیتی را می آفریند. با استفاده از اکتشاف شناختی ما همچنین قادریم تا برای خود اطلاعات متناقض یا مبهم را به طور معنادار تفسیر و آن را از نظر شناختی نیز تضمین کنیم. فرآیند ایجاد و ساخت معنا از واقعیات اجتماعی به عوامل داخلی و خارجی بستگی دارد، مانند محیط یا زمینه ای که انسان خود را در آن به حرکت در می آورد، و یا از تجربیاتی که فرد به صورت شخصی کسب کرده و یا به صورت جمعی به اشتراک گذاشته می شود. تأثیر گروگانگیری در تهران در سال 1979 نمونه خوبی برای این مسئله است. این خاطره تا به امروز تصویر ایران در امریکا را شکل می دهد. روابط دیپلماتیک بین دو کشور از آن زمان تا به امروز، هنوز از سر گرفته نشده است.
بنابراین هر اقدام شبیه به آن، مانند تلاش برای دستیابی به سلاح های خاص، می تواند هم به عنوان اقدامی تهاجمی و نیز به عنوان اقدامی دفاعی درک و تفسیر شود. یا همانطور که جرویس می گوید: «افراد مختلف از یک رویداد مشابه برای حمایت از سیاست های مختلف استفاده می کنند». در نتیجه، چیزی که یک تهدید را به یک تهدید تبدیل می کند، بر اساس - یک رفتار، یک واقعیت یا یک موضوع - در خود آن پدید نمی آید. چیزی که یک تهدید را به یک تهدید تبدیل می کند، تفسیرِ یک اقدام، یک رفتار یا حتی سخن گفتن از یک موضوع توسط فرد ناظر یا مشاهده کننده است. این سوال که آیا تلاش بازیگر A برای دستیابی به سلاح، تهدیدی برای بازیگر B است یا خیر، به نگاه مشاهده کننده بستگی دارد. شاید برای ما ایران، بر خلاف رژیم هایی مانند عربستان سعودی، که از منظر چشم اندازهای لیبرال-دموکراتیک مشکلات کمتری ندارند، به این دلیل به عنوان تهدید انگاشته می شود که در گفتمان سیاسی و عمومی تهران را یک تهدید می دانند و یا تهدید به وجود می آورد.

این نوشته برگرفته از مقاله ای است که آقای بوک در مجله مطالعات سیاسی بنیاد هانز زایدل (شماره 481) سال 2018 به چاپ رسانده است.
لینک مجله:
https://www.hss.de/download/publications/PS_481_BRENNPUNKT_IRAN.pdf
 
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل