پیچیدگی گسترده تحلیل پیش بینانه جنگ غزه

رضا میرزایی کارشناس ارشد  روابط  بین الملل

در سیاست جنگ را آخرین راهکار دانسته اند، اما در کنار این کلیت می توان جنگ را ادامه رفتار سیاسیِ به بن بست خورده یا هدفدار دانست. هزینه جنگ قاعدتا بالا و عمومی است. اما موضوع مهم در غزه هزینه ای است که بر دوش کودکان قرار گرفته است. ترکیب جمعیتی فلسطین را می توان جوان دانست که در نوار غزه بالغ بر ۴۰٪ جمعیت زیر ۱۵ سال می باشند. یونیسف نیز رسما اعلام کرده کودکان بیشترین هزینه را در این جنگ می پردازند.

هر چند می توان جنگ ۷ اکتبر را مقطع جدیدی از مناقشه دیرینه میان اسرائیل و فلسطینی ها دانست اما به لحاظ تاریخی می توان ریشه این مقطع را در وقایعی مانند روز نکبت یا فاجعه در دهه ۱۹۴۸ جستجو کرد. بعد از این تاریخ نیز جنگ با شکست سال ۱۹۶۷ ادامه یافت (جنگ شش روزه) که در آن اسرائیل شروع به اشغال کرانه باختری، غزه و بیت المقدس شرقی کرد که موجی از درگیری ها و اعتراضات بیشتر را ادامه داد.

بررسی های تاریخی نشان می دهد کشورهای عربی همواره توجه بخصوصی در مقاطع مختلف جنگ داشته اند. به عنوان نمونه در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، در دوران اوج ناسیونالیسم عربی، فلسطین آرمان مرکزی اعراب بود اگر چه این گمانه زنی وجود داشته است که  بسیاری از رهبران عرب توانستند از آن جهت ادامه یا ابقای قدرت خود نیز استفاده کنند. برخی دیدگاه ها درگیری اعراب و اسرائیل را بیشتر یک درگیری سیاسی بر سرِ یک سر زمین می دانند تا یک جنگ مذهبی ، هر چند در مقاطع مختلف حضور یا کنش های واقع شده در مراکز مذهبی شدیدا احساسات مسلمانان را برانگیخته است. در تحلیلی آمده شهروندان عرب تحت حکومت های خودکامه و گرفتار در فشار اقتصادی این مناقشه را نوعی مبارزه ضد استعماری دانسته و به همین دلیل بر حفظ حقوق فلسطینی ها تاکید دارند. البته این یک تلقی است اما برخی نظر سنجی های عمومی عربی داشتن روابط دیپلماتیک با اسرائیل را چندان هم رد ننموده است. در دیدگاهی دیگر برخی کشورهای عربی روابط پنهانی توسعه یافته با اسرائیل داشته اند. صلح مصر با اسرائیل در سال ۱۹۷۹ که ترور انور سادات را به دنبال داشت به لحاظی نمونه دیگری از پذیرش توسط کشورهای عربی محسوب می شود. یا مثلا سوریه و مصر در دهه ۱۹۶۰ به ساف اجازه حمله به اسرائیل را در سراسر مرزهایشان ندادند...

به نظر می رسد به لحاظ سیاسی پافشاری بر ایجاد کشور مستقل فلسطین همواره مورد خواست و تائید کشورهای عرب بوده است ( آرمان فلسطین از دهه ۱۹۳۰) و از طرفی ایده دو کشوری در دوره های ریاست جمهوری بیل کلینتون، جورج دبلیو بوش و باراک اوباما به عنوان هدف مطرح بوده است، اما دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا در سال ۲۰۲۰ بر توافقات عادی سازی بین اسرائیل و کشورهای عربی تمرکز نمود و موضوع فلسطین را کنار گذاشت.

سیاست های تیم سیاسی بایدن نیز مرکزیت فلسطین را به رسمیت نشناخته و حتی تلاش این تیم برای توسعه روابط با برخی کشورهای عرب مهم منطقه من جمله عربستان سعودی نیز تقریبا بی نتیجه مانده است. این تیم هم بر مدار راه حل دو کشوری تمرکز دارد، و البته تا کنون  سیاست های واقعی در این رابطه اعمال و یا اجرایی نشده است.

دیدگاه هایی بیان می دارند که برخی کشورهای عربی (در راس آن عربستان سعودی) حین توسعه روابط تجاری و سیاسی با اسرائیل ناگهان متوجه شدند که ممکن است آرمان فلسطین قربانی عملکرد حاکمان عرب شود که توقف هایی را ایجاد نموده است. به نقل قولی، رشید خالدی، مورخ دانشگاه کلمبیا، معتقد است اگر در جهان عرب دموکراسی بود، هیچ عادی سازی نمی توانست شکل گیرد چرا که افکار عمومی مطابق با نظر سنجی ها در هر کشور عربی به شدت مخالف عادی سازی با اسرائیل می باشد. به عنوان نمونه نظرسنجی‌ها نشان داده است که حمایت اعراب از سال ۲۰۲۰ به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافته است و تنها ۲۷٪ اماراتی‌ها و ۲۰٪ بحرینی‌ها موافق این توافق هستند.

اعراب حمایت های قابل توجهی از ساف داشته اند اما در حال حاضر تنها عربستان سعودی و امارات متحده عربی هرگونه کمک اقتصادی قابل توجهی را به تشکیلات خودگردان ارائه داده که آن هم کمتر از آنچه قبلاً به سازمان آزادیبخش فلسطین کمک می کردند، بوده است. در گذشته، کشورهای عربی در حالی که منافع خود را در اولویت قرار می‌دادند، گاهی اوقات حاضر به جنگ، استفاده از سرمایه دیپلماتیک، تحمیل تحریم اقتصادی و کمک‌های گسترده به فلسطینی‌ها بودند که به نظر می رسد این روند تغییر یافته و حتی قابل پیش بینی است که سومین نشست وزرای امورخارجه کشورهای عضو کنفرانس اسلامی نیز صرفنظر از تمرکز توجه بر هزینه های وارده بر مردم فلسطین بعید است بتواند به نتایج مهم سیاسی مغایر با راه حل دو کشوری دست یابد.

البته همبستگی تلقی ناسیونالیسمی و اسلامی عربی هنوز هم مولفه جانداری در میان اعراب به حساب می آید با اینحال برای کشورهای عربی بسیار ساده تر است که در حمایت از فلسطینی ها صحبت کنند تا اینکه با کمک های اقتصادی در مقیاس بزرگ یا قربانی کردن سایر منافع سیاسی و استراتژیک به آنها کمک مالی نمایند. شاید بتوان گفت در حال حاضر کشورهای عربی به طور فزاینده ای متمایز شده اند و حس قوی تری از منافع فردی به دست آورده‌اند.

بر این منوال در دیدگاهی سیاسی می توان  سیاست اعراب در حال حاضر را بر اساس منافع رژیم ها و همچنین شکل جدید سیاست منطقه ای، اتحادها و حتی توازن قدرت دانست. مطابق برخی نظر ها آینده روابط اعراب و اسرائیل و برقراری صلح را می توان از موضوعات کلیدی در سیاست خاورمیانه معاصر دانست. به نظر می رسد رژیم‌های عربی سعی دارند خود را با اسرائیل وفق دهند که نقش منطقه‌ای بی دردسرتری محسوب می شود. بر این اساس گذار از جنبش انقلابی به سوی تشکیل دولت فلسطینی ، یک عنصر جدید مهم در سیاست کشور های عربی تلقی می شود. این حالت در یک مجموعه سیاسی قرار می گیرد که با توجه به فشار جنگ می تواند فاصله چندانی تا ایده دو کشوری نداشته باشد. البته ایده دو کشوری از نظر برخی تحلیل گران ایده ای شکست خورده محسوب می شود.

به نظر می رسد موجودیت سیاسی مستقر در اسرائیل و فلسطین همچنین ارتباطات سیاسی آنها نیز از جمله موانع چنین ایده ای باشد. چنین ارتباطات سیاسی بسته به میزان جاه طلبی های هژمونیک و معادلات قدرت و میزان نفوذ منطقه ای طرف مقابل می تواند استمرار وضعیت مغشوش یا حرکت به سوی صلح را تضمین یا رد نماید. به عنوان نمونه از دید برخی کشورهای عرب و حتی غیر عرب ادغام اسرائیل در منطقه به منزله ایجاد یک رقیب استراتژیک و اقتصادی محسوب می شود. حتی برخی کشورها اصولا  نیازی به گفت و گو ندارند، زیرا آنها هیچ مشکل دوجانبه ای برای حل و فصل مستقیم با اسرائیل ندارند.

نگاه به روسیه در این موضوع بیشتر متمرکز بر روابط روسیه با اسرائیل، یهودیت و فلسطین، اسلام در دوران پس از قدرت رسیدن پوتین است. این دوران دارای فراز و نشیب قابل توجهی بوده است که از توجهات خاص وی بر یهودیان متاثر از روابط شخصی تا پرخاشگری واضح دامنه داشته است. پوتین یهودیت را به عنوان یکی از ادیان رسمی بومی روسیه در کنار مسیحیت ارتدکس و اسلام معرفی نموده و بیشتر از لفظ یهودیان ما استفاده نموده است. پوتین همچنین از روابط جدید با اسرائیل برای تثبیت موقعیت روسیه در خاورمیانه استفاده می کند. او اسرائیل را به عنوان ستونی کلیدی برای سیاست خارجی روسیه در خاورمیانه، در کنار ایران و عربستان سعودی می‌بیند. روسیه همواره خود را به عنوان یک بازیگر اصلی در منطقه می بیند و در روابط خود با اسرائیل سرمایه گذاری زیادی داشته است. پوتین مدام در مورد امنیت اسرائیل صحبت نموده است و در سوریه عملا روش سیاسی چنینی داشته است. اما جنگ اوکراین نقطه چرخش این دوستداری در مقابله با زلنسکی یهودی بوده است. البته اسرائیل از همان ابتدا در نحوه رسیدگی به کل موضوع با اوکراین بسیار محتاط بوده است. اما چرخش نظامی روسیه به سمت ایران بویژه در مورد پهپاد ها موجب تیرگی بیشتر روابط روسیه و اسرائیل بوده است. پس از جنگ ۷ اکتبر بود که پوتین علناً از رابطه بسیار نزدیک با بنیامین نتانیاهو، رئیس جمهور اسرائیل که قبلاً دوست داشت در هر فرصتی تبلیغ کند، عقب نشینی نمود و اظهارات یهودی ستیزانه داشت. پس از 7 اکتبر کرملین انتقادات زیادی را علیه نتانیاهو و اسرائیل وارد کرد و سپس به سرعت و علنا ​​روابط خود را با نمایندگان حماس و دیگر حوزه های انتخاباتی فلسطین احیا نمود. البته به لحاظ تاریخی چنین کنش هایی به دلیل  میراث چچن بود که نگرش پوتین را نسبت به غزه پررنگ نمود چراکه ترس از افراط گرایی داخلی روسیه را می توانست دوباره برانگیزد.

در برخی تحلیل ها برداشت می شود که فراتر از احیای مجدد روابط قدیمی روسیه و نگرانی در مورد افراط گرایی داخلی، تغییر بزرگ در روابط روسیه با اسرائیل ریشه در روابط امنیتی دوجانبه فزاینده مسکو با ایران دارد. مطابق نظراتی این تحول ایالات متحده و اروپا را در تنگنا قرار داده است.روابط روسیه و ایران وضعیت خاورمیانه، اسرائیل و غزه و میدان نبرد در اوکراین را بسیار پیچیده می‌کند. با اضافه کردن نقش غرب و بویژه ایالات متحده در حمایت از اوکراین و اسرائیل، ممکن است درگیری ها به یک چارچوب ژئوپلیتیکی هم کشانده شود. با تمام این تفاسیر روس ها علیرغم گرفتاری های جنگ اوکراین نسبت به عدم ثبات بیشتر حساسیت خواهند داشت و بر این اساس و البته سرمایه گذاری های خلیج فارسی و کوچ مقر شرکت ها و بازرگانان برجسته روسی به حاشیه خلیج فارس(دبی) ، می تواند محرک سازگاری روس ها با توافق ابراهیم و در دنباله سعی دیپلماتیک در موضوع جنگ غزه باشد.

روسیه همواره سهم خود را در اتفاقات منطقه مطالبه نموده و مناقشه غزه نیز از این دیدگاه مبرا نمی باشد. البته در حال حاضر نگاه روس ها و پوتین به جنگ غزه نگاهی انتظاری و نتیجه جو می باشد. به قولی پوتین همیشه می خواهد جایی باشد که کاری در حال انجام است!

دیدگاه  و اقدامات کشورهای اروپایی در جنگ غزه می تواند متفاوت باشد اما به نظر می رسد علاوه بر حمایت از اسرائیل در قالب هم پیمانی غربی، تهدید های امنیتی اقتصادی به نفع حمایت از ایده دو کشوری و استمرار اسرائیل باشد.

چینی ها نیز  که در مرحله اول درگیری غزه موضع متعادلی در مقایسه با آمریکا داشت، در روزهای بعد با آغاز تهاجم اسرائیل به غزه، به موضع فلسطینی خود ادامه دادند. در 19 اکتبر، شی به طور مستقیم حمایت خود را از فلسطین مستقل اعلام نمود. پکن از بمباران گسترده اسرائیل علیه غیرنظامیان انتقاد کرده و نقض قوانین بین المللی را محکوم نموده است با اینحال موضع دیرینه چین اجرای راه حل دو کشوری بوده است. مطابق برآورد موسسه چتم هاوس اصولا تعاملات دیپلماتیک مقامات چین با منطقه به شدت به سیاست پکن برای ایجاد تعادل بین کشورهای خلیج فارس و ایران و بین قدرت های اصلی منطقه و اسرائیل وابستگی دارد. چین بار دیگر بر وابستگی تاریخی خود به آرمان فلسطین (سیاست خود از زمان مائوتسه تونگ) و سیاست خود در مورد آنچه که می توان بی طرفی ضد غربی نامید، تاکید داشته است. چین از مناقشات استراتژیک تر در حوزه غیر آسیای شرقی استقبال می کند، البته بشرطی که توجهات ایالات متحده را برانگیزد. البته این خواست تمام و کمال چینی ها در خاورمیانه و اطراف نمی تواند باشد، چرا که با مانع وابستگی های مرتبط با اقتصاد به عنوان موتور محرک قدرت و نیازمندی های ثبات مواجه خواهد بود. چین اصولا در فکر پررنگ کردن نقش خود به عنوان صدای جنوب جهانی است که تحکیم منطقه ای خاورمیانه نیز ممکن است در این چارچوب قرار گرفته باشد...

به عنوان نتیجه در مجموع تحلیل و نگاه پیش بینانه به جنگ غزه پیچیدگی های گسترده ای دارد.

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل