دیپلماسی فرهنگی

دکتر امیر هوشنگ میرکوشش

اصولا قدرت نرم یک کشور به سه منبع متکی است:فرهنگ آن کشور( در جایی که آن فرهنگ برای دیگران جذاب است)،ارزش های سیاسی آن کشور(وقتی که آن  ارزش ها در داخل و خارج واقعیت پیدا می کند)، وسیاست خارجی آن کشور(هنگامی که این سیاست ها مشروع تلقی گردند و اعتبار اخلاقی داشته باشند). فرهنگ مجموعه ای از ارزش ها و رسوم  است که معنا و مفهوم برای جامعه ایجاد می نماید. فرهنگ دارای جلوه های زیادی می باشد. تشخیص بین فرهنگ عالی مثل ادبیات، هنر، و تعلیم و تربیت که مورد رجوع نخبگان است، و فرهنگ عمومی، که روی سرگرمی عمومی تمرکز دارد، کاری رایج است. هنگامی که فرهنگ یک کشور شامل ارزش های جهانی  است و سیاست ها در جهت ترویج ارزش ها و منافعی است که دیگران  بهره می برند،بدلیل ارتباط بین جاذبه و وظیفه ای که وجود می آورد امکان بدست آوردن اهداف مورد نظر را افزایش می دهد . ارزش های محدود و فرهنگ های محلی احتمال کمتری دارند که قدرت نرم تولید نمایند. نباید انکار نمود که فرهنگ عمومی اغلب منبعی است که قدرت نرم را تولید می کند، البته باید در نظر داشت که موثر بودن هر منبع قدرتی بستگی به متن دارد . به عنوان مثال تانک منبع قدرت بزرگی برای مرداب ها و جنگل ها نیست یا زغال سنگ و فولاد اگر کشوری فاقد زیر بنای صنعتی باشد، منابع قدرت مهمی نیست. تجارت تنها یکی از راه هایی است که فرهنگ را منتقل می کند. فرهنگ از طریق ارتباطات شخصی، مسافرت ها، و تبادلات نیز انتقال می یابد.
سیاست های یک دولت می تواند قدرت نرم کشور را تقویت نماید یا بر باد دهد. سیاست های داخلی و خارجی که ریاکارانه، خودخواهانه، بی تفاوت نسبت به عقاید دیگران، یا بر اساس رویکرد ضعیفی از منافع ملی ظاهر شود، می تواند قدرت نرم را تحلیل ببرد.به عنوان مثال، در سراشیب کاهش جذابیت ایالات متحده بعد از جنگ عراق که در سال 2003 نظرسنجی گردید، مردم با دیدگاه های مخالف اعلام نمودند که عکس العمل مخالف آن ها در برابر دولت بوش و سیاست هایش بوده است و نه کلیات ایالات متحده. آن ها تا کنون مردم و فرهنگ امریکا را از سیاست های امریکا متمایز نموده اند. اکثریت افکار عمومی ملت ها هنوز امریکا را برای تکنولوژی، موسیقی، فیلم ها و تلویزیون تحسین می کنند.اما اکثریت بزرگی در بیشتر کشور ها اظهار نموده اند که آن ها رشد نفوذ امریکا در کشورشان را دوست ندارند. جنگ 2003 عراق  اولین اقدام سیاسی از این نوع نیست که باعث عدم محبوبیت امریکا گردیده است. سه دهه پیش  اکثر مردم دنیا  نسبت به جنگ امریکا در ویتنام اعتراض نمودند، و ایستادن ایالات متحده در موضع خود عدم محبوبیت آن سیاست را منعکس نمود.وقتی سیاست تغییر کرد و خاطرات جنگ  به تدریج محو گردید، ایالات متحده بیشتر قدرت نرم از دست رفته خود را  دوباره بدست آورد.
ارزش هایی که یک دولت از رفتارش در داخل(به عنوان مثال، دموکراسی)، در سازمان های بین المللی( کار با دیگران)، و در سیاست خارجی(توسعه صلح و حقوق بشر) حمایت می کند، بطور جدی بر اولویت های دیگران تاثیر می گذارد. دولت ها می توانند با نفوذ دادن الگو های خود دیگران را جذب یا دفع نمایند . اما قدرت نرم به اندازه ای که قدرت سخت متعلق به دولت ها است،  به دولت ها  تعلق ندارد.بعضی از  انواع قدرت سخت مثل نیرو های نظامی شدیدا دولتی هستند؛  تعدادی دیگر مثل نفت و ذخایرمعدنی ذاتا ملی هستند،. درمقابل منابع قدرت نرم از دولت ها جدا هستند و  تنها تا اندازه ای نسبت به اهداف آن پاسخگو هستند.
دیپلماسی فرهنگی ازمنابع قدرت نرم است. در فعالیت های فرهنگی است که عقاید یک ملت خودش را به بهترین وجه بروز وظهور می دهد.دیپلماسی فرهنگی باعث ایجاد اعتماد متقابل میان مردم کشور ها  می شود که می توان بر اساس آن در زمینه های سیاسی، اقتصادی و نظامی سیاست گذاری نمود. در دیپلماسی فرهنگی ارتباطات مردم فراتر از ارتباطات دولتی است و سکویی بی طرف برای ارتباط مردم با مردم ایجاد می شود. در دیپلماسی فرهنگی ارزش های ما و دیگران مورد توجه قرار می گیرد و با ایجاد تفاوت در سیاست ها همکاری در دستور کار قرار می گیرد. در دیپلماسی فرهنگی  جذب جوانان ، غیر نخبگان و همه مخاطبان با کاهش موانع زبانی مورد توجه قرار می گیرد و میان سوءتفاهم ها، تنفر و تروریسم موازنه بر قرار می شود  ومباحث فرهنگی داخلی و خارجی به سمت گشایش و تحمل هدایت  می شود
 دیپلماسی فرهنگی به عنوان تبادل آراء، اطلاعات، ارزش ها، سیستم ها، سنت ها، عقاید، هنر و دیگر جنبه های فرهنگی میان ملت ها و دیگر مردمان و به منظور پرورش درک متقابل می باشد.از طریق فعالیت های فرهنگی است که عقاید یک ملت خود را به بهترین وجه بروز می دهد و از طریق فرهنگ است که یک ملت خود راتعریف می کند. روابط فرهنگی رشد طبیعی و ارگانیکی بدون دخالت دولت است و دیپلماسی فرهنگی را  می توان گفت تنها زمانی اتفاق می افتد که دیپلمات های رسمی در خدمت دولت های ملی سعی به شکل دادن و کانالیزه کردن این جریان طبیعی  برای پیشبرد منافع ملی می کنند.
کاشفان،مسافران،تاجران، معلمان و هنرمندان را می توان به عنوان مثال های دقیقی از سفرای رسمی یا دیپلمات های فرهنگی دانست. در حقیقت هر شخصی با فرهنگ های متفاوتی تعامل دارد و شکلی از تبادل فرهنگی را تسهیل می کند و این تبادل که در حوزه هایی مثل هنر، ورزش، ادبیات، موسیقی ، علم، تجارت و اقتصاد و فراتر اتقاق می افتد را می توان سفیران یا دیپلمات های فرهنگی نامید.از طریق تعاملات مردم، تبادل زبانی، مذهب، عقاید، هنر و ساختار های اجتماعی به طور مداوم روابط میان گروهای واگرا توسعه می یابد.
دیدگاه دیگری، دیپلماسی فرهنگی را به مفهوم پرتو افکنی سنجیده فرهنگ و ارزش های یک ملت به عنوان بعدی از سیاست خارجی می داند. دیپلماسی فرهنگی اقدام به ارائه یک کالای فرهنگی  به یک مخاطب  است برای درگیر کردن وی در ایده هایی که تولید کننده می خواهد به وسیله این کالا ارائه شود. دیپلماسی فرهنگی معمولا یکی از ستون های سیاست خارجی است و برای اهداف سیاست خارجی و ارائه تصویری مطلوب از خود همراه با عملیات دیپلماتیک می باشد. فرهنگ در این حوزه به عنوان ابزاری برای اجرای اهداف سیاست خارجی  به کار میرود. روابط فرهنگی با محصولات فرهنگی مثل ادبیات، فیلم، برنامه های رادیو تلویزیونی، هنر، علوم، موسیقی و آموزش زبان خارجی همراه است. هدف نهایی آشنا ساختن عموم مردم خارجی با یک ملت، فرهنگ و زبان و ایجاد افکار مطلوب در مورد کشور از طریق آن فرهنگ می باشد.