پیامدهای سیاسی و اجتماعی جنگ غزه در مجموعه امنیتی خاورمیانه

میکائیل سانیار( دانشجوی دکتری علوم سیاسی (مسائل ایران)، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز)

مقدمه

مناقشه اسرائیل- فلسطین یکی از بغرنج‌ترین مناقشات خاورمیانه است که از بدو تاسیس دولت اسرائیل شروع و به یک بحران بین‌المللی تبدیل شده است. در این راستا تلاش های فراوانی در راستای دستیابی به صلح جامع بین طرفین مناقشه از سوی افراد، نهادها و کشورهای مختلف انجام گرفته که تاکنون نتیجه پایداری از آن حاصل نشده است. علی‌رغم وجود چندین پیمان منطقه‌ای و بین‌المللی صلح میان گروه‌های فلسطینی و برخی کشورهای عرب با اسرائیل و تلاش‌های بین‌المللی برای عادی‌سازی روابط میان کشورهای عرب و اسرائیل، این مناقشه همچنان بحرانی است و پس از حمله حماس به اسرائیل و آغاز جنگ غزه در ۷ اکتبر ٢٠٢٣، سطح بالاتری از تنش در منطقه به وجود آمده است. این یک جنگ هویتی است و به نظر می‌رسد هیچ یک از تئوریهای روابط بین‌الملل به تنهایی توانایی تحلیل وضعیت را نداشته باشند، که به تعبیر لوئیس فاست، خاورمیانه گورستان نظریات روابط بین‌الملل است.

این خشونت‌ها فارغ از پیش‌بینی‌ در خصوص تداوم جنگ و یا ایجاد صلح، پیامدهای گسترده اجتماعی و سیاسی در منطقه به همراه داشته است. در این مقاله با تکیه بر رهیافت منطقه‌ای مکتب کپنهاگ، برخی از این پیامدها مورد بررسی و تحلیل قرار می‌گیرد. برخورداری از هستی‌شناسی سازه‌انگارانه، توجه به ابعاد مختلف امنیت و نقش بازیگران غیر دولتی در این رهیافت سبب گردیده تا این نظریه کاربرد تحلیلی مناسبی در بررسی وضعیت موجود داشته باشد.

رهیافت تلفیقی باری بوزان؛ نظریه مجموعه‌ی امنیتی منطقەای

با  پایان جنگ سرد و افزایش وابستگی متقابل جهانی و به چالش کشیده شدن مرکزیت دولت‌ها و توزیع قدرت، نظریه‌پردازی به سمت کانون مشخصی تحت عنوان "مجموعه امنیتی" سیر نمود. در این دیدگاه، باری‌بوزان مناطق را در چارچوب کارکردی امنیت تعریف نمود. از نظر بوزان، مناطق، سیستم های تابعه منسجمی هستند که از بُعد امنیت و الگوهای آن با یکدیگر پیوند یافته‌اند (قاسمی، ۱۳۹۰: ۱۳۲). برخورداری از هستی‌شناسی سازەانگارانه، تعریف چند بعدی و موسع از مفهوم امنیت، توجه به نقش و اهداف کنش‌گران ( کوزەگر کالجی، 1393: 41) و نیز توجه به بازیگران غیردولتی، بطوری‌که حتی به آن‌ها اجازه می‌دهد بازیگر مسلط باشند (بوزان و ویور، ١٣٨٨: ٢٣) سبب شده تا رویکرد بوزان از قدرت تبیینی نسبتاً جامعی در تحلیل تحولات منطقەای برخوردار باشد.

 از نظر بوزان مفهوم امنیت صرفاً به حوزه نظامی محدود نمی‌گردد و سایر حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و زیست‌محیطی را نیز در بر می‌گیرد.  و هدف مرجع امنیت نیز، یعنی آنچه که باید امن بماند، صرفاً بر حسب دولت مفهوم‌سازی نمی‌شود، بلکه  دربرگیرنده افراد درون دولت و نظام بین‌الملل مافوق آن نیز هست (شیهان، ١٣٨٨: ٦٤).

"مجموعه امنیتی" به "گروهی از واحدهای سیاسی اطلاق می‌گردد که علایق امنیتی اصلی آنها به حدی زیاد است که وابستگی متقابل در رقابت و نیز علایق مشترک اعضا را به وجود آورده است (حافظ نیا، ١٣٨٥: ١٠٢). بنابراین امنیت هر یک از دولت‌ها در گرو حفظ امنیت دیگری و تهدید امنیت ‌یک عضو به منزله تهدید امنیت سایر اعضا تلقی می‌شود.

با استناد به دیدگاه بوزان می‌توان ویژگی‌های زیر را برای مجموعه امنیتی منطقەای لحاظ کرد: در یک مجموعه امنیتی، واحدها (دولت‌ها) به لحاظ جغرافیایی نزدیک یکدیگر هستند ( ذکی و اسدالهی، ١٣٩٩: ٤)، دوم، وابستگی متقابل امنیتی ( کوزەگر کالجی، 1393: 73)، ویژگی سوم وجود "الگوی دوستی و دشمنی" میان دولت‌ها است. منظور بوزان از "دوستی" بیان این مطلب است که در روابط میان دولت‌ها طیف وسیعی از دوستی واقعی تا انتظار حمایت و حفاظت را شامل می‌گردد و ویژگی چهارم، توجه به ابعاد مختلف امنیت است که در این پژوهش امنیت  سیاسی و اجتماعی مورد توجه می‌باشد.

امنیت اجتماعی

 بوزان علاوه بر دولت توجه خود را معطوف به ملت کرده و آن را تحت عنوان "امنیت جامعه ای" (Societal Security)، صورت بندی می‌نماید. وی با تمرکز بر کشورهای جهان سوم تصریح می‌کند که هدف سیاست های حکومت، نه تامین امنیت شهروندان بلکه تامین تسلط نخبگان بر ارکان قدرت است. در این ارتباط، اولی ویور در مقابل امنیت دولت و رژیم، گروههای مختلف جامعه و ضرورت توانمندسازی آنها را برای صیانت از هویت، همبستگی، زبان و فرهنگ به عنوان موضوع و مرجع امنیت مطرح می‌کند (نصری، ١٣٩٠: ١١٦).

از نظر بوزان امنیت جامعەای (امنیت جامعەگانی) با امنیت سیاسی که ناظر بر ثبات سازمانی دولت‌ها، نظام‌های حکمرانی و ایدئولوژی‌های مشروعیت بخش به حکومتها و دولت‌هاست، ارتباط تنگاتنگی دارد، ولی متمایز از آن است. دولت و مرزهای جامعه تنها به ندرت بر هم منطبق است. این نخستین انگیزه را برای جدی گرفتن امنیت جامعەگانی به دست می‌دهد (برای نمونه هنگام اندیشیدن به امنیت کردها). انگیزه دیگر این است که حتی در مورد "مردم واحد" هم، دولت و جامعه دو چیز متفاوت هستند ( بوزان و همکاران ، ۱۳۹۶ : ۱۹۱). بوزان امنیت جامعەای را به مواردی همچون قابلیت حفظ الگوهای زبانی، فرهنگ، مذهب و عرف ملی مربوط دانسته است. بوزان و ویور موضوع "امنیت جامعەای" را هویت و پاسداری از هویت را امنیت جامعەای دانسته‌اند. زمانی می توان از استقرار امنیت جامعەای سخن گفت که گروه‌های موجود در جامعه برای حفظ هویت خویش از هرگونه آسیبی مصون بوده و بتوانند به روابط همکاری خود با سایر گروه ها ادامه دهند. محققین کپنهاگ ثبات و امنیت را برآمده از جامعه می‌دانند. بنابراین موضوع یا مرجع اصلی امنیت از نگاه مکتب کپنهاگ، جامعه یا ارزش‌های سنتی و از پیش موجود گروه‌های اجتماعی است. این ارزش‌های سنتی مانند باورهای دینی، زبان، فرهنگ، نوع پوشاک، سبک زندگی و...، در مجموع "هویت" گروه‌های مختلف را تشکیل می دهند. از این منظر، امنیت ملی اساساً برآیند دفع تهدیدات اجتماعی است و دولت، یگانه مرجع امنیت نیست و امنیت آن با امنیت جامعه گره خورده است (سمیعی اصفهانی و دیگران، ١٤٠٠: ٧٩).

هویت خواهی فلسیطینی‌ها؛ تضاد منافع و امنیت شکننده

بر اساس رهیافت سازه‌انگاری، درک متفاوت دولتها از امنیت سبب ایجاد تعارض می‌گردد. در این راستا بر اساس رویکرد رئالیستی، دولتها در تلاش برای تامین امنیت ملی به هر شکل ممکن هستند. از زمان تشکیل دولت‌- ملت جعلی اسرائیل، مردم فلسطین و گروه‌های سیاسی، اجتماعی و هویتی موجود در آن، همواره در تلاش برای پاسداشت هویت اجتماعی خود بوده‌اند. پس از تاسیس اسرائیل و بسط ژئوپلیتیکی آن، تفاوت‌های هویتی، مذهبی، فرهنگی، قومی و نژادی و همچنین منازعات تاریخی مسلمانان و یهودیان بر سر سرزمین‌های فلسطینی، بر روابط  تمامی دولتهای منطقه تاثیر گذاشت. الگوی دشمنی بر این روابط غالب بوده و آنچه که در قرن بیستم تا به کنون در این باره رخ داده است، وجود الگوی دشمنی و خصومت به تمام معنا بوده است.

منازعه تاریخی بر سر سرزمین قدس، از سده بیستم تا به کنون، به محور اصلی منازعه در منطقه تبدیل شده است. آنچه که نمود مشخص دارد این است که مسلمانان یا به تعبیری دولتهای اسلامی در تلاش برای ایفای نقش تاریخی خود در راستای توجه به هویت اسلامی این سرزمین‌ها می‌باشند. با این وجود، این گزاره‌ که "همگرایی اقتصادی می‌تواند به همگرایی سیاسی منجر گردد" سبب شده است در یک دهه اخیر مسئله عادی سازی روابط برخی دولت‌های عرب و مسلمان با اسرائیل در دستور کار قرار گیرد. در سال های اخیر مذاکرات صلح میان برخی دولت های عرب با اسرائیل برای عادی سازی روابط صورت گرفته و پیشرفت های اساسی نیز داشته است. تا قبل از آغاز جنگ کنونی می رفت که توافقی جدی میان عربستان و اسرائیل صورت بگیرد. اما وجود رقابت ها و تعارض منافع در این منطقه، مانع ایجاد صلح و برپایی امنیت دسته جمعی است (سانیار، ١١ آبان ١٤٠٢: روزنامه دنیای اقتصاد). همچنین مداخلات خارجی  بر گستردگی خشونت ها دامن زده است. امنیت در این منطقه شکننده بوده و سیاست اخلاقی، عقلانیت استراتژیک و دموکراتیک و مفهوم صلح در آن جایگاه ضعیفی دارد. به تعبیر الکساندر اونف، امنیت همان چیزی است که دولتها از آن می‌فهمند. این گزاره بدان معناست امنیت ملی را نه ملت‌ها بلکه حکومت‌ها تعریف می‌کنند و ناگفته پیداست که آنچه برای یک دولت امنیت زا است، ممکن است برای دیگران تهدید امنیتی به حساب آید. در جنگ غزه این اختلافات میان کشورهای اسلامی آشکارا خود را نشان داده است و علی‌رغم وابستگی متقابل امنیتی واحدها در مجموعه امنیتی خاورمیانه، آنچه که بر عدم ایجاد یک توافق امنیتی پایدار تاثیرگذار بوده است آن است که برخی به دنبال عادی سازی روابط و ایجاد همگرایی اقتصادی و سیاسی با اسرائیل هستند و برخی دیگر به دنبال هویت‌خواهی. این تضاد در داخل فلسطین هم وجود دارد. اهداف و تلاش‌های حماس و گروه خودگران فلسطین به کلی متفاوت از یکدیگر است. در چنین وضعیتی که دولتها و گروه‌های مختلف اسلامی در تلاش برای قدرت‌افزایی خود در موضوع فلسطین هستند، به نظر می‌رسد صلح پایداری در منطقه رخ نخواهد داد. وجود هرگونه موازنه نیز در نهایت باعث ایجاد وضعیت نه جنگ نه صلح خواهد بود.

همگرایی اقتصادی و به تبع آن همگرایی سیاسی، و از سوی دیگر هویت‌خواهی منطبق بر امنیت اجتماعی دو رویکرد متفاوت سیاستگذاری دولتها و گروه‌های اسلامی منطقه در خصوص منازعه اسرائیل- فلسطین هستند که آینده این منازعه را در مجموعه امنیت خاورمیانه مشخص خواهد نمود. هم اکنون منطقه و بخصوص فلسطین به شدت در مخاطره است و امنیت جامعه‌گانی آن در معرض فروپاشی است.

امنیت سیاسی

امنیت سیاسی درباره ثبات سازمانی دولتها، نظام‌های حکومتی و ایدئولوژی‌هایی است که به آنها مشروعیت می‌بخشد (شیهان، ١٣٨٨: ٦٨). امنیت سیاسی ناظر بر ثبات سازمانی نظم‌های اجتماعی است. از جمله اصولی که می‌تواند جلوه امنیتی پیدا کند حقوق بشر و دیگر مطالباتی است که مستقیما با شرایط افراد ارتباط دارند (بوزان و همکاران، ١٣٩٢: ٢٢٥). انواع گوناگونی از تهدیدات داخلی و خارجی (از تهدیدات نظامی تا غیرنظامی) می‌تواند ثبات و نظم اجتماعی را به مخاطره اندازد، لذا ما با یک بخش وسیع در ارتباط هستیم. پس واضح هست که طیف گستردەای از تهدیدات می‌تواند امنیت سیاسی را به خطر اندازد. نکته درخور توجه در اینجا این است که تهدیدها همزمان می‌توانند همه بخش‌ها و ابعاد پنجگانه امنیت را درگیر نمایند. برای نمونه یک تهدید نظامی می تواند اقتصاد، محیط زیست و امنیت جامعەگانی و بخش سیاسی را به مخاطره اندازد. بر این اساس، امنیت جامعەگانی، زیست محیطی و نظامی از جهتی در واقع به معنی "امنیت سیاسی ـ جامعەگانی"، "امنیت سیاسی ـ اقتصادی" و...است (بوزان و همکاران، ١٣٩٢: ٢٢٦).

در غزه، امنیت سیاسی و جامعه‌گانی به مخاطره افتاده است. نظم سیاسی و اجتماعی به هم خورده است. کودکان، زنان و سالمندان یک واقعیت تراژدیک را تجربه می‌کنند. موضوعات حقوق بشر محلی از اعراب نداشته و مردم متاثر از سیاست حکمرانان داخلی و منطقه‌ای، با پیامدهای ناگوار روبرو شده‌اند. تمامی حوزه‌های جامعه و به تعبیر تالکوت پارسونز ابعاد اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، خانواده و مذهبی مورد تهدید واقع شده است؛ به عبارت دیگر هیچ کس و هیچ چیز در امان نیست.

 از سوی دیگر با توجه به وابستگی متقابل امنیتی دولتهای منطقه، امنیت آنها نیز در معرض تهدید است. طرفین اهداف نظامی و منابع همدیگر را در منطقه مورد حمله قرار می‌دهند. در این حالت، انتقام در نظر طرف دیگر مشروعیت می‌یابد. همزمان وجود ائتلافها از سوی طرفین درگیر در این جنگ، گستردگی دامنه جغرافیایی تهدیدات و ابعاد امنیت در خاورمیانه را سبب گردیده است. این موضوع بر شکنندگی اوضاع و بالا رفتن سطح تنش تاثیرگذار بوده و مداخلات بین‌المللی نیز بر تداوم وضعیت کمک نموده است. سازمان ملل و شورای امنیت موضع‌ گیری شفاف ندارد و مستقل نیست. نهادهای بین‌المللی نیز تنها می‌توانند برخی کمکهای بشر دوستانه ارائه دهند. همه اینها یک مفهوم دارد: برای جنگ پایانی متصور نیست و برای بیشینه کردن قدرت باید جنگید! تفکر حاکمان رئالیستی است اما اقدام آنها جای پرسش است، حماس توانایی نظامی و منابع برابر با اسرائیل نداشت، اما چگونه دست به آغاز یک جنگ نمود؟ آیا ظهور یک نظم جدیدی در خاورمیانه به نفع حماس، فلسطین و همراهان احساس شده است؟ پاسخ به این پرسش پس از شش ماه از آغاز جنگ غزه، کماکان مبهم می‌نماید.

به باور بوزان تهدیدهای سیاسی، ثبات سازمانی دولت را هدف گرفته‌اند. این تهدیدها می‌توانند هدف‌های مختلفی را دنبال کنند و از تحت فشار گذاشتن حکومت در زمینه سیاسی خاص تا براندازی حکومت، و از هم گسیختن کالبد سیاسی دولت به قصد تضعیف آن پیش از حمله نظامی را در بر می‌گیرد (بوزان و همکاران، ١٣٩٢: ٢٢٧). تهدیدات سیاسی طرفین آشکارا نابودی دیگری را نشانه گرفته‌ است. هر دو طرف خواهان نابودی یکدیگر هستند. اما این یک موضوع غیر واقع بینانه حداقل در شرایط فعلی است. شاید حماس به مثابه یک گروه اسلامگرای مسلح تضعیف و یا نابود شود، اما نابودی حماس به عنوان یک جنبش سیاسی- هویتی به دور از انتظار است. جنگ غزه آشکارا ثبات سازمانی گروه حماس و تشکیلات خودگردان فلسطین را هدف قرار داده است. هرچند که تلاش‌های بین‌المللی برای ایجاد دو دولت فلسطین و اسرائیل وجود دارد، اما کم و کیف ایجاد چنین شرایطی از یکسو، و مقابله با تشکیل و چند و چون چنین دولتی از سوی جمهوری اسلامی ایران و برخی دیگر کشورهای اسلامی و همچنین حماس و حزب الله لبنان و سایر گروه‌های موسوم به مقاومت از سوی دیگر، تداوم وضعیت جنگ و تهدیدات علیه امنیت سیاسی غزه و منطقه را سبب خواهد گردید. اسرائیل نیز در معرض خطر خواهد ماند. هویت‌ها تضعیف می‌شوند اما نابود نه! و این یکی دیگر از شاخصه‌های الگوی نظری بوزان و توجه به کنشگران غیر دولتی است. گروه‌های فرو و فرا دولتی مانند حماس و حزب‌الله می‌توانند نقش آفرینی کنند و تهدید سازمانی بر علیه آنها اعمال شود و خود نیز به تهدید برای دیگر واحدها تبدیل گردند.

الگوی دشمنی در خاورمیانه؛ پیامدها

درگیری اسرائیل و اعراب یک پدیده منطقه‌ای مداوم است که شامل تنش‌های سیاسی، درگیری‌های نظامی و دیگر مناقشات بین جهان عرب و اسرائیل است که در طول قرن بیستم تشدید شد. ریشه‌های درگیری اعراب و اسرائیل به تاسیس دولت صهیونیستی و حمایت کشورهای عضو اتحادیه عرب از مردم فلسطین به عنوان یکی از اعضای اتحادیه نسبت داده شده است. این به نوبه خود به ظهور همزمان صهیونیسم و ملی‌گرایی عربی  منجر شد.

مجموعه جنگ ها و زد و خوردهای میان اسرائیل و کشورهای عرب در خاورمیانه از زمان تأسیس این رژیم در مه ۱۹۴۸عبارت اند از جنگ ۱۹۴۸ـ۱۹۴۹، جنگ سوئز۱ بین اسرائیل و مصر ۱۹۵۶، جنگ شش روزۀ۲ ۱۹۶۷، که اسرائیل بقیه سرزمین فلسطین را که تحت حاکمیت اردن بود و بخش هایی از خاک سوریه و سینای مصر را اشغال کرد، جنگ اکتبر۳ ۱۹۷۳ و جنگ ۱۹۸۲ـ۱۹۸۵ و جنگ ۲۰۰۶ میان اسرائیل و حزب الله لبنان. در فاصلۀ بین این جنگ ها تنش در منطقه در سطح بالایی قرار داشت و به زدوخوردهای منطقه ای از طرف اسرائیل و مقاومت و عملیات استشهادی از سوی فلسطینیان انجامید.

۵۰ سال بعد از یوم الکیپور، حماس به اسرائیل حمله کرد. در آن بازه زمانی، جهان عرب متحد در برابر اسرائیل ایستاد و کشورهای عربی تولیدکننده نفت از تحریم نفتی به عنوان اهرم فشار  برای مذاکرات صلح پس از جنگ استفاده کرده و با اعزام نیرو به سوریه از کارزار نظامی مصر و سوریه حمایت کردند. امروز، تصویر منطقه بسیار پیچیده تر است. جهان عرب علیه اسرائیل متحد نیست (اقتصاد نیوز، ١٥ آذر ١٤٠٢).

در سالهای اخیر اسرائیل و اعراب در مسیر عادی سازی روابط با یکدیگر قرار گرفته اند. مسئله ای که نقطۀ عطف مهمی در مناسبات طرفین محسوب و شرایط جدیدی را در منطقه رقم زده تا جایی که از شکل گیری خاورمیانه جدید سخن به میان آمده است. نگرانی های امنیتی مشترک اسرائیل با برخی کشورهای عرب و همینطور پیشبُرد بهتر منافع ملی را می‌توان به عنوان نقطه ثقل این چرایی عنوان نمود که موجبات اعتلای روابط اسرائیل و اعراب را فراهم آورده است (ملکی و محمدزاده ابراهیمی، ١٣٩٩: ٤٥).  اما با این وجود نیز حمله حماس به اسرائیل و آغاز جنگ غزه در ٧ اکتبر و حمایت برخی دولتها و گروه‌های اسلامی منطقه از حماس نشان داد که کماکان الگوی دشمنی بر روابط میان فلسطین و اسرائیل و یا دست‌کم میان حماس و برخی دولتها و نیز دیگر گروه‌های جهادی در فلسطین و لبنان پابرجاست. هیچ خوشبینی واقعگرایانه‌ای از پایان خشونت متصور نیست. چرا که به تعبیر کلازویتس، جنگ همان ادامه سیاست است به نوعی دیگر و سیاست طرفین درگیر در جنگ غزه یا به عبارت دیگر منازعه  فلسطین و اسرائیل، توجه به رشد هویتی است و کانون این مناقشه تاریخی نیز در هویت‌خواهی طرفین نهفته است. علاوه بر این وجود ائتلاف‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای برای هر کدام از طرفین جنگ، وضعیت را بغرنج‌تر نموده بطوریکه دورنمایی از صلح پایدار وجود ندارد.

طرفین در تلاش برای تامین امنیت سیاسی و اجتماعی خود هستند. این تلاش‌ها به جایی انجامیده است که برای ایجاد امنیت مورد نظر، استفاده از هر ابزار و راهی مشروعیت پیدا کرده است. این همان اصل اساسی رئالیسم است که در آن تامین امنیت ملی را به هر شکل ممکن توضیح داده شده است.

بر اساس رهیافت بوزان امنیت واحدهای منطقه‌ای در گرو امنیت همه اعضا است، لذا در این چارچوب می‌توان وجود ائتلاف‌ها را مورد تحلیل قرار داد. در منطقه خاورمیانه به عنوان یک مجموعه امنیتی انبوهی از مسائل اساسی امنیتی وجود دارد. این مسائل، تضادها و مناقشات سبب تاثیرگذاری تحولات هر یک از واحدها بر دیگری شده است. از زمان تاسیس دولت جعلی صهیونیسم، هشت جنگ و چندین پیمان صلح میان اعراب و اسرائیل رخ داده است. این گزاره که "امنیت اقتصادی در نهایت می‌تواند امنیت سیاسی را به وجود آورد"  سبب ظهور و رشد سیاست عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل گردید. سرمایه‌گذاری چند صد میلیارد دلاری چین در منطقه، و فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک آمریکا (تهدید و تشویق)، عربستان سعودی و دیگر شرکای عرب را در مسیر عادی سازی روابط با اسرائیل گذاشت. این در تعارض با سیاست دشمنی و نابودی اسرائیل از سوی برخی دیگر از دولتها و گروه‌های اسلامی فراملی در منطقه  است. وجود اختلاف‌های اساسی دولت‌های عربی و اسلامی بر سر عادی سازی روابط با اسرائیل،  چالشی اساسی در مسیر صلح و همگرایی در منطقه است. این چالش خود را در ۷ اکتبر و با حمله غافلگیرانه حماس به اسرائیل آشکار ساخت. مقابله به مثل اسرائیل بر علیه حماس و منطقه غزه فراتر از چیزی بود که احتمالا جهانیان انتظار آن را داشتند. در شش ماه گذشته بیش از ۳۰ هزار فلسطینی کشته شده‌اند. تمامی زیر ساخت‌های اقتصادی غزه نابود شده است. صدها هزار نفر آواره شده و از خانه و کاشانه خود دور گشته‌اند. سیمای کریه جنگ بر روح و روان مردمان غزه پیداست و محیط زیست منطقه با چالش اساسی روبرو شده است. میلیاردها دلار هزینه جنگ شده و زنان و کودکان و سالمندان و دیگر انسانهای غیر نظامی قربانیان اصلی جنگ بوده‌اند. تمامی این موارد نشان از یک چیز دارد: نابودی فرهنگ، هویت، عشق، صلح و آزادی.

سخن آخر

نشان داده شد رهیافت منطقه‌ای باری بوزان، دقت تحلیل مناسبی برای توضیح مسئله جنگ غزه و پیامدهای منطقه‌ای آن دارد. توجه همزمان این رهیافت به درک رئالیستی، لیبرالیستی و سازه‌انگاری، همچنین توجه به ابعاد مختلف امنیت و بازیگران غیر دولتی، قدرت تحلیل وضعیت را بالا برده است.

جنگ غزه یک جنگ هویتی است. موانع صلح در آن عبارتند از عدم اتحادیه دولت‌های اسلامی و همچنین گروه‌های غیر دولتی اسلامی، وجود ائتلاف‌های منطقه‌ای و بین المللی از سوی طرفین جنگ، مداخلات خارجی و عدم شفافیت آرا و غیر مستقل بودن آرا در شورای امنیت سازمان ملل. بدین ترتیب الگوی دشمنی در منطقه غلبه پیدا کرده و پیامدهای امنیتی چنین وضعیتی در ابعاد مختلف نمایان است. به لحاظ اجتماعی، امنیت جامعه‌گانی (مردم، فرهنگ، گروه‌ها، هویت، زبان، مذهب و...) و امنیت سیاسی (تهدیدات بر علیه ثبات سازمانی دولت و گروه‌های غیر دولتی و نظم سیاسی و اجتماعی) در غزه به مخاطره افتاده است. از سوی دیگر با توجه به وابستگی متقابل امنیتی در مجموعه امنیتی خاورمیانه، امنیت تمام واحدها متاثر گردیده و در صورت عدم ایجاد یک موازنه فراگیر میان قدرتهای منطقه، خاورمیانه کماکان شاهد تداوم جنگ خواهد بود.

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل

منابع

۱.بوزان، باری و ویور، الی (١٣٨٨)، مناطق و قدرت‌ها، ترجمه رحمان قهرمان‌پور، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ اول.

٢. حافظ‌‌‌‌‌ ‌نیا، محمد‌رضا (١٣٨٥)، اصول و مفاهیم هیدروپلیتیک، مشهد، انتشارات پاپلی.

٣. ذکی، یاشار و اسدالهی، سید‌سروش )١٣٩٩( هیدروپلیتیک پروژه گاپ ترکیه و تاثیر آن بر امنیت زیست‌محیطی عراق و سوریه، فصلنامه آمایش سیاسی فضا، دوره ۳، شماره ۱، زمستان.

۴. سانیار، میکائیل، غیر واقع بینانه بودن نابودی حماس، روزنامه دنیای اقتصاد، ١١ آبان ١٤٠٢.
۵.       شیهان، مایکل (1388)، امنیت بین‌الملل، ترجمه ‌سید‌‌جلال دهقانی فیروز‌‌آبادی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ اول.

۶.قاسمی، فرهاد (١٣٩٠)، نظریەهای روابط بین‌الملل و مطالعات منطقەای‌‌‌، تهران: نشر میزان، چاپ اول.

۷. کوزەگر کالجی، ولی (1393)، مجموعه امنیتی منطقەای قفقاز جنوبی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، چاپ اول.

٨.ملکی،محمد رضا و محمدزاده ابراهیمی، فرزاد (١٣٩٩)، چشم انداز صلح خاورمیانه در سایه عادی سازی روابط اسرائیل و جهان عرب، فصلنامه مطالعات بین‌الملل، دوره ١٧، شماره ٣، پیاپی ٦٧،دی ماه، صص ٤٥- ٦٤.
۹.       نصری، قدیر (١٣٩٠)، تاملی نظری در یافته‌ها و دشواری‌های باری بوزان در بررسی امنیت ملی، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال چهاردهم، شماره چهارم، زمستان، صص ١٠٥- ١٣٤.