خروج انگلستان از اتحادیه اروپا : ادعا یا واقعیت

سید مسعوده میر مسعودی: عضو هیئت تحریریه

انگلستان  کشوری است که هنوز نام آن  در دیدگاه عرفی سیاست بانام بریتانیای کبیر هم سنگ می باشد . این کشور در اظهارات  تردید آمیز خود از باقی ماندن در اتحادیه اروپا بدنبال چیست ؟ آیا این اظهارات ارتباطی با وضعیت سیاسی و اقتصادی اتحادیه اروپا   دارد یا بر خواسته از دیدگاه های داخلی انگلستان است؟  در این  صورت چه  مباحثی در داخل انگلستان مقامات سیاسی این کشور را وادار به ابراز چنین نظراتی می سازد؟ نگاهی به تاریخ ابراز تمایل انگلستان در عضویت به اتحادیه اروپا  نشان دهنده دوره ها ی متوالی تمایل و بیزاریست که بی شباهت به اظهارات اخیر مقامات انگلستان نیست و این سوال را پیش می آورد که آیا انگلستان در خروج از اتحادیه اروپا جدی است ؟

-در 1950 انگلستان حاضربه مشارکت در مذاکرات ایجاد جامعه اروپایی نشد.

-در 1960  انگلستان  خواهان پیوستن به این جامعه شد و تقاضای او در دو نوبت رد شد.

-در 1971 مجددا با اعضای جامعه اروپایی وارد مذاکره شد و در نهایت در 1973 به عضویت جامعه اروپایی در آمد.

با روی کار آمدن حزب کارگر در دهه 1990 ،این حزب خود را متمایل به عضویت در اروپای متحد نشان داد . در آن زمان محافظه کاران خود را  حزب اروپا می دانستند و تقریبا همه جناح ها از همبستگی اروپایی حمایت می کردند. نمایی که در طول سه ده تغییر کرده و امروزه حزب محافظه کار انگلستان عقاید کاملا ملی گرایانه ای دارد و حزب کارگر نیز  در عین اظهار تمایل به اتحادیه اروپا ،منافع ملی را نیز لحاظ می کند. 

اندیشکده استراتفوردر تحلیل افزایش ملی گرایی در اروپا نوشت : آنچه در دهه آینده شرایط اروپا را  تعیین خواهد کردظهور مجدد ملت دولت ها به عنوان ابزار مهم سیاسی قاره خواهد بود. و در واقع متعاقب ظهور  دیدگاه ها ی جدایی طلب و در نتیجه تجزیه کشور ها ،  شمار ملت دولت ها افزایش خواهد داشت.

رای پارلمان محافظه کار به تغییر روابط با بروکسل و آغاز نخست وزیری کامرون در 2010 ،شروع دوره ای از تنش میان لندن و بروکسل است .  در این رهیافت انگلستان که هنوز به یاد دوره ی طلایی خود در اروپاست ، می کوشد تا سیاست ها ی خود را در زمینه ی اقتصاد ،مهاجرت و دیپلماسی به اتحادیه ی اروپا دیکته کند.نظر سنجی مشترک موسسه اپنیوم و نشریه آبزرور در 2014 نشان داد که 51 % از انگلیسی ها از سیاست خروج انگلستان از اتحادیه ی اروپا حمایت می کنند و تنها 37% آنها خواهان ماندن در اتحادیه اروپا هستند. این ارزیابی ها نشان دهنده این واقعیت است  که این دیدگاه تجدید نظرگرایانه [1] در فرهنگ سیاسی بریتانیا موجود است و اظهارات مقامات سیاسی انگلستان اولا واقعی بنظر می رسد و در ثانی  این دیدگاه ها طیفی از نظرات را شامل است که به تغییر مقررات حاکم بر روابط بروکسل تا خروج از اتحادیه می اندیشد. همه پرسی  داخلی اسکاتلند موجی از نگرانی را در لندن بدنبال داشت .تداوم رشد احساسات ملی گرایانه و استقلال طلبانه در بین مردم اسکاتلند ،باعث شد تا دیوید کامرون با وعده هایی نظیر تسریع در روند تفویض اختیار [2]وارد عرصه انتخابات  شود. در این میان هشدار موسسات بانکی وابسته به انگلیس از وضعیت اقتصادی شکننده اتحادیه اروپا  و تداوم احساسات ملی گرایانه باعث شد که کامرون همه پرسی جدایی یا ماندن انگلستان در اتحادیه اروپا را در 2017 عنوان نماید. این حرکت در بعد داخلی دو نتیجه داشت :

-پیروزی مجدد حزب محافظه کار به رهبری دیویدکامرون که توانست بدون ائتلاف دولت خود را تشکیل دهد.

- این  حرکت خواسته اسکاتلندی ها برای جدایی از لندن را غیر عقلایی نمود.

 در بعد خارجی نیز این حرکت موجی از اظهارات را در سطح اتحادیه و در سطوح بین المللی ببار آورد.

در رفراندوم  اسکاتلند اگر چه رای به  ابقای  اسکاتلند در انگلستان داده شد ولی حزب ملی اسکاتلند که در انتخابات 2010 تنها 6 کرسی را دارا بود با رهبری نیکلا استراجئون که بسیاری مدیریت او را قدرتمند تر از سموند مستعفی می دانند ،توانست 56 کرسی از پارلمان اسکاتلند را بدست آورد و با این حساب احزاب انگلیسی نفوذ خود را در تصمیم گیری های داخلی اسکاتلند تقریبا از دست داده اند و حتی حزب کارگر که بطور سنتی جایگاه محکمی در پارلمان اسکاتلند داشت موقعیت خود را از دست داد . در این انتخابات حزب استقلال طلب اسکاتلند در ورای کرسی های تصرف شده  توانست بیش از نیمی از آرای مستقیم اسکاتلندی ها را بدست آورد که این به معنی توان دوباره استقلال طلبان اسکاتلندی ، در به راه انداختن رفراندم مجدد می باشد . این پیام که مقامات لندن را بیش از پیش نگران کرده بود یکی از اصلی ترین  دلایل داخلی ابراز   تمایل انگلستان به خروج از اتحادیه اروپاست.

نکته قابل توجهی که میتواند ظاهری بودن این ابراز تمایل را آشکار کند اینکه چنین احساسات ملی گرایی و چند پارگی در سرتاسر اروپا اتفاق می افتد .اقدام اکثریت مردم کریمه که بر مبنای  رای  قانونی پارلمان خود مختار این استان  رفراندوم  جدایی از اوکراین را   تصویب قانونی  و به اجرا در آورد  و یا رای شورای محلی باسک اسپانیا در جدایی از این کشور مورد تحریم رسانه ای و بین المللی قرار گرفت و کشور های دیگر از به رسمیت شناختن آن سر باز زدند. در حالی که واکنش رسانه ای به انتخابات اسکاتلند با هجمه تبلیغاتی شدید در ممانعت از جدایی از انگلستان همراه بود بدون اینکه  دولت انگلستان از روشهای   غیر هنجاری استفاده نماید .   این امر  نشان داد که انگلستان و غرب در مورد ارزش های حیاتی خود بشدت عقلایی رفتار می کنند و به تاثیرات ثانویه رفتار خود بیشتر از تاثیرات اولیه می اندیشند.در پناه چنین استدلالی است که برای دولت انگلستان ،یکپارچگی و داشتن اسکاتلند دارای منابع نفتی به همان اندازه ارزشمند است که پذیرش  تاثیر گذاری انگلستان در  سیاست گذاری اتحادیه اروپا ارزشمند می باشد و تنها راهی که این  هر دو  را یکجا بدست خواهد آورد همانا و همانا ابراز تمایل به خروج از اتحادیه اروپاست و تهدید به این انجام این موضوع است  نه  انجام واقعی این عمل   .

نتیجه گیری :

انگلستان بدلیل دیدگاهی که از فرهنگ استراتژیک آن کشور  منشا می گیرد تفوق معنوی خود در خشکی اروپا را تا نواحی رود راین از حقوق خود می داند و بر این مبنای ذهنی  ، در عصر جهانی شدن به چیزی کمتر از تاثیر گذار بودن در برنامه های سیاسی اتحادیه اروپا بسنده نمی کند و از طرفی ماندن در اروپا بدون قدرت اقتصادیی که از طریق اتفاق بین مناطق آنگل- ،ساکسون  ، ولز و اسکاتلند ثروتمند حاصل می آید مقدور نیست . از طرفی باقی ماندن انگلستان در ساختار فعلی اتحادیه اروپا اگر بدون انجام اصلاحات مطلوب انگلیس انجام شود باعث اعتراض مناطقی نظیر اسکاتلند و قدرتمند شدن دیدگاه های تجزیه طلبانه در این مناطق می شود .  بنابر این  اظهارات دولت انگلستان و انجام رفراندوم جدایی از اتحادیه اروپا چیزی در حد پروپاگاندا است و انجام این تهدید توسط انگلستان فقط برای پیشگیری از تهدید شدن توسط تجزیه طلبان اسکاتلندی است و اگر اروپا نیک به آن بیندیشد با شرایط فعلی  هیچ گاه از سوی انگلستان  اتفاق نخواهد افتاد

 

  تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل

[1] Eurosceptic views

[2] Devolution