شاخه زیتون: عملیات نظامی یا مانور سیاسی؟

رامتین رضایی:عضو هیئت تحریریه

با تکیه بر آرا و نظرات استراتژیست های نامدار معاصر مانند: ليدل هارت؛ کلاوتس ويتس؛ آز گود و فون اشليفن؛ عملیات نظامی با اهداف سیاسی صورت گرفته و یا به عبارت بهتر جنگ ادامه دیپلماسی اما با ابزار و روش های متفاوتی است و نه لزوما پایان دیپلماسی.
با تامل در گزینه های فوق می توان به این نتیجه رسید که دست کم در دوران مدرن اقدامات نظامی  برون مرزی و پر هزینه دولت ها صرفا نمی تواند با اهداف محدود و کوچک امنیتی مانند: از بین بردن یک گروه تروریستی یا معارض؛ ایجاد منطقه حائل و یا ممانعت از نفوذ دشمن به داخل مرزها صورت پذیرد. عملیات نظامی برون مرزی در چارچوب سیاست اعلانی اهداف امنیتی و یا دفاع از خود عنوان می شود اما اهداف سیاسی و دیپلماتیک مانند: تغییر رفتار دولت های رقیب؛ پذیرفته شدن در مناسبات منطقه ای؛ کسب یا افزايش مشروعیت داخلی؛ کسب امتیاز؛ دعوت به مذاکرات و مهمتر از آنچه گفته شد به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک قدرت بزرگ و تعیین کننده(منطقه ای و جهانی)؛ کمتر مورد توجه و تحلیل قرار می گیرند.
عملیات نظامی ارتش ترکیه در شمال سوریه و منطقه کردنشین عفرين نشان دهنده اوج اختلافات آمریکا و ترکیه به عنوان دو متحد قدیمی در سوریه است. تردیدی وجود ندارد که  تشکیل هر گونه موجودیت سیاسی مستقل در مناطق کردنشین سوریه و عراق یک تهدید امنیتی جدی برای ترکیه به شمار می رود. خصوصا همجواری مناطق کردنشین دو کشور یاد شده با استان کردنشین و بعضا جدایی طلب حکاري در ترکیه این حساسیت و تهدید را فزاینده تر می سازد. برای تحلیل بهتر این اقدام نظامی لازم است که مرور مختصری به پیشینه سیاست خارجی ترکیه صورت گیرد.
 از زمان تاسیس جمهوری ترکیه در 1924 میلادی توسط مصطفی کمال آتاتورک؛ غرب گرایی و قرار گرفتن در ائتلاف با غرب و حرکت در چارچوب های آن در صدر راهبرد سیاست خارجی ترکیه قرار داشته است. پس از جنگ جهانی دوم تمایل ترکیه جهت قرار گرفتن در اردوگاه غرب و قرار گرفتن زیر چتر امنیتی آمریکا به منظور دفاع در برابر کمونیسم شوروی دو چندان گردید. در تمامی دوران یاد شده چشم پوشی از قبول مسئولیت های سنگین در سیاست خارجی و اولویت دادن به گسترش رابطه با آمریکا و اروپای غربی با هدف رشد و توسعه اقتصادی و جذب توریسم و سرمایه گذاری خارجی؛ عملا خاورمیانه جایگاهی در سیاست خارجی این کشور به خود اختصاص نمی داد. بعد از فروپاشی شوروی و آغاز دهه نود میلادی نیز عضویت در اتحادیه اروپایی توسط احزاب ملی گرا و لیبرال به شدت پیگیری شده و جایی برای ماجراجویی در منطقه باقی نمی گذاشت.
اما با آغاز قرن بیست و یکم و به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه در سال 2000  میلادی عملا چرخشی بزرگ در سیاست خارجي این کشور آغاز گردید. هدف ترکیه زمان اردوغان تبدیل ترکیه نه فقط به یک قدرت برتر اقتصادی بلکه کسب رهبری سياسي؛ ایدئولوژیک و حتی نظامی منطقه و فراتر از آن جهان اسلام بوده است.بنابراین اهمیت یافتن سوریه و عراق برای ترک ها نه صرفا به دلیل مسائل امنیتی و یا منافع اقتصادی بلکه به تعریف و مسئولیت بسیار بزرگ و سنگینی که در چارچوب نو عثمانی گرایی برای خود در نظر گرفته اند مربوط و مرتبط می گردد. اما آنچه که حائز اهمیت بوده و خشم ترکیه را بر انگیخته به نتیجه نرسیدن این سیاست خارجی بسیار خطیر و پر هزینه از یک سو و بی توجهی آمریکا؛ غرب و اعراب به جایگاه و نقشی  که ترکیه برای خود تعریف نموده است. آمریکا با حمایت و تایید تشکیل یک نیروی شبه نظامی کرد در شمال سوریه و در مناطقی که ترکیه نسبت به آنها حساسیت دارد و وعده مسلح ساختن و آموزش آنها یعنی دشمنان تعریف شده ترکیه موجب گردید که این کشور خود را در خطر نوعی انزوا و یا کنار گذاشته شدن از مناسبات منطقه ای و خصوصا آینده سوریه توسط متحد قدیمی خود احساس کند. به همین علت عملیات نظامی شاخه زیتون در منطقه عفرين بیش از اینکه اهداف امنیتی و سخت افزاری را دنبال کند مانوری سیاسی و دیپلماتیک با هدف تحت فشار قرار دادن آمریکا و دیگر کشورهای منطقه جهت در پیش گرفتن رفتار مطلوب ترکیه و به رسمیت شناختن جایگاه و نقش این کشور به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و نظامی در معادلات و قاعده مند سازی مناسبات منطقه ای صورت می پذیرد. البته نباید فراموش نمود که بحران مشروعیت داخلی اردوغان نیز می تواند عاملی تاثیرگذار در نظامی گری فزاینده و ماجراجویی برون مرزی این کشور به شمار رود.

 

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل