نصیر جینور دانشجوی دکترای روابط بین الملل
تحت یک مدل، تغییر شدید خواهد بود. مدل "دژ مستحکم آمریكا" که نمایانگر نسخهای افراطی از ملیگرایی آمریكا است كه با عناصر قوی یك طرفه و انزواطلبی همراه است. این امر بر منطق تقریباً مجموع- صفر در امور جهانی استوار است - به ویژه، این ایده كه سایر كشورها سالها به طور سیستمی از بزرگی و فضای باز آمریكا سوءاستفاده کردهاند و فراهم كردن مصلحت عمومی یا مشاركت در رژیمهای چند جانبه شرط باخت برای یك ابرقدرت خودبین است. بر اساس این مدل تغییر مسیر به سمت ادغام بیشتر جهانی، با تضعیف حاکمیت و توانایی دفاع از خود در برابر تحولات جهانی، آمریکا را ضعیفتر و آسیب پذیرتر کرده است و ارتقاء فعال ارزشهای لیبرال یک تلاش بی ثمر و آرمانی است. این مدل معتقد است كه آمریكا باید از قدرت عظیم ارتش خود برخوردار باشد و آمادگی تهاجمی برای استفاده از آن را داشته باشد- اما باید از این نیروها را به صورت محدودتر و برای دفاع از منافع ملی خود استفاده كند، نه برای حمایت از متحدین یا مفهوم گستردهتر امنیت بینالمللی. بر این اساس، این رویکرد مستلزم رد صریح پروژه مجموع مثبت بینالمللیگرایی و بازگشت به سیاستهای ملی گرایانه محدودتری است که طنین انداز عقاید دهه 1930 و حتی قبل از آن است.
ستون اول و اصلی دژ مستحکم آمریکا، ملیگرایی اقتصادی و این ایده است که ترامپ در سخنرانی آغازین خود خاطرنشان کرد، "حمایت منجر به رونق و قدرت بزرگ خواهد شد." با این رویکرد، ایالات متحده حمایت خود را از یک اقتصاد جهانی باز با انصراف از توافق نامههای تجارت آزاد فعلی مانند TPP و توافق نامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) و اعمال تعرفههای بالا برای محافظت از صنایع تضعیف شده در روند جهانی شدن، از سر می گیرد. واشنگتن همچنین ممکن است در خارج از فرآیند سازمان تجارت جهانی (WTO) بسیار بیشتر فعالیت کند، شاید كاملاً از آن سازمان خارج شود و این امر بر برتری اقتصادی و به دست آوردن مزیت یك طرفه بر رقبای تجاری مانند چین تأكید می كند نه حمایت از "قوانین جهانی" اقتصاد. سیاست ایالات متحده شدیدا شرکتهای آمریکایی را که درگیر انجام امور خارج از کشور یا برون سپاری کارها هستند، مجازات خواهد کرد، شاید از طریق وضع مالیاتهای گمرکی بالا و القاء "خرید از آمریکاییها" و "استخدام آمریکاییها." نکته مهم این است که دژ مستحکم آمریکا ممکن است به دنبال ایزوله کردن ایالات متحده از شوکهای اقتصاد جهانی باشد - شاید با پیگیری "پروژه منهتن" در روزهای اخیر برای دستیابی به "استقلال انرژی" از طریق سرمایه گذاری همه جانبه روی شکست هیدرولیکی و توسعه انرژیهای جایگزین داخلی.
دوم، ایالات متحده ممکن است از پیمانهای نظامی خود و تأمین امنیت جهانی و سایر موارد مصلحت عمومی جهانی عقب نشینی کند، به این دلیل که تأمین این شرایط مساعد باعث میشود کشورهای دیگر جرئت کنند که به رایگان از آمریکا سواری بگیرند. در کمترین حالت، واشنگتن خواستار دریافت هزینههای به مراتب بالاتر برای ارائه خدمات جهانی که در حال حاضر ارائه میدهد، خواهد شد. ممکن است از عربستان خواسته شود به ازای نیروی دریایی رایگان ایالات متحده که از تنگههای تیران محافظت میکند، مقدار مشخصی از نفت آمریکا را تأمین کند؛ ممکن است ژاپن تحت فشار قرار گیرد تا پرداختهای اقتصادی به مراتب بالاتری را برای حفظ ضمانتهای امنیتی ایالات متحده داشته باشد. مهمتر از آن، آمریکا به سادگی می تواند تأمین "رفاه برای ثروتمندان" را کنار بگذارد. ممکن است به اتحادهای نظامی خود خاتمه دهد، تأمین امنیت مردم عادی را متوقف کند و به یک مفهوم باریکتر - و به گفته طرفداران یک مفهوم خودبینانهتر- از امنیت ملی و دفاع برگردد.
سوم و در این راستا، آمریكا یک "نظامیگری قدرتمند اما کناره گیر و محتاط" را دنبال خواهد کرد - تأکید بر ساختن نیروی نظامی بزرگ، اما متمرکز بر دفاع از ایالات متحده. پنتاگون سرمایهگذاری زیادی روی قابلیتهای مورد نیاز برای مهار، شکست یا مجازات حملات به میهن یا شهروندان ایالات متحده خواهد کرد . همه چیز از دفاع پیشرفته موشکی، تا سرمایهگذاری مجدد روی سه گانه هستهای و نیروهای عملیات ویژه و دیگر ابزارهای ضد تروریسم. با این حال، دیگر بر وضعیت استقرار نیرو یا حضور در خارج از کشور در ارتباط با اقدام به عنوان یک پاسبان جهانی و تأمین کننده اصلی امنیت بینالمللی تأکید نمیکند - مگر اینکه برای تلاشهای خود هزینههای بسیار بالاتری دریافت کند. بینالمللیگرایان پساجنگ، یک ارتش نظامی را میخواستند که به اندازه کافی قدرتمند باشد و نظم جهانی را حفظ کند. دیدگاه دژ مستحکم آمریکا به دنبال یک ارتش قدرتمند است که فقط از آمریکا حمایت کند و بس.
چهارم، مقامات آمریكا برای تسهیل این بازپس گیری تعهدات خارج از كشور، ممکن است مشوق واگذاری مسئولیت به سایر قدرتها باشند. واشنگتن از قدرتهای بزرگ استبدادی مانند روسیه و چین حمایت میکند که حوزههای نفوذ خود را گسترش دهند، به این دلیل که حفظ نظم در اروپای شرقی و آسیای شرقی باید مسئولیت آنها باشد نه مسئولیت آمریکا. به همین ترتیب، ایالات متحده ممکن است گسترش تسلیحات هستهای کشورهایی مانند ژاپن، آلمان و کره جنوبی را تشویق کند تا آنها بتوانند الزامات امنیتی خود را بهتر برآورده کنند.
پنجم، دژ مستحکم آمریکا شامل رویکرد "پیروز شدن و برگشتن به خانه" برای مقابله با تروریسم است. دژ مستحکم آمریکا به معنای انفعال در برابر فشار تهدیدها نیست – بلکه برعکس. ایالات متحده ممکن است اقدامات جدی تری علیه گروههای جهادی انجام دهد، از جمله استقرار تعداد زیادی از نیروهای زمینی، بمباران شدید و پذیرش تلفات بسیار بالای غیرنظامیان، پذیرش اقدامات بحث برانگیز مانند اعزام خارق العاده، "سایتهای سیاه" و شکنجه. اما پس از شکست چنین سازمانهایی، واشنگتن مأموریت های سازندگی یا تثبیت ملت را دنبال نمیکند که احتمالاً هزینه بر و ناامید کننده خواهند بود؛ این احتمالا مسئولیت هرگونه بهبود حاکمیت در خاورمیانه بزرگ را اعلام میکند. اما تأکید بیشتر بر تقویت دفاع از وطن و همسو کردن آن با تواناییهای آمریکایی است - تا اینکه حمله بعدی رخ دهد، در این مرحله چرخه دوباره آغاز میشود.
ششم و در رابطه با نکته قبلی، ایالات متحده اساساً ارتقاء حقوق بشر و دموکراسی را چه با استفاده از روشهای نظامی و چه بدون استفاده از آنها رها خواهد کرد. آمریکا نمی تواند ارزشهای خود را با موفقیت به جوامع خارجی صادر کند و چنین تلاشهایی صرفاً منابعی را که در داخل به آنها نیاز است، هدر میدهند. بنابراین واشنگتن باید بر تأمین امنیت منافع ژئوپلیتیکی و اقتصادی ملموس تمرکز کند، من جمله از طریق قطع توافق با رژیم های اقتدارگرا بدون توجه به اصول اخلاقی، نه دنبال کردن "آرمانهای" نامنظم مانند لیبرال دموکراسی.
هفتم، دژ مستحکم آمریکا مستلزم اقدامات جدی برای تقویت حاكمیت آمریكا است و كشور را از عوارض جانبی بی ثبات کننده جهانی شدن محافظت می كند. ساختن دیوار در امتداد مرز مکزیک (و شاید مجبور کردن مکزیک به پرداخت هزینه آن)، اخراج مهاجران غیرقانونی به صورت گسترده و محدود کردن و شاید ممنوعیت ورود پناهندگان و شهروندان کشورهای اکثرا مسلمان همه به طور برجسته در این رویکرد متجلی میشود. بنابراین ممکن است تدابیر امنیتی شدید داخلی، مانند ایجاد سیستم ثبت نام مسلمانان طراحی شود که بتوان نظارت بهتری بر گروهای "غیرآمریکایی" داشت تا از تهدیدات بالقوه آنها برای امنیت داخلی جلوگیری کرد.
هشتم و برای فعال کردن بخش اعظم موارد فوق، دژ مستحکم آمریکا به دنبال این است که آمریکا را از قیدوبندهای حقوق بین الملل، نهادهای بینالمللی و چند جانبه گرایی آزاد کند، به این دلیل که این برنامهها مکررا ایالات متحده را از اعمال قدرت بی بدیل خود باز میدارد. کنارهگیری از سازمان ملل (یا صرفاً به زانو درآوردن آن از طریق کاهش عمده بودجه) و همچنین کنار گذاشتن معاهدات چند جانبه و رژیمهای قانونی که به حاکمیت و برتری ایالات متحده را نقض کرده و یا پیگیری تهاجمی منافع ایالات متحده را محدود میکند، برای این مدل اساسی خواهد بود. دیپلماسی چندجانبه برای رسیدگی به تهدید تغییرات آب و هوایی مطمئناً کنار گذاشته خواهد شد، به دلیل این اعتقاد كه توافق نامههای پاریس و سایر موافقتنامهها به طور غیرقابل قبول ناقض حاكمیت و منافع اقتصادی آمریكا هستند. و گرچه بینالمللیگرایی پساجنگ، حق مشورت و اقدامات چند جانبه را ایجاد کرده است، دژ مستحکم آمریکا بر آزادی عمل واشنگتن با ایجاد یک جانبه گرایی در رویکرد انتخاب - خواه در عرصه ضد تروریسم یا هر عرصه دیگر- تأکید کند.
این توصیف از دژ مستحکم آمریکا در ابتدا ممکن است مانند یک کاریکاتور به نظر برسد – حلول مجدد انزواگرایی دوره 1930، که برای عصر جدید مدرن و به روز شده است. اما کاملاً غیرممکن نیست. از این گذشته، دونالد ترامپ کم کم تمایل خود را به تمام ایدههای اساسی دژ مستحکم آمریکا در طول مبارزات انتخاباتی و سال اول ریاست جمهوری خود و همچنین به بسیاری از سیاستهای خاص خود ابراز کرد. لازم نیست تصور کنیم که داشتن رئیس جمهوری که ادعا کرده است "تقریبا همه ملتهای جهان" از وجود آمریکا سود می برند (شیره آمریکا را می مکند) و پروژه بینالمللیگرایی آمریکا پس از جنگ را یک سخاوتمندی غیرضروری به یک دنیای متجاوز و ناسپاس تعبیر کرده است، چگونه باید باشد، چرا که اکنون همین رئیس جمهور انتخاب شده است. لازم نیست تصور کنیم رئیس جمهوری را که از قطع تعهدات امنیتی ایالات متحده حمایت کرده، به دنبال حمایت گرایی اقتصادی است، ورود پناهندگان و مهاجران از کشورهای دارای اکثریت مسلمان را ممنوع کرده، توافقهای چند جانبه برای مقابله با تغییرات آب و هوایی را لغو کرده و به دنبال ایجاد یک دیوار غیرقابل نفوذ در امتداد مرزهای جنوبی آمریکاست - هم اکنون این فرد رئیس جهمور آمریکاست. اینکه ترامپ در نهایت تا چه حد به این مسائل و موضوعات این چنینی ادامه خواهد داد، همچنان نامشخص است و به نظر می رسد تاکنون - حداقل در مورد برخی مسائل- سیاستهای او از لفاظیها و سخنانش معتدلتر بوده است. اما ظهور ترامپ با این وجود بسیاری از مفاهیم و ابتکارات اصلی دژ مستحکم آمریکا را در پیش رو و مرکز بحث ملی قرار داده است - و فکر کردن در مورد پیامدهای چنین رویکردی را مطرح کرده است.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل