دکتر فاطمه محمدی:دکتری روابط بین الملل و مدرس دانشگاه
در حقوق و یاست معاصر، مفهوم حقوق بشر اغلب به کار گرفته شده است. با توجه به هستی شناسی های متفاوت مدل های حقوق بشری، صورت های مختلفی از این مفهوم وجود دارد. برای مثال، این هستی شناسی ها ممکن است خدادادی و یا طبیعی باشند. علاوه بر این، گفتمان های حقوق بشر ریشه در آثار نظریه پردازان مختلفی به خصوص سنت لیبرال دارند که از جمله آن ها لاک (1960)، پین (1998)، راولز (1999) و سایرین می باشند. بنابراین، شناخت ترمینولوژی حقوق بشر اهمیت دارد. به طور کلی حقوق بشر به عنوان ابزارهایی است که از طریق آن آزادی های اساسی افراد از سوء استفاده سایر افراد یا سازمان ها می تواند محفوظ گردد. حقوق بشر همه افراد را قطع نظر از جنس، طبقه اجتماعی، نژاد یا پیشینه نژادی، مذهب، عقیده، فرهنگ، تابعیت، جنسیت یا هر چیز دیگری که سبب تبعیض گردد، در بر می گیرد. به طور کلی، حقوق بشر به افراد تعلق دارد و تمایل به این دارد که به صورت جهانی برای همه افراد به صورت مساوی در نظر گرفته شود. آنچه که از اهمیت برخوردار است این است که این حقوق به طور معمول به صورت لایتجزا در نظر گرفته می شود که این بدان معناست که آن ها نمی توانند با مذاکره نادیده گرفته شوند و یا با موافقت از آن ها صرف نظر گردد. بنابراین، حتی در جاهایی که یک قرارداد اجتماعی وجود دارد که براساس آن افراد موافقت می کنند که دولت می تواند به صورت مشروع اقتدار خود را بر گروهی از افراد اعمال کند، این بدان معنا نیست که دولت می تواند حقوق بشر اساسی را مورد تحلیل برد. بنابراین اگرچه حقوق بشر به صورت گسترده در لیبرالیسم ریشه دارد، شاهدیم که آن ها می توانند بوسیله قرارداد اجتماعی و لیبرال های سودمندگرا به صورت های گوناگون تفسیر گردند.
بنابراین، این باور جهانشمول وجود دارد که انسان ها دارای حقوق هستند، هرچند که این جهانشمولی در مقوله تعریف و تشریح این حقوق، به پراکندگی وسیع و گسترده دچار می گردد. تمایزات تاریخی، تفاوت های فرهنگی، تعارضات اقتصادی، نگرش های سیاسی غیرهمگون و بنیان های فلسفی نامتقارن منجر به این گشته اند که نتوان از یک واژه نامه یکسان در حیطه حقوق بشر استفاده کرد. با این حال، حقوق بشر از حیث ماهیت، حقوقی است که هر فرد به دلیل انسان بودن از آن برخوردار است. در راستای حفظ احترام به حقوق یا وظایف اشخاص که خواه میتواند يك شهروند، اعضا یک خانواده، کارگر، بخشی از یک سازمان یا مؤسسه خصوصی یا عمومی باشد. از آن جا که همگان از حقوق بشر به دلیل انسان بودنشان برخوردار میباشند و افراد را نه میتوان کنار زد، از دست داد و یا از بین برد؛ لذا حقوق بشر امری اجتنابناپذیر می باشد. حتی بیرحمترین شکنجهگران و قربانیان در عین حال یک انسان قلمداد میگردند، اگرچه در عمل شاهدیم که همه افراد از انسان بودنشان بهره نمیبرند. بنابراین، همه افراد بشر از حقوقی یکسان برخوردارند که باید در تساوی و به صورت اجتناب ناپذیر اجرا گردد. به طور اصولی، حقوق بشر از واقعیت بشر منتج شده است؛ آن ها هدیه از سوی دولتی خاص و یا نظامی قانونی نیستند. حقوق بشر، حقوقی است که همه افراد به طور مساوی جدا از جنس، نژاد، ملیت و زمینههای اقتصادی از آن بهرهمندند. مفاد آن بینالمللی بوده و در طی قرنها و اختلافات سیاسی گونههای مختلفی از آن شناخته شده است. در واقع حقوق بشر، امروزه بازتاب تحولات تاریخی است که سبب شکلگیری اعلامیه جهانی حقوق بشر و تصویب آن در مجمع عمومی سازمان ملل در سال 1948 (1327 ش) با 48 رأی موافق و 8 رأی ممتنع شده است.حقوق بشر، تضمینهای سیاسی و اجتماعی است که در جهت حمایت از اشخاص در برابر تهدیدهای برخاسته از دولتها به شأن و مقام انسانی عمل مینماید. اگر از رویکردهای مختلف، حقوق بشر مورد توجه قرار گیرد سبب انعطافپذیری بیشتر آن گشته و به نوعی جهانی شدن آن را تضمین مینماید. و یک حقوق بشر جهان شمول، جهانی ایمن، توأم با تنوع و گوناگونی را تضمین مینماید.
جنبه های مختلفی از حقوق بشر به صورت گسترده مورد بحث قرار گرفته است. این ناشی از ریشه های مختلف آن ها و همچنین مسیرهایی است که سیاستهای حقوق بشر در طی سالیان توسعه یافته است. لذا، برای مثال، ما می توانیم حداقل به سه نسل از گفتمانهای حقوق بشر اشاره نماییم. آن زمانی که حقوق بشر به عنوان حقوق مدنی و سیاسی به صورت اولیه شکل گرفته شد، این به مطالبات حقوق اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در مرحله دوم بسط پیدا کرد. در نسل سوم، ما شاهد مطالبات برای حقوق گروه ها(برای مثال برای نسل بعدی)و حقوق محیطی شاهد هستیم. علاوه بر این، ابعاد بین المللی حقوق بشر به طور روز افزونی مهم شده است به گونه ای که آن ها اغلب بخشی از یک مجموعه از هنجارهای بین المللی که در پیمان های بین المللی بیان شده اند، هستند. اینها شامل اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستند.
گفتمان های حقوق بشر از سوی نظریه پردازان سیاسی به طرق مختلف مورد انتقاد قرار گرفته اند. برای مثال، در خصوص این که چه چیزی حدود حقوق را به عنوان حقوق بشر تعیین می کند، توافق وجود ندارد و رویکرد جهانی به این سوال از سوی نسبی گرایان فرهنگی و کمونیست ها به چالش کشیده شده است. به این سبب، در حقیقت پیشنهاد حقوق جهانی، یک استعاره لیبرال است. علاوه بر این، بنیان فردگراها بر این قرار دارد که حقوق بشر به طور معمول وجود دارد که این از سوی طرفداران حقوق گروهی مورد انتقاد قرار گرفته است. در کنار اهمیت نظری، همچنین در خصوص قابلیت اجرایی حقوق بشر بحث های عملیاتی بسیاری صورت گرفته است. موضوع این است که برای این که همه افراد به صورت قانونی از حقوق بشر برخوردار گردند، باید در حقوق داخلی قید گردد؛ در عین حال نمی توان دولت-های حاکم را مجبور ساخت که در راستای حمایت از حقوق بشر، آنها را در حقوق داخلی ترکیب نمایند. این نگرش¬های چالشی و پیچیده فردگراها سبب گردید که اهمیت حقوق بشر در دادگاه های بین المللی مطرح گردد و این یک واقعیت است که دادگاه های بین المللی تنها می توانند توصیه هایی ارائه نمایند یا اینکه به دولت های حاکم فشار بیاورند تا تصمیمات خود را اجرا نمایند. در عین حال دولت ها هنجارهای حقوق بشریِ حقوق بین¬الملل را به عنوان یک اصل در کاربرد نیرو نظامی در نظر گرفته اند هرچند در مداخلات بشردوستانه این التزام حقوق بشری چندان در نظر گرفته نمی شود. حضور همیشگی مفهوم حقوق بشر بدان معناست که آن تمایل دارد که نقطه قابل اتکا بحث سیاسی برای آینده قابل پیش بینی باقی بماند. همچنین، در پرتو افزایش جهانی شدن، این برآورد می¬گردد که مغایرت حقوق بین الملل و حقوق داخلی کشورها، یک منبع درگیری بزرگ خواهد شد.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل