زهرا اکبری: دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی
چندی است رویکرد آمریکا نسبتبه خاورمیانه دچار تغییراتی شدهاست. بهنظر میرسد بر خلاف دوران بوش و اوباما دیگر خاورمیانه اولویت اول سیاست خارجی امریکا نیست. امروز، تهدیدات بیشتر و مهمتری از سمت شرق آسیا، مشخصاً چین، متوجه امریکاست. ظاهر امر اینگونه است که رقابتهای اقتصادی و ژئواستراتژیک چین و امریکا دلیل کافی برای خروج امریکا از منطقه خاورمیانه را ایجاد کردهاست؛ ایالاتمتحده در پی کاهش هزینههای نظامی خود، یک تیم تخصصی ایجاد کرده تا گزارشی درباره استراتژیهای دفاعی و تعداد پرسنل و تجهیزات نظامی در منطقه ارائه داده و برای مقابله با چین برنامهای تدبیر کند. گزارش این کمیته هنوز منتشر نشده، اما اظهارنظر غیررسمی بیانگر آنست که نیروهای نظامی امریکا در منطقه در حال انتقال تدریجی به شرق آسیا هستند. هرچند هنوز نحوه این انتقال و کموکیف آن معلوم نیست. علاوهبر ظهور چین بهعنوان رقیب ایالاتمتحده، کاهش نیاز این کشور به نفت و گاز منطقه هم دلیل دیگری برای کاهش اهمیت منطقه برای دولت امریکاست.
ازجمله شواهدی که نشاندهنده کماهمیتتر شدن خاورمیانه برای دولت بایدن است، عدم حمایت از عربستان در جنگ یمن میباشد. علاوهبرآن، خروج کامل آمریکا از افغانستان و کاهش نظامیان امریکایی در عراق از دیگر نشانههای این تغییر رویکرد هستند اما کمی سادهانگارانه است اگر این کاهش محدود نظامیان را نشانه خروج کامل آمریکا از منطقه دانسته و تنها دلیل آن را رقابت با چین بدانیم. منافع طولانیمدت ایالات متحده در خاورمیانه باعث میشود این کشور همواره نقشی فعال و تأثیرگذار در منطقه داشته باشد. علاوهبرآن، با پررنگتر شدن نقش چین در خاورمیانه و سرمایهگذاریهای اقتصادی آن، ایالاتمتحده نمیتواند توجهش را از این منطقه بردارد و حتی این احتمال وجود دارد که خاورمیانه بزرگ میدان رقابت میان دو ابرقدرت شود.
دولت بایدن بهدنبال کاهش حضور نظامی خود در منطقه و درنتیجه کاهش هزینههای خود است تا بتواند توجه بیشتری را معطوف به شرق آسیا کند. اما هم آمریکا و هم کشورهای منطقه بهخوبی میدانند خروج کامل امریکا از منطقه نشدنی است. چرا که میتواند آتش زیر خاکستر اختلافات قومی مذهبی و فعالیت های تروریستی را مشتعل کند. همانگونه که خروج امریکا از عراق در سال 2011 منجر به ایجاد درگیریها و آشوبهایی شد و ظهور داعش در این کشور، امریکا را با تمهیدات و پرسنل نظامی بیشتری به عراق بازگرداند. مشابه این مسئله درباره افغانستان هم صدق میکند؛ چراکه شاهد پیشروی طالبان در ولایات متعدد افغانستان و بروز انفجارهای متعدد در این کشور پساز اعلام خروج رسمی نظامیان آمریکا هستیم. البته که گمانهزنیهای مختلفی برای این خروج امریکا از افغانستان وجود دارد: عدهای خود آمریکا را عامل بروز ناآرامیهای اخیر افغانستان می دانند تا نشان دهند نیاز به حضور آنها در همه نقاط منطقه وجود دارد. تحلیل دیگری اما مدعی است آمریکا با ایجاد خلأ قدرت و میدان دادن به طالبان در پی ناامن کردن مرزهای غربی چین و شرقی ایران است. درگیری ایران با طالبان می تواند توجه این کشور را از یمن، سوریه و حزب الله منحرف کند.
اما نکته حائز اهمیت این است که تعداد نظامیانی که تاکنون از منطقه خارج شدهاند در مقابل پایگاههای نظامی ثابت در منطقه آمار اندکی است. طبق گزارش نسبتاً مفصلی که سایت defensepriorities.org پیرامون خروج آمریکا از منطقه منتشر کرده، پایگاههای نظامی اصلی ایالاتمتحده در آمریکا که معروف به چهار مرکز هستند، در کشورهای بحرین، کویت، قطر و امارات قرار دارند و تعداد نیروهای مستقر در امارات که کمترین میزان در بین این چهار کشور است، از مجموع نیروهای نظامی موجود در اردن، عربستان، ترکیه و عراق بیشتر است. با نگاهی به این آمار میتوان متوجه شد که امریکا همچنان عمیقا پای درخاورمیانه دارد.
بایدن چ برنامه ای برای خاورمیانه دارد؟
با بررسی اقدامات دولت وی در این چند ماهه میتوان گفت باوجود اینکه توجه دولت امریکا بیشتر معطوف چین و روسیه بوده و در پی کاهش هزینههای خاورمیانه است، اما تغییر رفتار امریکا در قبال عربستان و شخص محمد بنسلمان، صحبتهایی مبنیبر لزوم احیای برجام، اراده جدی برای پایان دادن به جنگ یمن، خروج انصارالله از لیست تروریستها و تلاش برای ایجاد دو کشور اسرائیل-فلسطین در کنار هم، همگی نشان می دهند که آمریکا همچنان نقش فعالی در منطقه ایفا میکند؛ اما بهجای ابزار نظامی، امروز، از دیپلماسی فعال و شاید همانطور که دنیل بنایم و جیک سالیوان، مشاور فعلی امنیت ملی دولت بایدن، در سال 2020 در مقالهای در فارن افرز اشاره کرده، از "دیپلماسی تهاجمی " بهره میبرد. دولت بایدن میخواهد کنش های نظامی را کاهش دهد، اما هرگز نمیخواهد کنشگری فعال در منطقه را از دست دهد و بههمین دلیل است که بهنظر میرسد بایدن میخواهد نظمی جدید در منطقه به وجود آورد، نظمی مشابه آنچه دکترین دوستونی نیکسون به وجود آورد. اما اینبار ایران را نه در کنار خود، که در مقابل خود دارد. ایالاتمتحده مشغول بازی با مهرههای تأثیرگذارش در منطقه است و چینش جدیدی را به آنها میآموزد که بهصورت غیرمستقیم همچنان توازن قدرت در خاورمیانه را حفظ کرده و مانع از قدرتیابی ایران و روسیه و چین در منطقه شود. درواقع مطلوب بایدن، یک نظم منطقهای (ظاهرا) درونزا است که منبع تغذیه آن همچنان خود امریکاست.
در راستای نظم جدید، امریکا دست از حمایت بیچونوچرا از عربستان برداشته است. ازجمله شواهد این مسئله، خارج کردن اسناد قتل جمال قاشقچی از طبقهبندیهای محرمانه است که نشان میدهد بایدن دیگر نمیخواهد از آبروی امریکا برای توجیه رفتارهای ناقض حقوق بشر بنسلمان و همچنین جنگطلبیها و جنگافروزیهای وی مایه بگذارد. اما این هرگز به این معنا نیست که بایدن این شریک مهم منطقهای خود و درواقع اهرم رقابت با ایران را از دست میدهد. آمریکا با ابزار عربستان درپی مهار ایران است؛ درست است که سیاست های جدید امریکا همسو با خواسته های کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس نیست و به ویژه خروج سامانه های تاد و اتریوت از عربستان، این کشور را به شدت در مقابل حملات موشکی آسیب پذیر ساخته است، اما باید دقت داشت که این اقدامات زمینهساز مذاکرات جدید میان ایران و عربستان بوده و درواقع روابط ایران و عربستان، یکی از اهرمهای دیپلماسی امریکا در منطقه است. تجربه تاریخی امریکا نشان میدهد هر زمان حمایت از شرکا سود چندانی برایش نداشته باشد، آن ها را وارد عرصه میکند و خود از پشت صحنهگردان ماجرا میشود. پس جمهوری اسلامی باید بداند پس گرفتن چک سفیدامضای آمریکا از عربستان، به معنی دادن آن چک به ایران نیست.
اما استراتژی دیگر بایدن در خاورمیانه که بازهم با نیت حفظ توازن قوا و البته مهار ایران بکار گرفتهشده، پایان جنگ یمن است. خروج نام انصارالله از لیست تروریستها و خواباندن آتش جنگ علاوهبر اینکه هزینههای نظامی امریکا و عربستان را کاهش میدهد و خاتمهای بر یک بحران عظیم انسانی است، باعث ایجاد شکاف میان حوثیها و ایران میشود. در واقع اینگونه بهنظر میرسد که آمریکا با اعلام عدم حمایت نظامی از عربستان در یمن و کاهش کمک به عربستان صرفا در دفاع از خود و نه تهاجم و جنگافروزی، در پی این است که انصارلله را به میز مذاکره بیاورد. هرچند در این شرایط که حوثیها میخواهند حکومت کامل و مستقل را به دست بگیرند نه اینکه تنها بخشی از حکومت باشند، بعید است مسئله جنگ به این راحتی خاتمه یابد؛ همان طور که در روزهای اخیر شاهد افزایش حملات یمنی ها به پایگاه های نظامی سعودی هستیم. همچنین بنابر قول فیصل بن فرحان، وزیر خارجه سعودی، انصارلله پاسخی به پیشنهاد آتش بس این کشور نداده است. اما صرفنظر از اینکه جنگ یمن چگونه و چه زمانی پایان پذیرد، ایران باید نقش پررنگ خود در این کشور را حفظ کند. چراکه نقش تعیینکننده ایران در بحرانهای منطقه یکی از دلایل عمده تغییر رویکردهای دولت امریکا به خاورمیانه است.
و اما مهمترین اولویت بایدن در منطقه، ایران و توافق هستهای است. هرچند بایدن در دوران انتخابات، تمایل بیشتری برای احیای برجام و بازگشت به تعهدات بینالمللی از خود نشان داده بود و در عمل تعلل زیادی از وی و دولتش در این زمینه مشاهده شد، اما بطور قطع میتوان گفت احیای برجام یکی دیگر از اهرمهایی است که بایدن حتما برای ایجاد نظم منطقهای بدان توسل می جوید. بایدن برای ایجاد نظم مطلوب خود میخواهد مانع فعالیت فعالیتهای منطقه ای و موشکی ایران شود. پساز خروج ترامپ از برجام و اعمال فشارهای حداکثری بر ایران، چمهوری اسلامی تحرکات منطقه ای و حمایت از شبه نظامیان را افزایش داده و غنیسازی اورانیوم را با سرعت بیشتری دنبال نمود که از نظر امریکا و شرکای منطقهای اش، بهویژه اسرائیل، قدم به قدم به سلاح هستهای نزدیکتر شد. این تصورات تهدیدآمیز از ایران در کنار حمله موشکی ایران به پایگاه عین الاسد که جلوهی تازهای از قدرت موشکی ایران بود، آمریکا را بر آن داشته تا اهتمام ویژه به احیای برجام بورزد. هرچند که هنوز حسننیتی برای رفع تحریمها نشان نداده و حتی با حملاتی به نیروهای تحت حمایت ایران در یمن، این پیام را مخابره کرده است که صحنه را برای یکه تازی یاران رها نمی کند. از سوی دیگر برخی سیاستمداران امریکایی معتقدند بازگشت امریکا به برجام و کاهش تحریمها، فشارهای همهجانبه اقتصادی ترامپ که آسیب زیادی به اقتصاد ایران زده و اهرم فشار جدی آمریکا برای مهار این کشور است را از دست میدهد. امریکا در تلاش است تا در توافق مجدد، مسئله موشک های بالستیک و مداخلات منطقه ای ایران را هم بگنجاند. هرچند بسیار بعید است در این مورد به خصوص، توافقی حاصل شود، اما بررسی شرایط منطقه نشان میدهد امریکا به هرصورت به این توافق بازخواهد گشت و حتی این کار را تا پیشاز پایان دولت فعلی به سرانجام خواهد رساند. چراکه تصور امریکا بر این است که دولت آینده ایران، دولتی تندرو خواهد بود؛ استفاده رسانه های غربی از واژه "روحانی تندرو" برای رئیس جمهوری منتخب ایران، موید همین منظور است. و نیز اظهارات رافائل گروسی، رئیس سازمان بینالمللی انرژی اتمی، مبنی بر اینکه طرف های گفتگو با ایران برای توافق عجلهای ندارند و منتظر مشخص شدن دولت آینده ایران هستند، بهنظر میرسد فقط برای تحت فشار قرار دادن تیم دیپلماتیک ایران برای دستیابی سریعتر به نتیجه بوده است. درضمن این دلایل، تبریک زودهنگام پوتین به رئیسجمهور منتخب ایران و تمایل بالقوه دولت اصولگرا به ارتباط عمیقتر با شرق، میشود به این نتیجه رسید که بایدن تلاش خواهد کرد هر چه سریع تر در چارچوب منافع خود با ایران به توافق برسد.
در سمت دیگر خاورمیانه، امریکا نگران رابطه بیشتر روسیه با چین است و سعی دارد سیاست یکی به نعل و یکی به میخ را درباره روسیه اجرا کند. بایدن از سویی دیدار با پوتین را ترتیب میدهد و از سویی دیگر، روسیه را تحریم میکند. ترکیه هم از سوی آمریکا تحت فشار است، بویژه درباره استقرار سامانه S400 روسی در خاک خود و استفاده از آن. اما بایدن تا جایی بازیگران منطقه را تحت فشار میگذارد که به سمت روسیه گرایش پیدا نکنند. درباره اسرائیل هم، در راستای کاهش تخاصمات منطقهای، بایدن حمایت همیشگی را از دولت اسرائیل در جنگ یازدهروزه با حماس انجام نداد. اما این بهمعنای کاهش عمق روابط واشنگتن_تلآویو نیست؛ بلکه بهنظر میرسد با توجه به تماس دیرهنگام بایدن با نتانیاهو و سنگاندازی نخستوزیر سابق این رژیم در راه احیای توافق هستهای، دولت آمریکا صرفاً با سیاستهای نتانیاهو همراه نبوده لکن در مقیاس کلی، یکی از مهمترین برنامههای دولت بایدن هموار کردن مسیر عادیسازی روابط کشورهای عرب خلیجفارس با اسرائیل و ایجاد روابط دیپلماتیک این رژیم با کشورهای منطقه میباشد.
بهطورکلی میتوان نتیجه گرفت که هرچند باوجود رقابت عمده میان چین و امریکا، خاورمیانه در صدر اولویت های سیاست خارجی ایالات متحده نیست، اما دلایل ذکر شده حاکی از اهمیت همیشگی این منطقه است. نکته مهم این است که استراتژی جدید ایالاتمتحده نسبتبه منطقه، یک برنامهریزی همهجانبه و طولانیمدت برای شکل دادن به نظم و چینشی جدید ضمن حفظ توازن قوا و جلوگیری از ایجاد هژمونی در منطقه است. این برهه زمانی، فرصتی ویژه برای نقش آفرینی گسترده تر ایران بوده، وضمن حفظ روند تنشزدایی، نباید دقیقاً طبق بازی ازپیشتعیینشدهی امریکا حرکت کرند و منافع خود را با قدرت بیشتر در سوریه، یمن، عراق و سایر کانون های بحران منطقه پیش بگیرد.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل