نصیر جینور عضو هیئت تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
اگر ایالات متحده به دنبال ادامه دادن به چیزی مانند نقش سنتی خود در پایداری سیستم بینالمللی موجود باشد، چقدر قدرت نظامی برای انجام این کار به طور مؤثر نیاز دارد؟ این سؤال امروز باید با فوریت افزایشی مطرح شود. به مدت دو دهه پس از جنگ سرد، واشنگتن از تسلط نظامی اساسی و بلامنازع برخوردار بود و از محیط جهانی مطلوبی از نظر تاریخی برخوردار بود ـ همه با قیمتی بسیار مقرون به صرفه و ارزان. با این حال، اکنون آمریکا با چالشهای نظامی و ژئوپلیتیکی بسیار جدیتر و بیشتر از هر زمان دیگری، حداقل در یک ربع قرن، روبرو است، دقیقاً به این دلیل که عدم سرمایه گذاری در دفاع، منابع نظامی ایالات متحده را بسیار کمیابتر از گذشته کرده است. نتیجهی، بحران پیش روندهای در برتری نظامی آمریكا است، زیرا حاشیه برتری واشنگتن كاهش مییابد و بین تعهدات و تواناییهای ایالات متحده شکاف ایجاد میشود. همانطور که چاک هاگل وزیر دفاع در سال 2014 خاطرنشان كرد: "ما در حال ورود به دورهای هستیم كه تسلط آمریكا بر دریاها، در آسمان و در فضا – بدون ذکر فضای مجازیـ دیگر نمیتواند فرض بدیهی شمرده شود." "ابرقدرتها بلوف نمیزنند،" به یک امتناع از دوران اوباما تبدیل شد ـ اما امروز آمریکا با خطر راهبرد بلوف زدن روبروست همانطور که برتری آن در حال فرسایش است.
والتر لیپمن نوشت: سیاست خارجی مستلزم "برقراری موازنه، با یک مازاد قدرت کافی به عنوان ذخیره، بین تعهدات ملت و قدرت ملت است." لیپمن افزود اگر یک دولتمرد نتواند توانایی راهبردی را حفظ کند، اگر نتواند "اهداف و اقدامات خود را موازنه کند، مسیری را دنبال خواهد کرد که به فاجعه منجر میشود." نزدیک شدن به ورشکستگی راهبردی آمریکا نیز واقعا خطرناک است. اگر به آن رسیدگی نشود، با ایجاد شک و تردید در مورد اعتبار ضمانتهای آمریکایی، اتحادهای ایالات متحده را تضعیف خواهد کرد. این امر با وسوسه كردن مخالفان مبنی بر موفقیت آمیز بودن تجاوز، باعث میشود بازدارندگی آمریکا تضعیف شود.
در صورت بروز درگیری در مناطق کلیدی، ایالات متحده ممکن است نتواند تعهدات موجود را حفظ کند، یا قادر به انجام این کار تنها با هزینه گزاف است. سرانجام، هرچه سایههای قدرت نظامی ایالات متحده کوتاه تر شود، احتمالاً دیپلماسی آمریکایی بی فایده تر خواهد شد و سیستم جهانی کمتر به نفوذ و تاثیر آمریکا واکنش نشان میدهد. مطمئناً، ارتش آمریكا به مراتب برتر از هر رقیب مجزا است و تاكنون به طور كلی برای حفظ یك راهبرد بسیار خوب كافی بوده است. اما امروزه قدرت نظامی آمریكا به تدریج و اما به طور قطع نسبت به راهبرد کلان و نظم بینالمللی كه باید از آن حمایت کند، درحال ناکارآمدتر شدن است.
قدرتهای بزرگ که با ورشکستگی راهبردی روبرو هستند، سه گزینه اساسی دارند. اول، آنها میتوانند تعهدات را کاهش دهند از این طریق تعادل را با منابع کم شده بازیابی کنند. دوم، آنها میتوانند با ریسک بیشتری ادامه دهند، یا با قمار روی این مسئله که دشمنانشان تعهدات آسیب پذیر را آزمایش نخواهند كرد و یا با به خدمت گرفتن رویكردهای خطرناكتر ـ مانند تشدید تسلیحات هستهایـ برای حفظ تعهدات با هزینه کمتر. سوم، آنها می توانند قابلیتهای خود را گسترش داده و از این طریق توانایی راهبردی را بازیابی کنند. امروز، این رویکرد سوم احتمالاً نیاز به یک سازه دفاعی پایدار و هماهنگ دارد که قابل مقایسه با تلاشهای رؤسای جمهور جیمی کارتر و رونالد ریگان در اواخر جنگ سرد باشد.
تفسیر بسیار معاصر از گزینه اول ـ کاهش تعهدات ـ حمایت میکند و سومی را محکوم میکند که از لحاظ اقتصادی ویرانگر و شاید غیرممکن است. با این حال، گسترش قابل توجه قابلیتهای آمریکایی از لحاظ اقتصادی به آن اندازه که به نظر میرسد دشوار نیست. در مقایسه با گزینههای دیگر، در حقیقت، این رویکرد بهترین گزینه برای حفظ برتری آمریکایی و جلوگیری از سوق یافتن به سمت ورشکستگی راهبردی است که در نهایت مجازات خواهد شد.
برتری و راهبرد کلان پساجنگ سرد
از زمان جنگ جهانی دوم، ایالات متحده بهترین ارتش را داشته است که در جهان دومی ندارد. از زمان جنگ سرد، آمریكا متعهد شده است تا برتری قاطع نظامی داشته باشد. این ایده، همانطور که جورج دبلیو بوش در سال 2002 اظهار داشت، که آمریکا باید دارای "نقاط قوت فراتر از چالش" باشد، در هر سند راهبرد اصلی ایالات متحده برای یک ربع قرن برجسته شده است؛ همچنین به صورت عینی بازتاب یافته است.
به عنوان مثال، از اوایل دهه 1990، ایالات متحده حدود 35 تا 45 درصد از هزینههای دفاع جهانی را به خود اختصاص میداد و تواناییهای پیش برد قدرت جهانی بلامنازع را حفظ میکرد. شاید مهمتر از این، برتری آمریکا نیز در مناطق مهم راهبردی خارج از کشور ـ اروپا ، آسیای شرقی، خاورمیانه بی رقیب بود. از بهم ریختن نظامیان میلیونی صدام حسین در عراق در طول عملیات طوفان صحرا، تا به کارگیری ـ با مصونیت از مجازاتـ دو گروه ناو جنگنده از تایوان در جریان بحران چین و تایوان در سالهای 1996ـ 1995، واشنگتن توانسته است قدرت نظامی خود را برتر از قدرت هر رقیب منطقهای دیگری که می تواند در مرزهای ژئوپلیتیکی خود جولان دهد، پیش ببرد.
این تسلط نظامی ستون اصلی قدرت سخت یک راهبرد بلندپروازانه جهانی را تشکیل داده است. پس از جنگ سرد، سیاستگذاران آمریكایی متعهد شدند كه از بازگشت به چند قطبی ناپایدار دورههای قبل خودداری و نظم تک قطبی مطلوبتر را ماندگار كنند. آنها متعهد شدند که با پیشرفت بیشتر ارزشهای سیاسی لیبرال و یک اقتصاد بینالمللی باز و سرکوب معضلات بینالمللی مانند کشورهای سرکش، گسترش تسلیحات هستهای و تروریسم فاجعه بار، برتری خود را بر موفقیتهای دوران پساجنگ بنا کنند. و از آنجا که آنها فهمیدند که نیروی نظامی همچنان استدلال نهایی قدرتمندان خواهد ماند، آنها به محوریت تسلط نظامی پی بردند.
واشنگتن به نیروی نظامی لازم برای تحقق تعهدات اتحاد در سراسر جهان نیاز دارد. این نیرو باید در مقابل هر رقیب قدرتمند بزرگی، یک تفوق قابل توجه را حفظ کند. باید بتواند به شدیدترین چالشهای سیستم بینالمللی مانند حمله صدام به کویت در 1990 یا افراط گرایی جهادی پس از 11 سپتامبر پاسخ دهد. سرانجام، به دلیل اینکه هنجارهای غالب جهانی عموماً واقعیتهای قدرت سخت را منعکس میکنند، آمریکا به برتری نیاز دارد تا مطمئن شود که ارزشهای آن پایدار میمانند. این برخلاف مصلحت بود که گفته شد راهبرد ایالات متحده و نظم بینالمللی به "نقاط قوت فراتر از چالش" نیاز داشتند، اما اصلاً نادرست نبود.
علاوه بر این، برتری آمریكایی بسیار مقرون به صرفه بود. در اوج جنگ سرد، ایالات متحده بیش از 12 درصد تولید ناخالص داخلی را صرف دفاع کرد. از اواسط دهه 1990، این میزان معمولاً بین 3 تا 4 درصد بود. در یک محیط بینالمللی از نظر تاریخی مطلوب، واشنگتن میتوانست از برتری ـ و ثمرات ژئوپلیتیکی آنـ به قیمت ارزان برخوردار باشد.
با این حال، راهبرد ایالات متحده حداقل تا همین اواخر، متوجه محدودیتی که برای میزان ارزان بودن این برتری وجود داشت، بود. ارتش آمریكا در طول دهه 1990 كاهش چشمگیری داشت، اما مقامات آمریكا میفهمیدند كه اگر واشنگتن بیش از حد عقب بکشد، برتری آن تا حدی فرسایش مییابد كه مزایای ژئوپلیتیك آن را متوقف كند. اتحادها اعتبار خود را از دست می دهند؛ ثبات مناطق کلیدی از بین میرود؛ رقبا جسور میشوند؛ بحرانهای بینالمللی حل نشده رها میشوند. بنابراین برتری آمریکایی مانند یک سیاست بیمه کننده با قیمت مناسب بود. این کار به مخارج زیاد نیاز داشت، اما در مقابل آمریکا را از پیامدهای بسیار پرهزینه تر محافظت میکرد. واشنگتن حق بیمه خود را برای دو دهه پس از جنگ سرد پرداخت کرد. اما اخیراً برتری و توانایی راهبردی آمریکا به مخاطره افتاده است.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل