دکتر محمد منصورنژادعضو هیئت مدیره انجمن علمی مطالعات صلح ایران
الف.فهم اینکه ایران در سیاست خارجی بین گرایش به شرق و یا غرب سالهاست که سر در گم است، امر خیلی پیچیده ای نیست. اما اگر کسی سر نخی برای مطالعه تطبیقی می جوید، خوب است روی مناسبات ایران با قدرت های جهانی، مقطع پیشاپزشکیان و همین چند ماه اخیر (عصر دکتر پزشکیان) تاملی داشته باشد. زمانی که حتی ایران در گرایش به شرق تا آنجا پیش رفت که خودش را تا حدودی آلوده به جنگ اکراین هم نمود (داستان پهبادهای ایرانی و....) و حل تمام مشکلات را به عضویت بریکس گره زده بود و... تا اکنون که مذاکرات با اروپاییان را از سر می گیرد و به آمریکا چراغ سبز نشان می دهد و در قطعنامه اخیر سازمان ملل حتی برخی اعضای بریکس را هم همراه خود ندارد و....
ب.اما چرا سیاست خارجی ایران، منحنی مشخص و موجهی ندارد؟ در این زمینه از جمله می توان گفت:
۱.یکی از علل این سردرگمی ان است که تصمیم سازان و تصمیم گیران ایران باهم اتفاق نظر ندارند؛ برخی گرایش به شرق و برخی به غرب را ترجیح می دهند. در زمان اتخاذ تصمیم، کفه هر کدام از این جریان ها قوی تر باشد، نتیجه هم بدان سمت می رود.
۲.عامل دیگر، اتفاقات بیرونی است. هر گاه غربیان یا شرقیان، قوی ظاهر شوند، و از آن سوی احساس خطر گردد، سیاست خارجی ایران به جریان قوی چراغ سبز نشان می دهد. مثلا الان ترامپ (ریش سفید غرب!) به قدرت رسیده و خیلی هم شوخی با کسی ندارد، پس باید به سمت غرب چرخید و....
۳.سردرگمی در تعیین اصول سیاست خارجی در چند دهه اخیر علت دیگر این رفتار نامتوازن است. معلوم نیست که آیا سیاست خارجی کشور بر اساس مصالح جهان اسلام، منافع شیعیان منطقه و یا بر اساس منافع ملی است. بدیهی است که هر کدام از این ۳ محور، مبنا باشد، به سیاست خارجی خاص می رسیم. گاه هم حتی مواضعی دیده می شود که نه به اسلام و تشیع ربط دارد و نه به ایران، بلکه صرفا برای بقاست! چون خطر را جدی می بینند و یا حتی سیاستی که منافع باند خاص را تامین می کند. (مثلا استقبال از تحریم!)
۴. در نهایت چون اصول معقولی بر سیاست خارجی حاکم نیست و در مقاطع گوناگون، مواضع متفاوت و گاه متعارض گرفته می شود، ثمره اش آن می گردد که حتی یک کشور متحد و جدی در کنار ایران نباشد. مثلا در زدوخورد با اسراییل در ماههای اخیر، کدام کشور حاضر بود در کنار ایران بایستد؟
ج. و اما چه باید کرد؟
۱.مثل همه قدرت ها، لازم است قطب نمای سیاست خارجی ایران منافع ملی باشد و بس. دل بستن جدی به شرق و یا غرب در سیاست، خطاست. تعیین ملاک های منافع ملی هم کار بهترین زبدگان این مرز و بوم در رشته های مرتبط، فراتر از گرایشات سیاسی است (روشی که جایش در سیاستگذاری ها کاملا خالی است.)
۲. سیاست خارجی، ادامه سیاست داخلی است. دولتی که با مردم شکاف جدی داشته باشد چشم به بیگانگان می دوزد. ترمیم ارتباط با مردم، سبب اعتماد به نفس دولتمردان و تکیه به قدرت واقعی می گردد. مردم هم تا نبینند و نچشند که دولت خادم انهاست به مقامات اعتنایی نمی کنند. این خطای استراتژیک است که سیاست خارجی کشور بر اساس نگرش اقلیتی تندرو (که دقیقا معلوم نیست از کجا هم تغذیه می شوند) تعیین گردد.
۳.فاصله بین تصمیم برای بقا (از روی ترس به سوی شرق یا غرب رفتن) با موضع از روی اصولی مشخص که چشم انداز آینده را برای توسعه ایران در نظر دارد، بسیار زیاد است. ارزیابی سند چشم انداز نطام به خوبی نشان می دهد سیستم بر اساس افقی تعریف شده برای پیشرفت حرکت نکرده و به همین جهت حتی از همسایگان نیز عقب مانده است.
۴.زمان آن رسیده است که به جای شعارهای ایدیولژیک و هزینه بر در سیاست خارجی، با تغییر نگرشی، تمرکز کشور بر ساخت ایران باشد. کشوری که برای الگو شدن، هم منابع انسانی و هم ذخایر دیگر را به قدر کفایت داراست.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
۶ آذر ۱۴۰۳
محمد منصورنژاد