دکتر مهدی کردی[1]
در سالی که گذشت؛ دولت ایالات متحده آمریکا همچون سنوات پیشین در طول یک دهه گذشته؛ سیاست چرخش به شرق را کماکان ادامه داد. تداوم این سیاست؛ دال بر این موضوع است برنامه جاری؛ جزء لایتجزای سیاست خارجی واشنگتن می باشد و جا به جایی دولت های مختلف در کاخ سفید؛ تغییری در سیاست مورد نظر نمی دهد. لذا این برنامه؛ یک استراتژی می باشد؛ نه یک تاکتیک مقطعی و گذرا.
آنچه موجب توجه بیش از پیش آمریکا به این منطقه از دنیا شده است؛ قدرت یابی نظامی – اقتصادی چین می باشد. برای مثال پکن در سال جاری میلادی؛ بودجه نظامی خویش را؛ با 2/7 درصد افزایش؛ به رقم سرسام آور 244 میلیارد دلار رسانده است. بنابراین همانطور که جان مرشایمر در کتاب سیاست خارجی قدرت های بزرگ خویش و نظریه واقعگرایی تهاجمی اشاره کرده است؛ قدرت هژمون همواره به دنبال جلوگیری از شکل گیری و قدرت یابی هژمون های منطقه ای می باشد. همچنین استفن والت نظریه پرداز مشهور نظریه واقعگرایی تدافعی؛ در یک تجویز آشکارتر معتقد است آمریکا باید با احاله مسئولیت ها و تعهدات خویش به متحدین منطقه ای و بین المللی اش در خاورمیانه؛ توان و حواس خود را به سمت شرق آسیا و مهار چین؛ تغییر جهت دهد.
از سوی دیگر صرف از آنچه باعث اتخاذ سیاست مهار قدرت یابی چین شده است؛ یک دلیل دیگر توجه و اهمیت ویژه ایالات متحده آمریکا به منطقه شرق آسیا؛ وضعیت استراتژیک؛ ژئوپلیتیک و امنیت انرژی این منطقه می باشد. بر این اساس در طی سالیان اخیر اثبات شده است مجمع الجزایر اسپارتلی که در دریای چین جنوبی قرار دارد؛ دارای منابع بسیار غنی نفتی می باشد. این مزیت؛ بر اهمیت این اقلیم برای واشنگتن و پکن؛ تا حد بسیار زیادی افزوده است. لذا چین تلاش می کند تا دریای چین جنوبی را؛ به عنوان آبهای سرزمینی خویش اعلام نماید تا انحصار کشتیرانی در این منطقه و به تبع آن؛ تسلط بر جزایر اسپارتلی را به خود اختصاص دهد. از سوی دیگر واشنگتن با استقرار ناوگان خود در این منطقه، معتقد است دریای چین جنوبی در مقام یک آبراه بین المللی؛ میراث مشترک بشریت بوده و به هیچ کشور خاصی تعلق ندارد.
لذا دولت ایالات متحده آمریکا با توجه به این نکات مورد اهمیت؛ اقدامات ذیل را در طی سالیان اخیر؛ به منظور اجرای سیاست چرخش به شرق در دستور کار خویش قرار داده است:
1-صدور چراغ سبز توسعه نظامی ژاپن؛ برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم. لازم به ذکر است ژاپن در این راستا؛ پس از جنگنده اف 15، اقدام به خریداری خط تولید و مونتاژ جنگنده پنهانکار و نسل پنجمی اف 35 لایتینگ، از شرکت لاکهید مارتین آمریکا نموده است.
2-حضور پر رنگ ناوگان دریایی آمریکا در دریای چین جنوبی و آب های پیرامونی مجمع الجزایر اسپارتلی
3-صادرات جنگنده اف 35 به کره جنوبی؛ ژاپن و اندونزی
4-تاسیس پایگاه دریایی در اقیانوس آرام؛ با کاربری جنگال؛ موشکی؛ جاسوسی و اطلاعاتی
6-برگزاری مانور در تنگه تایوان
7-افزایش چند برابری کمک های نظامی به تایوان. برای مثال در بودجه نظامی ۸۵۸ میلیارد دلاری آمریکا، تا سقف ۱۰ میلیون دلار برای کمک امنیتی و تسریع روند خرید سلاح برای تایوان در نظر گرفته شده است. همچنین پنتاگون در سال گذشته در بیانیهای اعلام کرد وزارت خارجه آمریکا با فروش 428 میلیون دلار قطعات هواپیما به تایوان برای ارتقای نیروی هوایی این کشور موافقت کرد. در این بیانیه آمده است این قطعات مربوط به جنگنده F-16، جت های جنگنده دفاعی بومی تایوان و تمام دیگر هواپیماها و سیستم ها و زیرمجموعه های سیستمی ساخت آمریکاست.
همچنین براساس این بیانیه، فروش این قطعات با هدف نگهداری ناوگان هوایی، ارتقای توانایی ها و ظرفیت های مقابله با تهدیدهای فعلی و آینده و مقابله با عملیات های نظامی مکرر چین درنزدیکی این جزیره، و بهبود توانایی های دفاعی و حمل و نقل که عاملی بسیار مهم برای امنیت منطقه است، صورت می گیرد.
8-تصویب قرارداد بین المللی پیمان تایوان توسط کنگره که کاخ سفید را ملزم نموده است متحدین آمریکا را ترغیب به شناسایی موقعیت بین المللی تایوان نماید. در مهم تحولی که در این زمینه اتفاق افتاده است؛ نانسی پلوسی رئیس وقت کنگره آمریکا؛ در تابستان سال 2022 میلادی؛ علی رغم همه تهدیدات و مخالفت های پکن؛ به تایوان مسافرت رسمی نمود تا وجه دیگری از سیاست چرخش به شرق آمریکا را پر رنگ نماید.
آنچه در خصوص اقدامات ایالات متحده آمریکا قابل ارزیابی می باشد؛ این است که واشنگتن با اتخاذ یک سیاست مهار و سد نفوذ ترکیبی؛ به دنبال مهار چین می باشد. یعنی آمریکا صرفا به تنهایی در منطقه شرق آسیا حضور پیدا نکرده است. بلکه در حال تقویت متحدین و قطب های منطقه ای خویش مانند کره جنوبی و ژاپن می باشد. این اقدام نه تنها از هزینه ها و مسئولیت های آمریکا در شرق آسیا می کاهد؛ بلکه حائز این مزیت برای واشنگتن است که از وضعیت مورد نظر؛ کسب درآمد سیاسی و اقتصادی داشته باشد. درآمد سیاسی آمریکا از این اقدام؛ شامل کسب محملی برای حضور هرچه بیشتر در منطقه؛ به واسطه انعقاد قراردادهای نظامی با کشورهای شرق آسیا است. درآمد اقتصادی هم واجد کسب منافع مالی سرشار از محل فروش تسلیحات مدرن و دامن زدن هرچه بیشتر به مسابقه ملیتاریسم نظامی در این جغرافیا است. برای مثال ایالات متحده آمریکا؛ طبق قراردادی که در اواخر سال 2019 میلادی با ژاپن منعقد نمود؛ بابت مونتاژ هر فروند جنگنده اف 35 در خاک ژاپن مبلغ 22 میلیون دلار بیشتر از نمونه های تولیدی توسط لاکهید مارتین دریافت نماید.
در مجموع باید گفت با توجه به برآوردهای آینده پژوهانه ای که جامعه اطلاعاتی – نظامی ایالات متحده آمریکا از روند قدرت یابی چین در طی دو دهه آینده دارد؛ برنامه چرخش به شرق ایالات متحده؛ وجه لاینتزع سیاست خارجی واشنگتن در طول مدت پیش رو می باشد. در این زمینه لازم به متن ذیل توجه شود:
"واشنگتن معتقد است که مدرنیزه شدن ارتش چین بخشی از تهدیدات جدید متنوع برای امنیت ملی آمریکا است. در سال ۲۰۱۹ آمریکا پس از انتشار گزارش جداگانه خود، نگرانیهایش را در مورد توسعه نسل جدید جتهای پنهانکار پکن ابراز نمود. طبق آخرین گزارش استراتژی اطلاعات ملی که توسط اداره اطلاعات ملی تهیه شده است، نگرانیها در مورد تداوم تسلط اقتصادی و سرزمینی چین بر منطقه اقیانوس آرام و فراتر از آن ادامه دارد. در این سند که در سال ۲۰۱۹ منتشر شده است، درج شده است که: نوسازی ارتش این کشور همراه با گسترش روسیه و چالش هستهای ناشی از کره شمالی، یکی از تهدیدات متنوعتر است. در این زمینه، یک نیروی هوایی قوی امری ضروری است. بهطور خلاصه، یک ناوگان بمبافکن پیشرفتهتر پکن را قادر میسازد تا بالا بردن هزینه و خطر برای نیروهای آمریکایی، بهتر بتواند ایالاتمتحده را از مداخلات منطقهای باز بدارد. چنین سناریوهایی شامل تایوان و دریایی چین جنوبی است".[2]
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
[1] دکترای تخصصی روابط بین الملل و کارشناس سیاست چرخش به شرق آمریکا
[2] کردی؛ مهدی، 1399، ارزیابی پیامدهای روابط سیاسی امنیتی ناتو و آمریکا بر مسائل بین الملل؛ ص 337 تهران: فرهیختگان دانشگاه،