زهرا شریف زاده عضو هیئت تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
نویسنده:ژاکوب تزار [1]
ترجمه:زهرا شریف زاده
چکیده:
در این مقاله کاربرد احتمالی نظریه کوانتومی در مطالعات سیاسی ، به ویژه در روابط بین الملل مورد توجه قرار گرفته است. ما طبقه بندی خود را بر اساس سه روش منطقی چگونگی اتصال نواحی با فاصله از راه دور معرفی می کنیم: از طریق ارتباط هویت ، قیاس و استعاره که منعکس کننده سه موقعیت معرفتی اساسی است. در مرحله بعد ، ما کارهای موجود را در برابر این طبقه بندی بررسی می کنیم قبل از حرکت ، برخی از کاربردها و سودهای بالقوه ارائه شده توسط فرضیه ذهن کوانتومی ، مدل های کوانتومی استدلال و تصمیم گیری و استعاره کوانتومی را در نظر بگیریم.
کلمات کلیدی: نظریه کوانتومی؛ روابط بین المللی؛ نظریه بازی کوانتومی؛ روانشناسی شناختی؛ علم دکارتی
مقدمه:
نظریه کوانتومی (QT) در اواخر قرن 19 و 20 برای تبیین برخی پدیده های فیزیکی عجیب و غریب توسعه یافت و به یکی از موفق ترین نظریه ها در تاریخ مدرن تبدیل شد. اعتبار آن توسط آزمایشات زیادی تا حد خارق العاده ای تأیید شده است ، و پایه و اساس دوره جدیدی در تاریخ بشریت را فراهم می کند: عصر اطلاعات. اما چرا یک دانشمند سیاسی با یک نظریه فیزیکی برخورد می کند که رفتار ذرات ریز مانند فوتون و الکترون را در سطح میکروسکوپی توضیح می دهد؟ زیرا نه تنها قلمرو علم طبیعی است که نوآوریهای پیشگامانه ای ایجاد کرده است. نظریه کوانتوم به طور کلی یک مفهوم کلاسیک از واقعیت را به چالش می کشد ، زیرا بطور اساسی زمینه های ساخت آن را تغییر می دهد .
دو دلیل اساسی برای اعمال نظریه کوانتومی در حوزه روابط بین الملل (IR) وجود دارد. اول ، علم مدرن مبتنی بر ایده دکارتی جهان بود که عقلانی ، مکانیکی است و به طور مستقیم علت و نتیجه را نشان می دهد و ما را قادر می سازد پیش بینی های لازم را انجام دهیم (حداقل در اصل). جهانی را فرض می کند که مستقل از مشاهده کننده است ، جهانی که توسط انسان قابل مشاهده و سنجش است.
این جهان بینی گسترده در سنت پوزیتیویستی نظریه IR نیز منعکس شده اما این مفهوم قطعی به تدریج با تفسیر واقعیت شکست خورده است. استفاده از "فیزیک جدید بهتر" که برخی از مفروضات کلاسیک را تغییر می دهد ، می تواند به حل برخی از ناکارآمدهای نظریه های کلاسیک کمک کند. در واقع ، برخی از تحقیقات اخیر نتایج قابل توجهی در این زمینه به دست آورده اند
دوم ، کاستی دیدگاههای سنتی در نظریه IR چندین رویکرد تفسیری به وجود آورد که جبرگرایی و عینیت گرایی کلاسیک را رد می کنند. با این وجود ، آنها هرگز فرضیات اصلی جهان بینی دکارتی را به چالش نمی کشند. تغییر بنیادی به هولیسم ( طرز تفکری است که در آغاز قرن بیستم، بویژه در سال های بیست تا سی این قرن، بمثابه واکنشی بر ضد مکانیسیسم رایج در بیولوژی مطرح می شود و در صدد حل فلسفی مسئله مربوط به رابطه جزء و کل ضمن مطلق کردن کم و بیش کل بر می آید.می توان گفت که هولیسم در دیالک تیک جزء و کل، کل را مطلق می کند و جزء را دور می اندازد، یعنی دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز تخریب می کند. )و آرمان گرایی با تغییر اساسی مناسب در متافیزیک همراه نبوده است. هنوز "خلاء معرفتی" وجود دارد كه تئوری كوانتومی می تواند به پر شدن آن كمك كند. این بدان معنی است که جهانی گرایی علمی می تواند تا حدی بازیابی شود. این مقاله از دو بخش با دو هدف متفاوت تشکیل شده است. در بخش اول در نظر می گیریم که QT چگونه جهان بینی سنتی (دکارتی / نیوتنی) ما را تغییر داده است. در بخش دوم ، رویکردهای موجود در مورد کاربرد QT در جامعه شناسی و علوم سیاسی و مقایسه موقعیتهای مختلف هستی شناختی و معرفت شناختی مورد نظر را مرور می کنیم. ما در مورد ذهنیت کوانتومی ، استدلال کوانتومی و رویکرد استعاره کوانتومی بحث می کنیم. سرانجام ما از این به عنوان پایه ای برای بیان ایده های خود در مورد مسیر آینده تحقیق در این زمینه استفاده می کنیم.
مبانی پوزیتیویستی علم مدرن ، جامعه شناسی به عنوان فیزیک اجتماعی
پایه های روش نوین علمی در عصر روشنگری ، در اواخر قرن هفدهم و هجدهم ، بویژه در آثار فرانسیس بیکن (روش استقرا و تجربی) و رنه دکارت (دوگانگی ، عینیت گرایی و عقل گرایی) ، اسحاق نیوتن (مکانیسم و جبرگرایی) و دیوید هیوم (علیت و مثبت گرایی) قرار گرفت. این مجموعه نسبتاً جمع و جور از ایده ها را می توان "علم دکارتی" یکی از سنگ بناهای این روش یعنی دوگانگی دکارتی نامید. با این حال ، این جاذبه جهانی نیوتن بود که این رویکرد جدید را مهم و الگویی برای دیگران دانست. مبانی علم دکارتی چیست؟ 1. دوگانگی ذهن و ماده: در جهان دو ماده مجزا وجود دارد
1 - ماده تفکر و ماده طولانی ذهن که از قوانین خاص خود پیروی می کنند و کاملاً با یکدیگر تفاوت دارند. 2. تمایز بین موضوع و عینیت گرایی: ما اشیاء مورد تحقیق را بدون تأثیرگذاری بر آنها مشاهده می کنیم. آنها مستقل از مشاهده کننده هستند.به گفته هارالد اتمن پارکر [2]، اینها اصول نظارتی علم معاصر هستند. آنها اغلب به عنوان برش دکارتی و برش هایزنبرگ ، نامیده می شوند. اما خصوصیات دیگری نیز وجود دارد که ناشی از این کاهش هاست.
-
ما می توانیم از طریق مشاهده و استدلال عقلانی به دنیای بیرونی دست یابیم (تجربی / خردگرایی ، بر خلاف استفاده از متافیزیک).
-
جهان بیرونی از اشیاء مادی (ماتریالیسم) تشکیل شده است.
-
این اشیاء می توانند به موارد کوچکتر کاهش یافته و در هر قسمت تجزیه شوند (کاهش گرایی).
-
اشیاء مادی توسط قوانین طبیعی اداره می شوند. اگر وضعیت دقیق سیستم را بدانیم ، می توانیم توسعه زمانی آن (قطعی بودن) را پیش بینی کنیم.
-
این قوانین از سه اصل علیت (سازوکار محلی) پیروی می کنند: خود علت بودن (وقوع واقعه B به وقوع واقعه A بستگی دارد) ، پیشگویی)علت باید مقدم باشد یا حداقل همزمان با اثر (علت و اثر باید در تماس مستقیم یا غیرمستقیم فضایی باشد.) علاوه بر این ، به دلیل گرفتاری ذهن در بدنه مادی و دوگانگی ، واحد اساسی استدلال اجتماعی فرد است. کلیه پدیده های اجتماعی باید در برابر حقایق مربوط به افراد (فردگرایی) قابل تقلیل باشد .این ویژگی ها ، با وجود تفاوت های بین نظریه پردازان ، به الگوی اساسی علم مدرن تبدیل شدند. کشف نیوتن از جاذبه جهانی (و قوانین حرکت) در اینجا نقش اساسی داشت ، اثبات قدرت رویکرد جدید در زمینه ای که به طور سنتی محل اختلافات زیادی بین فیلسوفان است. تأثیر آن بر علوم اجتماعی نوظهور به راحتی قابل مشاهده است. آگوست کانت ، بنیانگذار جامعه شناسی مدرن ، اصطلاح فیزیک اجتماعی را برای علم جدید به کار برد. این بیانگر عقیده وی مبنی بر یافتن قوانین مشابه برای جامعه بود. "در [مقاله خود از سال 1822] كنت لازمه ايجاد" علم مثبت "براساس الگوري علوم ديگر را استدلال كرد كه این علم در نهایت به مشاهدات تجربی استوار خواهد بود ، اما مانند همه علوم ، قوانینی را که حاکم بر سازمان و حرکت جامعه است تشکیل می دهد ...
جامعه شناسان باید از مشاهدات خود برای کشف قوانین حاکم بر جهان اجتماعی استفاده کنند ، دقیقاً به همان روشی که نیوتن داشت. قانون ثقل را تدوین کرد .بسیاری دیگر بودند که سعی کردند از ایده های نیوتن برای ساختن یک علم اجتماعی مثبت نگر استفاده کنند. ما در اینجا می توانیم از تئوری گرانش اجتماعی هنری کری یا قانون جذب اخلاقی جورج برکلی به عنوان مواردی عجیب و غریب استفاده کنیم . اما نمونه های جدی تری از تأثیر علم نیوتنی با وجود آشکار نبودن آن در طول تاریخ مدرن شناخته شده است. دیمیتریس آکریولیس به طرز اقناعی نشان داده است که چگونه استعاره نیوتنی در دو دوره متفاوت تاریخ آمریکا یعنی عصر بنیانگذاری و سالهای آغازین جنگ سرد تأثیر حیاتی داشته است. وی گفت: "با استفاده از استعاره هایی مانند توپ بیلیارد یا تعادل قدرت ، سرانجام جوامع و سیاست به میادین نیرو تقسیم می شوند که در آن همه تعامل رخ می دهد و تقابل ها برحسب قدرت حل می شود ، به طوری که نتیجه ثبات چنین قدرت هایی تساوی می شود.
در IR بسیار نادر است که می توان تئوری نیوتن را مستقیماً مورد استفاده قرار داد. با این حال ، جنبه های کلی علم دکارتی تا حدودی به طور ناچیز مرزهای این رشته را مشخص کرده است. مهمترین آن احتمالاً مفهوم علیت علی است. همانطور که میلجا کرکی [3] علت خود در روابط بین الملل (2008) نشان داده است ، پوزیتیویست های جریان اصلی (عقل گرایان) و پسامدرن گرایان (بازتاب گرایان) می پذیرند که علیت هیومین گفتمان غالب در IR است. در حقیقت ، این گفتمان غالب هیومی بود که زمینه را به رویکردهای علّی (توضیحی) و غیر علّی (درک) تقسیم کرد. بازتاب گرایان به دلیل دشواری هایی که در رابطه با دلایل غیرقابل کنترل مانند انگیزه ها یا ایده ها داشته است ، استفاده از علیت را به عنوان نقطه شروع خود رد کرده اند ، اما آنها هرگز تصور هیومین از علیت را به چالش نکشیده اند . و همین امر در مورد سایر جنبه های علم دکارتی نیز به ویژه دوگانگی ذهن و ماده نیز صادق است. حتی متفقین گرایان "... هرگز در این فرض کلاسیک شک نکردند که در نهایت واقعیت کاملاً مادی است ، تنها این که یک تحلیل از چنین دیدگاه می تواند آنچه را که واقعاً در زندگی اجتماعی مهم است ، ثبت کند.
به طور خلاصه ، علم دکارتی پایه و اساس رویکردهای مثبت در تئوری IR را تشکیل می دهد. رویکردهای پسا پوزیتیویستی متعارف برخی از ویژگیهای این مفهوم را رد کردند اما هرگز متافیزیک اساسی خود را به چالش نمی کشند. این QT بود که برخی از مفاهیم کلاسیک را بازسازی کرد و عقاید هستی شناختی و معرفت شناختی را در قرن بیستم غنی کر. اما به دلیل دوری از جهان شمولی علمی که در دوران روشنگری آغاز شده است ، انقلاب کوانتومی در علوم اجتماعی (و به ویژه روابط بین الملل) مورد توجه کمی قرار گرفته است.
ویژگیهای اساسی نظریه کوانتومی اگر بخواهیم در نظر بگیریم که چگونه تئوری کوانتومی در زمینه روابط بین الملل قابل استفاده است ، ابتدا باید بدانیم که تئوری کوانتومی چیست. این کار کاملاً چالش برانگیز است: "برای کسانی که وقتی برای اولین بار با تئوری کوانتومی روبرو می شوند و دچار شوک نمی گردند ، احتمالاً به دلیل آن است که نمی توانند آن را درک کنند" .اما در حالی که استفاده عملی از آن نیاز به دانش ریاضیات پیشرفته دارد تا درک ویژگی های اساسی آن آسان تر شود. نوآوری های پیشگامانه ناشی از این تئوری چیست؟ سیستمی که از قوانین نظریه کوانتومی پیروی کند ، یک سیستم کوانتومی نامیده می شود. حالتهای احتمالی این سیستم توسط بردارهای وضعیت و ترکیبی خطی نشان داده می شود که فضای حالت سیستم را تشکیل می دهد. قوانین واضح وجود دارد که نشان می دهد کدام سیستم می تواند در یک حالت کوانتومی مکانیکی مربوط به مقادیر ویژه معادله موج [4]یافت شود و مقادیر متغیرهای قابل مشاهده (مقادیر ویژه) چیست. یکی از عناصر مهم در نظریه کوانتومی این جمله است که برخی از این مقادیر مستمر نیستند بلکه کمیت هستند. اما در کدام حالت می توان سیستم را پیدا کرد؟ و توسعه زمانی آن چیست؟ طبق تفسیر استاندارد ، یک سیستم کوانتومی در ترکیب همه حالات ممکن (به عنوان مثال گربه معروف شرودینگر) [5]یافت می شود. توسعه چنین سیستمی از رشد موقتی اجزای خاص آن (معادله شرودینگر) سرچشمه می گیرد. اگر سیستم را مشاهده و اندازه گیری کنیم ، یکی از مقادیر ویژه متغیر اندازه گیری شده را بدست می آوریم. با این وجود ، تنها احتمال یافتن سیستم در یک حالت خاص است که از تئوری کوانتوم ناشی می شود. فرایند اندازه گیری در تئوری کوانتومی بسیار مهم است. مطابق تفسیر استاندارد ، فروپاشی حالت رخ می دهد (این بدان معنی است که سیستم از حالت فوق العاده وضعیت به حالت خاص با ارزش مشخص شده از یک متغیر قابل مشاهده منتقل می شود). در نتیجه ، تئوری کوانتومی کاملاً غیر قطعی است ، زیرا تنها احتمال خروجی اندازه گیری ها قابل بررسی است.
عناصر نوآورانه نظریه کوانتومی عبارتند از:
-
اصل عدم قطعیت: این دقت را محدود می کند که با آن جفت های خاصی از خصوصیات بدنی یک سیستم را می توان همزمان شناخت (متغیرهای مکمل).
-
دوگانگی ذرات موج: ما فقط با یک مجموعه معادلات قادر به توصیف پدیده های موجود در جهان خرد نیستیم. ذرات مانند ذرات کلاسیک و مانند امواج رفتار می کنند. "به نظر می رسد که گاهی اوقات باید از یک نظریه و گاهی تئوری دیگر استفاده کنیم ، ما با نوع جدیدی از دشواری روبرو هستیم. ما دو تصویر
متناقض از واقعیت داریم. به طور جداگانه ، هیچ یک از آنها به طور کامل پدیده های نور را توضیح نمی دهند ، اما آنها به طور مشترک انجام می دهند.
-
گرفتاری: پدیده ای که هیچ شباهتی در دنیای کلاسیک ندارد. ذرات درهم پیچیده مانند یک سیستم رفتار می کنند اگرچه می توانند در مناطق دور افتاده باشند. این ویژگی از نظریه کوانتومی به طور چشمگیری دیدگاه کلاسیک علیت را تضعیف می کند. نظریه کوانتوم مفهومی کاملاً جدید از جهان را ارائه می دهد با بسیاری از ویژگی ها که در جهان کلاسیک ناشناخته بودند. با این حال ، ماهیت هستی شناختی نظریه کاملاً مبهم است. ما قوانینی داریم که از نظر تجربی به خوبی ثابت شده اند اما به تمام سوالات ما پاسخ نداده اند. چندین تفسیر وجود دارد که هستی شناسی این نظریه را توضیح می دهد ، اما هیچ روش تجربی برای انتخاب بین آنها وجود ندارد. دیدگاه استاندارد تعبیر کپنهاگ است که در دهه 1930 میلادی (به طور عمده) در نتیجه همکاری بین نیلز بور و ورنر هایزنبرگ توسعه یافته است. در حال حاضر بیش از دو جین تفسیر معادل تجربی وجود دارد و "حتی اگر این بحث پیامدهای آنها را روشن کرده و نوسانات مد رخ داده است ، هیچ یک منتفی نیست. (این عدم اطمینان به نوبه خود برای دانشمندان علوم اجتماعی مرتبه دوم را ایجاد می کند ، زیرا برخی از تفسیرها ممکن است پیامدهای اجتماعی بسیاری داشته باشد ، و برخی دیگر هیچ کدام). یكی از مضامین مهم كه تفسیر دیگری را از سایرین متمایز می كند ، ماهیت (غیر) تعیین كننده جهان كوانتومی است.