ترجمه : امیر هوشنگ میرکوشش  

                                     نویسنده:هانس کاندنانی                                 

      ترجمه:امیر هوشنگ میرکوشش

 چکیده

این مقاله به بررسی سیاست خارجی آلمان در هزاره سوم پرداخته و پژوهشگر معتقد است هر چند که به نسبت سال های جنگ جهانی دوم آلمان از یک سیاست توسعه طلبانه به سیاستی صلح جویانه طی طریق نموده است اما به نظر می رسد این کشور در قرن بیست ویکم خود را به عنوان یک قدرت ژئو اکونومیک در عرصه اروپا و جهان به شکلی ملموس باز می تاباند و در حقیقت با چنین پتانسیل عظیم اقتصادی است که دل مشغولی های رویای آلمانی برای تبدیل شدن به ابرقدرتی جهانی را در پیشرفت اقتصادی معنا دار می بیند. مولف با درنظر گرفتن وضعیت نظام بین الملل و تحولات متعددی که در حوزه های سیاسی و اقتصاد جهان رخ داده باور دارد که سیاست خارجی آلمان در حال تغییر و تحول عمده ای است که می تواند این کشور را از تبدیل شدن به یک شریک اقتصادی همراه با ایالات متحده به یک کشور با اهداف،امیال و نیات متفاوت و بعضا متضاد با سیستم بین المللی سوق دهد. مشکل محوری در بیان سیاست خارجی آلمان ، چگونگی درک تناقض میان پیگیری منافع ملی آلمان در اروپا و بی میلی این کشور در کاربرد نیروی نظامی یا حتی مطرح شدن به عنوان یک قدرت سنتی در جهان است .سیاست خارجی آلمان بعد از اتحادیه اروپا به طور فزاینده ای از لحاظ کیفی نسبت به سیاست قبل از اتحاد متفاوت به نظر می آید . اما آلمان به سادگی به حالت قبل از جنگ جهانی دوم باز نمی گردد زیرا ماهیت قدرت در روابط بین الملل و به خصوص در اروپا از آن زمان تا کنون بسیار تغییر کرده است .

کلید واژه: سیاست خارجی، سیاست خارجی آلمان، ژئواکونومیک، نظام بین الملل

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل