آرزو روانستان*
دو سند افشا شده، یکی نامه وزیر امورخارجه ایالات متحده آمریکا (بلینکن) به رئیسجمهور افغانستان و دیگری طرح آمریکا برای توافق صلح با طالبان در سال ۲۰۲۱ میلادی، در بردارند عزم این کشور در خروج نیروهای نظامی خود از کشور افغانستان پس از دو دهه را نشان میداد که در نهایت با اعلام رسمی ریاست جمهور جدید آمریکا (بایدن)، مبنی بر تکمیل مأموریت ایالات متحده در مبارزه با تروریسم و جلوگیری از ایجاد فضای امن برای تحرک گروههای افراطی و تندرو (تروریستهای القاعده، داعش و طالبان) در افغانستان، تصمیم خروج نیروهای نظامی آمریکایی از این کشور، نهایی گردید.
حال با خروج نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا از افغانستان این سؤال اساسی مطرح میگردد که زمینهها، علل و اهداف خروج نظامی ایالات متحده آمریکا از افغانستان و صلح با طالبان چیست؟ برای پاسخ به پرسش فوق، ابتدا باید دانست به چه دلیل یا دلایلی ایالات متحده آمریکا تصمیم به ورود نظامی به افغانستان را گرفت.
در شرایطی که ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۰۰ میلادی به عنوان قدرت هژمون در ساختار تکقطبی نظام بینالملل مطرح و به اثبات رسیده بود، نئومحافظهکاران با پیروزی جورج دبلیو بوش، قدرت سیاسی را در این کشور به دست گرفتند. متعاقب آن در سال ۲۰۰۱ میلادی با وقوع حملات یازدهم سپتامبر و مخالفت طالبان در عدم تحویل اسامه بنلادن به آمریکا، این کشور با همکاری نیروهای ناتو، حمله نظامی خود را به کشور افغانستان به منظور «مبارزه با تروریسم» آغاز کرد؛ اما دو سال پس از آن با حمله آمریکا به عراق، تمرکز آمریکا به مسائل عراق معطوف گردید و از این دوره به بعد رفتهرفته کمتوجهیها به مسائل و وضعیت داخلی افغانستان آغاز شد.
پس از آن در دوره ریاست جمهوری اوباما، دولت وی استراتژی سیاست خارجی خود را متمرکز بر افغانستان ساخت ولی با این وجود، فضای سیاسی و افکار عمومی درون کشور آمریکا به شدت از جنگهای پرهزینه دوران محافظهکاران که صدها میلیارد دلار بر مالیاتدهندگان آمریکایی هزینه تحمیل مینمود و همینطور از بین رفتن و مجروح شدن هزاران نفر از نیروهای نظامی آمریکایی و ناتو را دور از کشور خود در پی داشت، انتقادات فراوانی را مطرح کرد. از این رو دولت اوباما در عین تلاش در جهت تقویت نسبی دولت کرزای و پس از آن دولت وحدت ملی (در دولت وحدت ملی، اشرف غنی به عنوان ریاست جمهور و عبدالله عبدالله به عنوان رئیس شورای عالی دولت وحدت ملی تعیین شدند)، تصمیم به خروج تدریجی نیروهای نظامی آمریکایی از افغانستان گرفت. این رویه پس از روی کار آمدن دولت ترامپ که از ملیگرایی اقتصادی در داخل کشور و عدم مداخله نظامی فراگیر در بیرون از کشور با هدف عبور از جنگهای پرهزینه سخن میگفت، ادامه پیدا کرد و نهایتاً در دوره روی کار آمدن دولت بایدن در سال ۲۰۲۱ میلادی، این تصمیمگیری بالاخره پس از گذشت این مدت، به مرحله اجرا در آمد.
از این رو میتوان گفت که اساساً زمینههای خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان از اواخر دوره دولت اوباما شروع و در دوران دولت ترامپ با مذاکره با طالبان به رسمیت شناخته شد و در دوران دولت بایدن به طور کامل عملی گردید.
دلایل این تصمیمگیری به غیر از فشار افکار عمومی در خصوص کاهش هزینههای جنگ و کاهش تلفات انسانی، به موارد دیگری از جمله بروز و ظهور تحولات جدید در عرصه سیاست بینالملل نیز بستگی داشت. برای مثال نقش جمهوری اسلامی ایران و روسیه در منطقه خاورمیانه و آسیای میانه و پررنگتر شدن نقش چین در مناسبات اقتصادی دنیا، موجب گردید که نگاه آمریکاییها در حوزه سیاست خارجی به سمت مهار یا کنترل (یا محدودسازی) رقیب اقتصادی خویش (چین)، رقیب سنتی خویش (روسیه) و مهار حوزه نفوذ جمهوری اسلامی ایران در عرصه نظام بینالملل متمایل شود. برای این منظور ایالات متحده باید بخش عمدهای از هزینههای نظامی بیرونیاش را کاهش میداد که این تصمیم خود منجر به افزایش رضایت افکار عمومی مردم در درون آمریکا میگردید چرا که مردم آمریکا از زمان ریاست جمهوری اوباما با جنگهای پرهزینه در خارج از مرزهای این کشور موافق نبودند.
علاوه بر مسائل عنوان شده فوق، تصمیم ایالات متحده مبنی بر خروج از افغانستان، راهبردی بود که برای این کشور مطلوبیتهایی مانند تقویت سرمایه اجتماعی داخلی و کاهش هزینهها و تلفات نظامی را در پی داشت و در عین حال هزینههای حیثیتی و دیپلماتیکی مانند پذیرش ناکامی در تثبیت دستاوردهای ادعاییشان در زمینه حقوق بشر و شکست ایده «صدور دموکراسی» را نیز تقلیل میداد. چنین نگرشی، طرح موضوع صلح با گروه طالبان را در برنامههای ایالات متحده آمریکا پررنگتر نمود.
بنابراین میتوان گفت که استراتژی خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان که امری ساختاری و متناسب با تحولات جدید ساختار نظام بینالملل و تغییر در نحوه تشخیص و توصیف تهدیدهای موجود نظیر بروز چالشهای جدید در منطقه اقیانوس آرام که بخشی از آن ناشی از اقدامات چین برای گسترش حوزه نفوذ خود در عرصه روابط بینالملل است، چالشهای شدید با برنامههای جمهوری اسلامی ایران و نفوذ ایران در منطقه و چالش با روسیه، رخ داده است، کاخ سفید را به سمت تغییر رویکرد خود در مناطق مختلف دنیا از جمله افغانستان پیش برده است؛ به شکلی که در حال حاضر اینگونه به نظر میرسد که ایالات متحده آمریکا در حال کاهش تعهدات خود در چارچوب نظم بینالمللی لیبرال است و دیگر نمیخواهد خودش به تنهایی هزینه حفظ این نظم را بپردازد که این نگرش، از سوی جریانهای قدرتمندی در داخل ایالات متحده آمریکا حمایت میگردد.
اکنون مهار تهدید چین، روسیه، جمهوری اسلامی ایران، کره شمالی و مقابله با بیماریهای همهگیر انسانی (نظیر پاندمی کرونا) و بیماریهای دامی و تغییرات اقلیمی، مهمترین اولویتهای استراتژیک دولت کنونی ایالات متحده آمریکا (دولت بایدن)، محسوب میگردد و سرمایهگذاری در بخش عملیات ويژه این کشور و توجه به رهبری و منابع مالی برای مقابله با تهدیدهایی که ذکر شد، میتواند منافع استراتژیک بسیار بیشتری نسبت به ادامه حضور نظامی در افغانستان برای این کشور به همراه داشته باشد که همین امر، دلایل و اهداف خروج نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا از جمهوری اسلامی افغانستان و پیگیری مذاکرات صلح با طالبان را بیش از پیش توجیه میکند.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
* دانشجوی دکترای روابط بینالملل، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال. (Email: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید)