عربستان را ميتوان تنها حلقه مفقوده محروم از سياست اعتدال دولت يازدهم در ايران دانست؛
کشوري که حسن روحاني، رييسجمهور کشورمان در نخستين نطقهاي پس از پيروزي خود در انتخابات رياستجمهوري به صراحت از آن نام برده و از تمايل دولتش براي گفتوگو با آن و تنشزدايي از رابطه دوجانبه سخن گفت. با اين همه قريب به يک سال و اندي از آن روزها و نيتهاي خوش سياسي به بهانه حسن همجواري دو کشور ميگذرد و امروز رييس دولت کشورمان زبان به انتقاد از عربستان و سياستهاي آن در منطقه ميگشايد: «يک کشور همسايه، مردم فقير کشوري در حال توسعه را با هواپيماهايي که از قدرتهاي بزرگ گرفته، بمباران ميکند، حکومتي که مسائل سياسي منطقه و جهان را درست نميفهمد و تازهکار است. کشوري که تاکنون با ابزار دلار در پي نفوذ بود و امروز که ميخواهد نوع تصميماتش را عوض کند، به جاي دلار بمب را انتخاب کرده است. ميانديشد که با بمب قدرتمندتر در عرصه جهاني به نظر ميرسد و ميتواند منطقه را تحت تاثير قرار بدهد و به اهدافش برسد، اما مسوولان اين کشور خطاي بزرگ و استراتژيک انجام ميدهند.» اشاره حسن روحاني مستقيما به عربستان سعودي و دخالت نظامي اين کشور در يمن است. آلسعود در اواسط فروردين ماه حملات هوايي به يمن را آغاز کرد و در اين مدت به تمام پيشنهادها براي پايان دادن به اين يورش هوايي تمامعيار «نه» گفت. سرانجام پس از مشاهده عدم کارايي اين حملات و بلندتر شدن صداي نهادهاي حقوق بشري در دفاع از غيرنظامياني که در اين حملات جان خود را از دست دادهاند، ٤٨ ساعت پيش وزير امور خارجه تازه نفس عربستان اعلام کرد که آتشبس از روز سهشنبه به مدت پنج روز برقرار خواهد شد و قابل تمديد است. حسين جابر انصاري، مدير کل خاورميانه عربي و شمال آفريقاي وزارت امور خارجه در گفتوگوي تفصيلي با «اعتماد» به ريشههاي بحرانهاي موجود در داخل حاکميت عربستان و دلايل موضعگيريهاي تهاجمي اين کشور اشاره ميکند. وي با تاکيد بر اين نکته که دولت يازدهم به دنبال گفتوگوي سازنده با عربستان بوده است، ميگويد: روابط ديپلماتيک يک رابطه دوجانبه است و ايران جسارت لازم براي اين گفتوگو را از خود نشان داده است. مشروح بخش دوم و پاياني گفتوگو با حسين جابرانصاري به شرح زير است:
ابتدا بحرين، سپس سوريه و امروز هم يمن. دليل ماجراجوييهاي سياسي عربستان سعودي در چندسال اخير را در چه مسائلي ميدانيد؟ چرا عربستان سعودي در چند سال اخير عملا براي آنچه حفظ منافع خود ميخواند، دست به سلاح ميشود؟
نگاه عربستان به يمن به اقتضاي ژئوپولتيک و واقعيتهاي جغرافياي، سياسي، تاريخي و انساني شبيه دونگاه سوريه به لبنان و عراق به کويت بود. بنابراين اهميت يمن براي عربستان سعودي و به تعبيري نقش و جايگاهي که همانند لگن خاصره براي شبهجزيره عربي ايفا ميکند، مبتني بر واقعيتهاي ملموس و ترديد ناپذير است. اين نکته را در مجموعه مسائلي که مطرح ميشود بايد در نظر گرفت. نکته دوم اين است که اگر نگاه تاريخي، سياسي و جامعه شناختي به مساله داشته باشيم، متوجه ميشويم که شکلگيري دولت عربستان سعودي در دوران معاصر مبتني بر دو پايه و بنيان اساسي داخلي و خارجي است. پايه داخلي مبتني بر توافق ميان شاخه ديني اين حکومت و ساختار سياسي است، يعني خاندان آل شيخ با شاخه سياسي که خاندان آلسعود است. بنيان داخلي اين شبه جزيره و آنچه عربستان سعودي ناميده ميشود مبتني بر اين پايه داخلي و توافق ميان منبع ايدئولوژيک وهابي ساختار سياسي و منبع قدرت سياسي است و اين همپيماني و همپيوندي واقعيت عربستان سعودي را در دوران معاصر نشان ميدهد. پايه دوم موجوديت عربستان سعودي، سياست خارجي و مبتني بر همپيماني غربي اين کشور با قدرتهاي برتر ابتدا انگلستان و بعد ايالات متحده امريکا بوده است.
به نظر ميرسد که تصميمگيران عربستان سعودي با واقعيتهايي روبهرو هستند که به نحوي نوعي تزلزل در هردوي اين پايهها را مشاهده ميکنند. حاکميت در عربستان خود را رويارو با ملزومات برخي تزلزلها در زمينه هر دو اين پايههاي تاريخي هويت بخش ساختار سياسي سعودي ميبيند. در پايه داخلي اختلاف ميان دو خاندان الزاما اتفاق نيفتاده است و هنوز همپيماني و همپيوندي وجود دارد اما يک جريان جايگزيني در برابر منبع توليدکننده ايدئولوژي رسمي وهابيت ايجاد شده که جريان جهادي و تکفيري سلفي افراطي است که در حال حاضر به شکل شعبههاي القاعده و تا حدودي داعش ابراز وجود ميکند.
درست است که ساختار سياسي سعودي از اين جريان استفاه ابزاري کرده است اما خود را جايگزين ايدئولوژي رسمي وهابيت ميداند و بخشهاي مهمي از جامعه عربستان سعودي را هم به سمت خود ميکشد. بنابراين پايه نخست ساختار سعودي با چالش درون گفتماني جريان سلفي، تکفيري جهادي با طيفبنديهاي مختلف خود مواجه است که يکي از هدفگيريهاي آن وضعيت موجود در عربستان سعودي است.
و در پايه خارجي بحث حمايت مستقيم و غيرمستقيم عربستان از جريانهاي افراطي و مذاکرات هستهاي ايران با امريکا هم نقش تزلزلبخش را ايفا ميکند؟
بله. پايه خارجي هم از ١١ سپتامبر به بعد دچار تغييراتي شده است. از اين تاريخ به بعد در نگاه ايالات متحده تغييراتي با شيب ملايم نسبت به عربستان و وضعيت عمومي منطقهاي و نحوه مديريت مسائل منطقهاي به وجود آمد و در حال حاضر هم در پرتو تحولات مربوط به مذاکرات هستهاي ميان جمهوري اسلامي ايران و ايالات متحده، وضعيت نوع رابطه امريکا با عربستان سعودي، نظام رسمي عربي، با ايران و با ديگر بازيگران در معرض تحولات احتمالي قرار دارد. تحولاتي که از ديد عربستان سعودي تعيينکننده خواهد بود، زيرا زماني که ساختار شما مبتني بر يک پايه است، هرگونه تحول در سياستهاي آن پايه در نتايج سياسي و وضعيت شما تاثير اساسي خواهد گذاشت. اين هم يکي از نگرانيهاي تصميمگيرهاي سعودي در اين لحظه است.
موج انقلابهاي عربي و افزايش نفوذ ايران در برخي کشورهاي منطقهاي تا چه اندازه بر سياست تهاجمي عربستان تاثيرگذاشته است؟
در محيط پيراموني عربستان دو اتفاق عمده در چند دهه گذشته و به شکل خاصتر در چند سال اخير در حال شکلگيري است. يک مساله روند پيشرونده انقلاب اسلامي ايران و تاثيرات و نفوذ آن بر منطقه خاورميانه و جهان عرب است که از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي با يک شيب ملايم آغاز شده است و بيشتر در دو دهه اول به شکل نرمافزارانه بوده و در دهه سوم و چهارمي که ما در آن قرار داريم، اين حضور شکل ملموستر و سخت افزاري به خود گرفته است. اين حضور يک روند تصاعدي و رو به جلو را هم نمايندگي ميکند. در نقاط مختلف پيراموني عربستان سعودي به نحوي اين حضور و اين نفوذ خودنمايي کرده و عربستان سعودي هم بهشدت از اين تحول نگران است.
امر ديگري که تصميمگيران سعودي با آن مواجه شدهاند موج پيش رونده مطالبههاي مردمي در منطقه براي تغيير، اصلاحات و دموکراسي و حق تعيين سرنوشت توسط ملتها است. ساختار سياسي در عربستان سعودي در اين خصوص ساختار انعطافپذيري نيست و نميتواند در برابر اين جريانهاي تغييرطلبانه از خود انعطاف نشان دهد. مشکلي که عربستان سعودي در پنج سال اخير در پرتو انقلابهاي عربي و تحولات منطقه پيراموني با آن مواجه بود اين بود که اين مجموعه تحولات دموکراسيخواهانه و تغييرطلبانه در مفهوم کلي با ساختار و وضعيت موجود در عربستان همخواني ندارد. از سوي ديگر در موج اول اين تحولات به عنوان نمونه در مصر در جريان انتخابات نيروي اخوان المسلمين به روي کار آمد و به بازيگر عمدهاي در صحنه سياست عربي تبديل شد که اين نيرو هم چندان باب ميل عربستان نيست. اخوان در تعريفبندي نيروهاي اهل سنت قرار ميگيرد اما يک رقيب جدي درون گفتماني براي حاکميت سعودي و ايدئولوژي رسمي سعودي که همان وهابيت است به حساب ميآيد. عربستان گسترش طولي و عرضي اخوانالمسلمين در پيامد انقلابهاي مردمي را به هيچوجه تحمل نکرد. چهار عنصري که به آن اشاره کردم با يک امر پنجمي جمع شده و آن هم عرف سياسي در عربستان است.
جابهجاييهاي پس از مرگ ملک عبدالله و خانهتکانيهاي سياسي گسترده در اين کشور هم در قالب همين عرف سياسي قابل تعريف و توجيه است؟
بله. عربستان سعودي قانون اساسي ندارد و بر اساس قانوني که پادشاه موسس قرار داده است بعد از وي يکي بعد از ديگري فرزندان پسر وي به نوبت به پادشاهي ميرسند. ما در حال حاضر در نقطهاي قرار گرفتهايم که در چند سال اخير پادشاهان و وليعهدها پشت سر هم فوت ميکنند. اين فرزندان و نسل اول با پيري مفرط مواجه شدهاند و اين مساله جانشيني با يک شيفت تاريخي از نسل اول به نسلهاي بعدي هم مواجه است. اگر تا به امروز بايد نسل اول مديريت ميشد امروز ناگهان افق موجود به روي شاهزادگاني باز شده که فرزندان نسل اول هستند. سوال اينجاست که اين جانشيني از کدام يک از حلقههاي موجود سعودي بايد آغاز شود؟ به معناي ديگر فرزندان کدام يک از فرزندان موسس آلسعود بايد به قدرت برسند؟ عربستان سعودي در برابر مجموعهاي از تغييرات دروني، منطقهاي و بينالمللي قرار گرفته است. مجموعه اين شرايط براي عربستان سعودي حالت فوقالعادهاي را خلق کرده و تصميمگيران سعودي در تمام جبههها خود را در حال جنگ ميبينند. عربستان هم خود را مسوول حفظ نظام و ساختار سياسي خود و هم بزرگترين نيروي حافظ نظام رسمي عربي ميداند و براي خود در چيدمانهاي منطقهاي رسالت تعريف کرده است. اين کشور به دنبال آن است که مسير اصلي تحولات منطقهاي را دچار تغيير کند.
دليل حمله عربستان سعودي به يمن در شرايطي که سياستهاي اين کشور در بحرين و سوريه به پاسخ مطلوب اين کشور منتهي نشده است، چيست؟
زماني که عربستان در يمن با آن وضعيت ژئوپولتيک و ربطي که با سعودي به دليل جغرافياي سياسي و تاريخي دارد روبه رو ميشود طبيعي است که نظارهگر نميماند. مساله اينجاست که سياستهايي که اين کشور در مجموعه تحولات منطقهاي در نتيجه موج اول اين تغييرات و جريانهاي سلفي اتخاذ کرده است، بيش از آنکه مشکل عربستان سعودي را حل کند بر مشکلات اين کشور افزوده است. عربستان تلاش کرد جريان جهادي و تکفيري را از درون عربستان صادر و مساله داخلي را به مساله بيروني تبديل کرده و از آن به عنوان ابزار سياستهاي خود در منطقه استفاده کند. اما واقعيت اين است که اين جريان هويت ايدئولوژيک و سياسي دارد و خود را جايگزين عربستان سعودي و نظام آن ميداند و صرفا ماهيت ابزاري و تاکتيکي ندارد. درست است که عربستان و اين جريان در جاهايي همپوشاني منافع پيدا ميکنند و اين جريان به يد ضارب آلسعود تبديل ميشود اما در نهايت سحر به ساحر غلبه و به سمت عربستان برگشت پيدا ميکند. عربستان در حال حاضر نه تنها نتوانسته مسائل داخلي خود را با صدور جريان افراطي حل و فصل کند بلکه امواج بيروني را هم ايجاد کرده که به شکل طبيعي ميخواهد به سمت عربستان حرکت کند.
برخورد عربستان با واقعيت در يمن هم از همين جنس است. با بمباران، سرکوب و کشتار امکان تغيير و سد شدن در برابر جريان پيش رونده مبتني بر واقعيتهاي اجتماعي و تاريخي موجود در جامعه يمن وجود ندارد. اين مساله قابل فهم است که چرا عربستان سياست خود را از يک سياست محافظهکارانه تاريخي به يک سياست تهاجمي، از سياست نوعا انفعالي به سياست فعال تبديل کرده است، اما سياستهايي که اتخاذ کرده مجموعه مشکلاتي را که در بالا ذکر کردم به وجود آورده است.
اين مساله درست است که به دليل برتري امکان حمله هوايي اين کشور را به شکل گستردهاي مورد حمله قرار داده اما روي زمين چه اتفاقي رخ داده است؟ آيا بمباران از هوا واقعيتهاي موجود روي زمين را تغيير داده است؟ يا اينکه امواج اجتماعي ضد عربستان سعودي را تقويت کرده و پيشروي انصارالله و همپيمانان آن را سرعت بخشيده است؟ واقعيتهاي روي زمين حاکي از اين است که اهداف عربستان سعودي محقق نشده است. عربستان سعودي ميداند که بايد در برابر امواج تغيير کاري بکند اما راهحلهايي که در پيش گرفته بيشتر در مسير نقض غرض حرکت ميکند و منتج به نتايج مدنظر عربستان سعودي نخواهد شد. در خصوص بحرين همچنين مسالهاي مصداق دارد. درست است که موج مطالبهها براي تغيير را از رسيدن به نتايج ملموس خود در اين کشور بازداشته اما آيا واقعيتهاي روي زمين را تغيير داده است؟ آيا جلودار شدن در برخورد با نيروي اخوان در منطقه منجر به حذف اخوانالمسلمين شد؟ خير. عربستان با اين سياست باز هم آتش زيرخاکستري را ساخته است که در کوران حوادث خود را بروز ميدهد. راهحلهاي مبتني بر حذف و سرکوب و عدم به رسميت شناختن بازيگران ديگر پاسخگو نخواهد بود. عربستان بايد روند تحولات و تغيير را درک کند. محيط پيراموني عربستان، جامعه اين کشور، جهان عرب و جامعه بينالمللي به دلايل متعدد در حال تحول و تغيير است و دو راه بيشتر در برابر اين مساله وجود ندارد. يک راه که عربستان هم به آن روي آورده ايستادگي در برابر اين تحولات و تغييرات است. اما هيچ قدرتي قادر نخواهد بود در برابر اراده ملتها براي تغيير براي هميشه بايستد و تنها ميتواند اين روند را به تاخير بيندازد. اگر قرار بود سياست سرکوب و حذف پاسخگو باشد، انقلابهاي عربي اتفاق نميافتاد. اين امواج دوباره هم تکرار خواهند شد. ما در منطقه با پايان تاريخ روبه رو نيستيم. منطقه خاورميانه در حال شدن است. مشکل عربستان سعودي اين است که خود را حافظ وضع پيشين ميداند و به دنبال اين است که عقربه زمان را به عقب بازگرداند اما واقعيت اين است که اين عقربه نه در يمن و نه در هيچ نقطه ديگري در منطقه به عقب بازنميگردد. سياست عربستان در عراق هم بر اساس همين مقاومت در برابر تغيير بوده است. تا به امروز عربستان در برابر تغييرات رخ داده در عراق مقاومت کرده و اين تغييرات را به رسميت نشناخته است. در عراق هم عربستان تلاش ميکند به نحوي از نيروهايي حمايت کند که بازي شکل گرفته جديد دموکراتيک در عراق را به هم ميزنند. با اينهمه سياستهاي عربستان نه در عراق پاسخ داده است و نه در يمن. عربستان بايد سياست پذيرش اصل تحولات و تغييرات را در پيش بگيرد و تلاش براي تاثيرگذاري در روند تحولات را مبناي کار خود قرار دهد. اين در حالي است که عربستان در حال حاضر ميجنگد تا هيچ تحولي صورت نگيرد.
سوريه هم پيمان استراتژيک ايران است و درک دلايل حمايت ايران از دولت مرکزي چندان سخت نيست. دلايل اهميت يمن براي ايران چيست؟
اهميت ژئوپلتيک کشورها را واقعيتهاي موجود تعيين ميکنند اما نسبت اين مساله با هرکشوري را واقعيتهاي تاريخي و جغرافيايي تعيين ميکنند. واقعيت اين است که برخلاف سوريه و عراق و افغانستان که نقاط بحراني در يک دهه اخير بودهاند و ربط مستقيم با امنيت جمهوري اسلامي ايران دارند، بين ايران و يمن فاصله جغرافيايي وجود دارد و ربط مستقيم و ملموسي ميان امنيت ملي ايران و يمن وجود ندارد. اما اين مساله ناقض اهميت ژئوپلتيک يمن و اهميت آن در روندهاي منطقهاي نيست.
نکته دوم اين است تصويرسازيهايي که در خصوص رابطه ايران با يمن ميشود هم دقيق نيستند. مشکل عربستان سعودي و بازيگران همراه آن در يمن عدم درک واقعيتهاي روي زمين در درون يمن است. در خصوص يمن هم مانند سوريه آنچه از واقعيتهاي اجتماعي ميگويند واقعيت کامل و صحيح نيست. در حال حاضر مشکل عربستان اين است که تعريف اشتباهي را در خصوص واقعيتهاي موجود در يمن ارايه کردهاند و اکنون بايد اين نظر خود را ثابت کنند. مثلا در خصوص بحران سوريه، ادعا ميکنند به اين دليل که ايران نگذاشت تغيير دولت در سوريه صورت نگرفت. بله، ايران به هم پيمان خود کمک کرده است اما ١٠ کشور ديگر مانند ايران هم در کنار بشار نميتوانستند با واقعيتهاي حقيقي اجتماعي در سوريه مخالفت کنند. آنچه به ايران اجازه نفوذ داد واقعيت اجتماعي سوريه بود. اگر ايران اين اندازه قدرتمند است که ميتواند در يک کشور ديگر در برابر مطالبههاي اکثريت مردم بايستد پس بايد قدرت منطقهاي باشد که همه در برابر آن کرنش کنند. از يک طرف ميگويند ايران هيچ قدرتي ندارد و از طرف ديگر تصوير بزرگ و نيرومندي از ايران ميسازند.
بنابراين شما مطالبه حوثيها و انصارالله را مطالبه اکثريت مردم در يمن ميدانيد و انقلابي از جنس انقلابهاي عربي؟
بله. براي سدههاي متوالي زيديان بر يمن حاکم بودهاند. جنبش انصارالله و حوثيها که موتور محرکه اين جنبش هستند جزو جدايي ناپذير از تاريخ و واقعيتهاي اجتماعي يمن هستند. اکثريت غالب جامعه يمن زيديان هستند و براي سدههاي متوالي در يمن حکومت کردهاند. اين در دوران معاصر بوده است که به دليل درگيري مصر به عنوان مادر ناسيوناليست عربي با نظامهاي به اصطلاح ارتجاعي عربي به نمايندگي عربستان سعودي که يمن را پيوست عربستان قلمداد ميکرد در واقع کودتا رخ داده و دوران جمهوري آغاز شد و در
تقسيم بنديهاي بينالمللي يمن دو قسمت شد و سپس با فروپاشي شوروي دوباره يمن متحد شکل گرفت.
تحولات يمن را بايد با روندهاي تاريخي آن تحليل کرد. حوثيها و زيديها نيروي خارجي وارد شده در يمن نيستند بلکه بخشي از واقعيت تاريخي اين کشور به حساب ميآيند و جزو جداييناپذير از ساختار قدرت در يمن هستند.
چرا زيديان با اين سابقه تاريخي در يمن به ايران پيوند خوردهاند يا حداقل از پيوند جدي ميان ايران و اين جريان بسيار گفته ميشود؟
آنچه در چند سال اخير و دوران معاصر رخ داد اين است که بخشهايي از زيديها به لحاظ ايدئولوژيک به اين دليل که زيديه به شکل تاريخي معتقد به امامت امام قائم به سيف بوده است (امامي که با شمشير قيام ميکند و در برابر ظلم مماشات نميکند) انقلاب اسلامي ايران را اينگونه تفسير کردند که شيعه ١٢ امامي رجوع کرده به مدرسه سياسي تاريخي زيديه. تئوري اين مدرسه مبتني بر امام قائد به سيف بوده است و اين در حالي است که شيعيان معمولا با واقعيتهاي موجود همزيستي داشتهاند. اين در حالي بود که با انقلاب اسلامي ايران اين مساله دستخوش تحولاتي شد. بر اين اساس ما به لحاظ تاريخي با مدرسه تاريخي زيديه تقارب پيدا کرديم. بخشهايي از جامعه يمن روند تاثير و تاثر با انقلاب اسلامي ايران براي خود تعريف ميکنند. با اين همه هيچ کدام از اينها نافي اين نيست که مساله عربستان سعودي مساله واقعيتهاي يمن است. آيا نيرويي که بستر اجتماعي لازم را ندارد ميتواند در چندماه شهرهاي عمده يک کشور را بگيرد؟ در پاسخ به اين سوال ميگويند که دخالتهاي ايران باعث افزايش قدرت انصارالله شده است. بايد از آنها سوال کرد که در حال حاضر چه کسي يمن را اشغال کرده است؟ چه کسي اجازه نميدهد که يک هواپيماي امدادرساني کمکهاي هلال احمر ايران در صنعا به زمين بنشيند؟ واقعيت اجتماعي و نيروي پيشرونده انصارالله روي زمين است که بازتابدهنده واقعيتهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي، مذهبي و تاريخي يمن است. سادهترين کار براي صدمه زدن به يک نيروي پيشرونده اين است که آن را وابسته به يک نيروي خارجي معرفي کنند. اگر بازيگر بيروني در بحران يمن دخيل است، در حال حاضر کجاست؟ به همين دليل است که اگر هزار روز به جاي يک ماه يمن را بمباران و محاصره کنند، اين واقعيت اجتماعي را نميتوانند تغيير دهند. عربستان بايد بپذيرد که يمن در مسير تحولات قرار دارد. بازيگر مداخلهجو در يمن همان کسي است که در بحرين و ساير بحرانهاي منطقه دخالت ميکند. مداخله عربستان در اين کشورها سازنده نبوده بلکه تخريبي بوده است. نيروي تخريبي عربستان سعودي بالاست اما نيروي ايجابي و سازنده آن اندک است. تا زماني که ميان اين دو نيرو عدم توازن برقرار باشد، عربستان سعودي نميتواند به اهداف ملموس سياسي خود برسد. عربستان بايد به سمت پذيرش واقعيتها و اصل تغيير و تحولات حرکت کند.
تا چه اندازه ترس از ايران، دليل به کار گرفته شدن اين نيروي تخريبي عربستان در يمن بوده است؟
قطعا همين طور است. يک بعد وضعيت عربستان که ترسيم شد ترس از امواج صدور انقلاب اسلامي است. انصارالله به نحوي پيوند ايدئولوژيک با جمهوري اسلامي ايران دارد. اين به آن معنا نيست که ايران خالق روندها در يمن است چرا که جنبش انصارلله مستقل و مبتني بر واقعيتهاي اجتماعي يمن است. اما ايراد کار عربستان اين است که سياستهاي اين کشور عقيم است. اگر تا پيش از جنگ اخير، انصارلله احساس نزديکي ايدئولوژيک به ايران ميکرد بعد از اين جنگ بيش از پيش احساس نياز و نزديکي به جمهوري اسلامي ايران ميکند. تنها دولتي که در زير آتش عربستان سعودي و همراهانش از يمن و مردم يمن حمايت کرد، ايران است. عربستان يا هر نيروي ديگري اگر بخواهد در مقابل روند مبتني بر تحولات زمانه بايستد قادر به ايستادن نخواهد بود. اين استراتژي نه در سياست داخلي و نه در سياست خارجي جواب نميدهد. عربستان سعودي از اشتباهات خود درس نميگيرد و در مسير اصلاح هم برنميآيد بلکه بر اين اشتباه اصرار دارد. به نظر ميرسد راز موفقيت دولتهاي غربي در اين است که بسياري از اوقات اشتباه ميکنند اما از اشتباهات خود درس ميگيرند. اين کشورها در برابر روندهاي رو به جلو نميايستند. به عنوان نمونه نحوه تعامل امريکا با انقلابهاي عربي چگونه بود؟ کاري که در منطقه از سوي برخي کشورها در برابر روند تحولات صورت ميگيرد درست برخلاف اين مسير است. يمن هم خارج از اين چارچوب نيست و نگراني عربستان سعودي از اين منظر قابل درک است.
حمايت ايران از انصارالله از چه جنسي است؟
حمايت ما از انصارالله حمايت سياسي است. پوشش سياسي و حمايتي از خواستههاي مشروع مردمي و موج پيشرونده مردمي که در دو سال اخير در يمن ايجاد شد. جمهوري اسلامي ايران حتي براي امداد انساني به يمن خطر هم ميکند اما محاصره عربستان اين اجازه را نميدهد. سعودي در اين قضيه هم با يک تناقض مواجه است. از يک طرف شبانهروز ادعا ميکند که با ايران در حال جنگ است و از طرف ديگر همين ايران نميتواند يک هواپيماي امداد خود را به صنعا برساند. عربستان تلاش ميکند مشکل خود در يمن را به ايران نسبت داده و ادعا کند که ايران در اين کشور دخالت ميکند در حالي که اين ادعا مبتني بر ژئوپولتيک و واقعيتهاي جغرافياي سياسي نيست. حضور ايران در يمن حضور نرمافزارانه است و انصارالله پيوند ايدئولوژيک با مدرسه سياسي ايران پس از انقلاب اسلامي دارند. ايران حضور سختافزاري و حمايتي از اين جنس با انصارالله ندارد.
آيا از ابتداي آغاز بحران در يمن، ايران و عربستان چه به شکل مستقيم و چه باواسطه تلاشي براي رايزنيهاي مشترک و حل مشکل داشتهاند؟
سياست ما از ابتداي آغاز تحولات اخير در منطقه و به شکل خاص پس از روي کار آمدن دولت روحاني بر پايه گفتوگو مابين ايران و عربستان بهعنوان دو همسايه و دو نيروي منطقهاي که امکان تاثيرگذاري بر محيط پيرامون خود را دارند، بوده است. ما با سماجت اين سياست را پيگيري هم کرديم و خطاب سياسي دکتر روحاني و ظريف تا مدتهاي طولاني مبتني بر اصل گفتوگو با عربستان بود. اما مشکل در روابط ديپلماتيک اين است که دوطرفه است. سياست ايران در قبال عربستان به کل واضح و شفاف، تمايل به گفتوگو است. در تمام بحرانها از سوريه تا بحرين و يمن طرح ايران مبتني بر توافق سياسي، دوري از سياستهاي جنگطلبانه و استفاده ابزاري از تروريسم است. قطعا ما هم اشتباهاتي داشتهايم اما در نماي کلي سياستهايي که ما اتخاذ کردهايم چارچوبهاي روشن و منطقيتري وجود دارد و هم امکان رسيدن به موفقيتهاي بيشتر وجود دارد. با وجود تند شدن تحولات در يمن همچنان سياست جمهوري اسلامي ايران، سياست توافق و دوري از تحميل هزينههاي بيشتر به ملتهاي منطقه است. عربستان نهتنها واقعيتها را به رسميت نميشناسد که نفي واقعيتها هم ميکند.
منبع : آرمان