خاورميانه در مقطع حساس فعلي در يک پيچ تاريخي و حساس قرار دارد.
پيچ تاريخي که عوامل گوناگون حساسيت آن را در چند سال گذشته بيش از گذشته کرده است. سنتگرايان اين منطقه در پي حفظ موقعيت فعلي هستند و از طرفي اصلاحطلبان نيز با اقدامات عملي و نظري خود خواهان گذار از وضعيت فعلي به وضعيت مطلوب هستند. سنتگرايان از هر وسيلهاي ولو جنگهاي فرسايشي براي جلوگيري از موج تغييرات در خاورميانه استفاده ميکنند و عملا چنان بر ايدئولوژيهاي خود پاي ميفشارند و برايشان فرقي نميکند که خاورميانه در اثر اصرار آنها بر حفظ وضعيت موجود به زمين سوخته تبديل شود. در اين ميان نقش ايران در معادلات منطقه بيش از هر کشوري ديده ميشود. برخي مطرح ميکنند در وضعيت فوقالعاده سيال فعلي که شب و روز متفاوتي در خاورميانه به وجود ميآيد، تيم وزارت خارجه از پويايي و عملکرد خوبي در خاورميانه برخوردار نيست. بسياري بر اين عقيده هستند که تغييري که در عملکرد اروپايي- غربي وزارت خارجه با روي کارآمدن محمدجواد ظريف در اين وزارتخانه به وجود آمده است در بخش خاورميانه و سياستهاي خاورميانهاي اين وزارتخانه ايجاد نشده است و باز هم به نظر ميرسد وزارت خارجه بايد از پويايي بهتري در اين مقطع در خاورميانه برخوردار شود. در همين راستا صادق حسين جابريانصاري، مديرکل عربي و شمال آفريقايي وزارت خارجه با «آرمان» به گفتوگو پرداخت که در ادامه ميخوانيد:
به نظر ميرسد بعد از روي کار آمدن دولت آقاي روحاني رويکردهاي اروپايي – غربي وزارت خارجه بسيار پويا و روزآمد شده است ولي رويکرد خاورميانهاي اين وزارتخانه دچار تحولي نشده است. رويکرد خاورميانهاي وزارت خارجه را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
به نظر ميرسد بيش از اينکه اين تحليل يک تحليل منطبق بر واقعيتها باشد، در واقع همراه با برخورد احساسي و عاطفي با مسائل است. اگر اين انتقاد از اين زاويه مطرح شده باشد که بايد توجه بيشتري به مسائل و تحولات سياست خارجي در سطح منطقه و بهويژه محيط پيراموني جمهوري اسلامي ايران شود، ميتواند انتقاد مفيدي باشد؛ يعني اگر هدف اين انتقاد اهميت دادن به مسائل منطقهاي و ضرورت تاکيد بر اولويتبندي در سياست خارجي است از اين زاويه نيز نکتهاي که در دل اين انتقاد پنهان شده است نکته درستي است؛ يعني بدون ترديد مسائل و تحولات پيراموني ايران و جهان عرب و منطقه زيست جغرافيايي، سياسي و تاريخي جمهوري اسلامي ايران هميشه از اهميت زيادي برخوردار بوده و در مقطع فعلي و بازه زماني که ما در آن قرار داريم از اهميت مضاعفي برخوردار شده است. به دليل اينکه مجموعهاي از روندها و تحولات مختلف در اين منطقه در جريان است و نه فقط براي کشورهاي پيراموني مثل جمهوري اسلامي ايران از اهميت درجه اول برخوردار است بلکه حتي براي بسياري از کشورها و قدرتهاي مطرح در سطح جهاني نيز به تحولات و روندهاي جاري در منطقه خاورميانه اهميت ميدهند. اما اگر اين جوهره پنهان و ضمني اين انتقاد را کنار بگذاريم و به خود انتقاد نگاه کنيم به نظر ميرسد نياز به دقت بيشتر و دقيق شدن در محتواي اين ادعا دارد. واقعيت اين است که به چند نکته در اين مورد بايد اشاره شود؛ اولاً مسائل سياست خارجي در مفاهيم کلان آن مسائل حاکميتي است و با آمدن و رفتن دولتها دچار تغيير و تحول اساسي نميشود. اين قاعده به طور طبيعي درباره سياست و مسائل مرتبط با موضوع هستهاي ايران صدق ميکند. در ارتباط با روندها و تحولات جاري در خاورميانه نيز چنين قاعدهاي داراي اعتبار است. در حقيقت هدفگيريهاي استراتژيک با آمدن و رفتن دولتها دچار تحول نميشود. آنچه با تغيير دولتها دچار تحول ميشود بيشتر از سنخ تاکتيکها و روشهاي رسيدن به هدف است که بر اساس سليقهها و برنامههاي سياسي دولتهاي مختلف متمايز ميشود. بروز اين تحول و تغيير در مساله هستهاي ايران به شکل کاملي خود را نشان داده است به اين معنا که در دولتهاي قبلي و دولت فعلي هدفگيريهاي استراتژيک ايران واحد است؛ زيرا تحقق اهداف ملي ايران در زمينه هستهاي واحد است اما به دليل حساسيت موضوع نوع تاکتيکهاي اتخاذشده بهخوبي خودنمايي ميکند و در واقع تاثيرات خود را با تغيير تاکتيکهاي مذاکراتي و روش برخورد با موضع هستهاي با روي کارآمدن دولت آقاي روحاني و وزارت خارجه دکتر ظريف بهخوبي نشان ميدهد از آنجايي که اين تحول در زمينه مسائل منطقهاي کمتر خود را نشان داده است انتقاد فوق به اين شکل مطرح شده است.
چرا در مساله هستهاي تغيير تاکتيکها بهخوبي اتفاق افتاده است ولي اين موضوع در مسائل منطقهاي اين تغيير تاکتيک به وجود نيامده است؟
واقعيت است که سياست دولت جديد، سياست بههمپيوسته است. اصولا در سياست نميتوان در يک موضوع از تاکتيکهاي مختلف استفاده کرد ولي در موضوع ديگري که در همان درجه از اهميت است تاکتيکها تفاوت پيدا نکرده باشد. منطقاً در اين زمينه هم تاکتيکها دچار تحول شده است. البته فعلا ملموس نيست.
چرا نتيجه اين تغيير در سياستهاي منطقهاي ملموس نيست؟
به نظر من بيش از اينکه اين تغيير مرتبط به سياست جمهوري اسلامي ايران و دولت جديد باشد مربوط به واقعيتهاي بستر جاري در منطقه است. وضعيت جاري در منطقه خاورميانه يک وضعيت کاملاً سيال و به تعبير من در حال شدن است؛ يعني خاورميانه از وضعيت تاريخي خارج شده و به وضعيت جديد نرسيده است. خاورميانه در حال حاضر در يک پرانتز تاريخي بهسر ميبرد و تحولات در اين منطقه روزآمد است. شب يک وضعيت وجود دارد و صبح ممکن است تحول جديدي در خاورميانه به وجود آمده باشد. سرعت تحولات بسيار بالاست و نوعي رويارويي سنگين و نبرد ارادههاي مختلف براي تعيين سمتوسوي خاورميانه جديد در سطوح درون و برون کشورهاي منطقه و همچنين در سطح منطقهاي و هم در سطح بينالملل مرتبط با تحولات خاورميانه در جريان است. در سطح درون کشوري نزاعي سنگين بين نيروهاي تحولخواه و نيروهاي حافظ وضع سابق در جريان است. برخي از نيروهاي سياسي و کانونهاي قدرت که ذينفع وضعيت چند دهه گذشته جهان عرب هستند با تمام قوا در نبرد براي رويارويي براي حفظ وضع سابق هستند و برخي از نيروهاي تاريخي که پرچمدار تحولخواهي و اصلاحطلبي در منطقه هستند منتظر هستند تا از تحولات منطقه و لحظه تاريخي در منطقه و سطح بينالمللي استفاده کرده تا کمال استفاده براي شيفت تاريخي در منطقه را انجام دهند تا با شيفت تاريخي از وضعيت سابق به وضعيت جديد برسند؛ بنابراين در درون کشورهاي عرب يک نبرد سنگين و رويارويي ارادهها در جريان است. در سطح منطقهاي نيز اين نبرد و رويارويي وجود دارد؛ يعني برخي از نيروها و قدرتهاي منطقهاي خود را صاحب رسالت حفظ وضعيت سابق ميدانند و با تمام وجود و در تمامي جبههها خود را در حال جنگ متصور ميکنند و ميجنگند براي حفظ وضع سابق و جزئي از اين وضعيت بههم ريخته و آشوبزده هستند که در منطقه ديده ميشود. در مقابل اين جريان برخي از نيروهاي منطقهاي تحولخواه و مايل به تغييرات بنيادي و اساسي در منطقه خاورميانه و جهان عرب وجود دارند و فعاليت ميکنند. در سطح بينالمللي هم به نحو ديگري اين نزاع در جريان است يا در واقع دو سطح درون کشوري و منطقهاي اين نزاع در جريان است در سطح بينالمللي اين وظعيت با مسائل جهان عرب بازتاب پيداکرده است. در چنين شرايطي که يک وضعيت کاملاً سيال وجود دارد و يک نبرد گسترده بين نيروهاي مختلف در جريان است و وضعيت خاصي در منطقه به وجود آمده است که در طول دهههاي گذشته در جهان عرب بيسابقه است. وضعيت جهان عرب از مرحله استقلال يعني فروپاشي امپراتوري عثماني تا تحولات چند سال اخير امواجي را داشته و دو يا سه مرحله را طي کرده است. اما در طي چند دهه اخير يعني حدود سه دهه گذشته تا تحولات اخير جهان عرب يعني حدود 5 سال گذشته يک حالت رکود در جهان عرب حاکم بوده و يک وضع تعريفدار در رابطه بين ملتها و دولتها و رابطه بين دولتها و دولتها و در رابطه بين اين منطقه با جهان و قدرتهاي بينالمللي يک نظم سازمانيافته و تعريفداري وجود داشت. تمام اين تعريفها و نظمها در پرتوي تحولات چند سال اخير و مجموعه تحولاتي که در واقع نتايج يا پيامدهاي تحولات و روندهاي طول دو، سه دهه گذشته از بعد از پيروزي انقلاب ايران در منطقه خاورميانه و جهان عرب اتفاق افتاده است. در چنين وضعيت سيال و همراه با تغيير هر روزه چه در سطح سياسي و چه در سطوح ميداني روبهرو است؛ يعني وضعيت ميداني و سياسي در يک کشور و جهان عرب امروز در يک وضع قرار دارد و فردا در وضع ديگري است و تحولات اساسي در آن اتفاق افتاده است. وضع منطقه خاورميانه در يک موقعيت استثنايي و در يک نقطه عطف تاريخي قرار دارد. اگر تغيير تاکتيک در ايران بعد از روي کارآمدن دولت آقاي روحاني در موضوع هستهاي بروز پيدا کرد نتيجه اين است که طرف مقابل بعد از مدت طولاني کشاکش با ايران به اين جمعبندي رسيده بود که بايد به سمت نوعي توافق با ايران حرکت کند. بروز تغيير تاکتيکي ايران در سطح منطقهاي منوط به اين است که بازيگران ديگر همچنين استعدادي از خود نشان دهند. در واقع کشش و خواسته يکطرفه به نتايج بارز آنگونه که تحليلگران ميگويند منجر نخواهد شد. ايران و دولت جديد که در يک سال و نيم گذشته روي کار آمده است در زمينه موضوع تحولات منطقهاي هم در عين حفظ هدفگيرهاي اساسي و کلان خود که مربوط به سياستهاي حاکميتي است در زمينه تاکتيکي در تعامل با مسائل همين تغيير تحول را از خود بروز داده است و از زماني که دولت روحاني و وزارت خارجه ظريف روي کار آمده است ايران استعداد خود را در تحولات منطقهاي با کشورهاي منطقه اعلام کرده است. مشکل اين است که روابط دوجانبه است و مسائل منطقهاي هم بازيگران مختلفي دارد و با خواسته يک بازيگر چنين تحولي اتفاقي نميافتند.
چرا برخي ازبازيگران مهم عرب منطقه نميخواهند با ايران به سمت نوعي تعامل حرکت کنند؟
بهدليل اينکه تنها خود را در يک نبرد همهجانبه براي حفظ وضعيت سابق ميبينند و در اين شرايط استعداد و آمادگي توافق با ايران را ندارند. در واقع آنها معتقد هستند که الان لحظه تاريخي جنگ و نبرد است نه لحظه توافق، بنابراين عملاً خواسته ايران نتوانسته است بازتاب و بروز پيدا کند در حالي که در موضوع هستهاي بهدليل اينکه طرف مقابل به اين جمعبندي رسيده بود و به ويژه درزمينه ايالت متحده آمريکا و سياستي که اوباما و تيم آن پيگيري ميکند آنها هم به اين جمعبندي رسيدهاند که به نوعي توافق درباره مساله هستهاي ايران نياز دارند. اگر چنين جمعبندياي در عربستان سعودي و برخي از بازيگران مهم منطقهاي ايجاد شود که نياز به توافق با ايران دارند آنگاه ناظران و تحليلگران خواهند ديد همين روند پرشتابي که درزمينه هستهاي وجود دارد در زمينه تحولات منطقهاي نيز اتفاق خواهد افتاد به دليل اينکه سياست ايران و دولت بههم پيوسته است. ما اراده ترميم روابط و بهبود وضعيت منطقه را داريم و از روند تحولات در مجموع نگران نيستيم. جمهوري اسلامي ايران تحول در منطقه را پذيرفته و تحولات مشروع و قانوني ملتهاي منطقه را براي تحقق حقوق قانوني و حاکميت بر سرنوشت خود را پذيرفته است. جمهوري اسلامي ايران که برآمده از يک انقلاب بزرگ مردمي و يک نظام مبتني بر انتخابات است طبيعي است که از روند تحولات در منطقه نگران نيست و اعتقاد دارد که چرخ زمان به عقب برنميگردد، روند تحول در کل دنيا و منطقه يک امر طبيعي است. ملتها و نخبگان ملتها با حقوق خود آشنا خواهند شد و آن را مطالبه خواهند کرد؛ مشکل در بازيگراني است که اعتقاد دارند که چرخ زمان را ميتوان به عقب بازگرداند و در حال نبرد و جنگ سراسر به بهاي آتش زدن منطقه و تبديل منطقه به سرزمين سوخته هستند. براي اينکه وضعيت سابق و حاکميت نظامهاي فعلي منطقه را حفظ کنند، اين جوهره وضعيت سياست در خاورميانه است تناقضي در سياست جمهوري اسلامي ايران وجود ندارد ولي اين تفاوت در دو موضوع و روندهاي مرتبط با دو موضوع و سياستهاي منطقه است.
منبع : آرمان