فریدون مجلسی در مصاحبه با مجله ایرانی روابط بین الملل :
اقدامات غیر منطبق با رسالت ملی شدن صنعت نفت از سوی مصدق و تبدیل آن به جنگ قدرت، در وقوع 28 مرداد تاثیرگذار بود.
مجله ایرانی روابط بین الملل – روح الله سوری: 28 مرداد با گذشت بیش از هفتاد سال از آن همچنان یک موضوع زنده و داغ برای ایرانیان است که مخالفان و موافقان آن با حرارت استدلال های خود را در مقابل یکدیگر ارائه می کنند. آنچه اما در این رابطه به نظر ضروری می رسد نگاه نقادانه و به دور از تعصبی می باشد که قادر خواهد بود در صورت شکل گیری، علاوه بر شناخت دقیق تاریخ و درس های آن، راه را برای آینده باز نماید. در حقیقت این نظر که گذشته چراغ راه آینده خواهد بود بدون تمرکز نقادانه و منصفانه و به دو راز تعصب بر حوادث تاریخی حاصل نخواهد شد، به همین خاطر در هفتاد و یکمین سالگرد 28 مرداد، گروه مجله ایرانی روابط بین الملل تصمیم گرفته است در مصاحبه ای با آقای فریدون مجلسی ضمن بازخوانی وقایع منجر به 28 مرداد و همچنین رخدادهای پس از آن، تصویری واقعی تر از آنچه در سال 1332 رخ داد به مخاطب ارائه نماید. فریدون مجلسی در این مصاحبه دیدگاهی را مطرح کرده است که شاید خیلی با دیدگاه غالب راجع به 28 مرداد همخوانی نداشته باشد. از نگاه ایشان آنچه بیش از هرچیزی به 28 مرداد انجامید برخی اقدامات غیر منطبق با رسالت ملی شدن صنعت نفت از سوی مصدق از جمله تصفیه ارتش، در دست گرفتن قوه قضائیه، گرفتن اختیارات قانونگذاری از مجلس و نهایتا تعطیلی مجلس شورای ملی و جان گرفتن حزب توده و افسران نظامی حامی کودتا بود. این دیپلمات پیشین بر این باور است که برنامه ملی شدن صنعت نفت در نهایت با کمک افرادی چون فاطمی رنگ و بوی جنگ قدرت و برکناری شاه را به خود گرفت و مصدق ظاهرا برای هراسناک کردن آمریکا حزب توده را آزاد گذاشت که فاطمی نیز با آنان همکاری کرد. شاید مهمترین نکته مورد اشاره مجلسی را بتوان این موضوع در نظر گرفت که تصمیم به کودتا که مورد علاقه آمریکا و انگلیس بود از سوی افسران ایرانی گرفته شد و شاه تا زمانی که مجلس تعطیل نشده بود با آن مخالف بود. مجلسی معتقد است نهضت ملی کردن نفت شکست نخورد بلکه این کارشکنی و ندانم کاری بود که شکست خورد و حزب توده نیز به شکست مصدق کمک کرد.
1.مرور تاریخ روزهای پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت تا وقوع کودتای ۲۸ مرداد نشان میدهد که دولت آمریکا در ابتدای شکل گیری اختلاف میان ایران و شرکت نفت ایران و انگلیس سعی در میانجی گری میان دو طرف داشت و در موارد متعددی هم کمکهای مالی و نظامی به دولت مصدق داشت اما به تدریج شرایط به سمتی رفت که این کشور تصمیم به یکی از مهمترین دخالتهای خود در خاورمیانه تا آن زمان گرفت. سوالی که مطرح است این است که چه چیزی آمریکا را به انجام کودتا ترغیب کرد.؟ آنچه بیشتر در اینجا مدنظر است وقایعی داخلی ایران و تاثیر آنها بر رساندن آمریکا به جمعبندی برای انجام کودتاست؟ آیا کودتا اجتناب ناپذیر بود یا اینکه میشد مانع رسیدن آمریکا به این تصمیم گیری شد؟
من بخشی از این پرسش را در باب نوع دخالت آمریکا در ایران و نیز در باب انجام کودتا القا کننده میدانم. یعنی واداشتن پاسخ دهنده به پذیرش پیش شرطهای پرسش کننده است. من نیز در نوجوانی چنین میاندیشیدم، اما اکنون هم در باب نوع دخالت آمریکا و هم در باب کودتا نامیدن آن نظر متفاوتی دارم. اما اجازه دهید به آغاز پرسش بپردازیم.
آری آمریکا از آغاز مطرح شدن اختلاف ایران و شرکت نفت انگلیس و ایران از خواسته ایران حمایت میکرد. زیرا عملکرد آمریکا در بازار جهانی نفت به عنوان بازیگر نوظهور موجب شده بود ایران نیز خواهان بهره مندی از شرایط مشابه رفتار آمریکا با مشتریانش شود. آمریکا پس از جنگ جهانی دوم که تقاضا و اهمیت نفت بسیار زیاد شد با شرایطی منصفانه تر از عادات استعماری انگلیس بر مبنای مشارکت 50-50 وارد بازارهای مکزیک و ونزوئلا و عربستان و بحرین شده بود. ایرانیان نیز به همین دلیل از رفتار انگلیس احساس غبن میکردند. سهم ایران از شرکت نفت انگلیس و ایران 16 درصد بود که پس از تعدیل 1312 و افزودن بر مدت قرارداد در ازای افزودن حق مالکانه 4 شیلینگ در استخراج هر تن نفت باز هم سهم ایران از سود به 30 درصد نمیرسید، و آن هم پس از پرداخت مالیات به دولت انگلیس. ایران در مذاکرات بعدی خواهان رسیدن به ملاک جدید بین المللی 50-50 بود و انگلیس زیر بار نمیرفت. لذا عدالت خواهی که معادل استقلال ایران نامیده میشد خواهان ملی کردن نفت شد. بنابراین آمریکا حمایت میکرد زیرا اولا نمیخواست در مقابل رقیب قدیمی یعنی انگلیس در شرایط رقابتی منفی قرار گیرد و همچنین نمیخواست مخالفت عمومی مردم ایران از رفتار شرکت نفت انگلیس و ایران در بحران آغاز جنگ سرد موجب افتادن ایران به دام بلوک شرق یعنی شوروی و حزب توده شود. این بود که میکوشید میان ایران و انگلیس توافقی بر همین مبنای 50-50 برقرار کند و از کمکهای اجتماعی در قالب اصل 4 ترومن و نیز کمکهای فنی و نظامی کوتاهی نمیکرد. اما دلیل روی برتافتن آمریکا از برنامه ملی کردن نفت ایران این بود که برخی از اطرافیان مصدق خصوصا فاطمی و مهندس حسیبی با پرداخت غرامت به شرکت نفت انگلیس و ایران مخالف بودند. زیرا معتقد بودند که انگلیسیها بسیار سوء استفاده کرده اند و بنابراین حق غرامت خواهی ندارند. از دید آمریکا (مهد سرمایه داری) این کار ملی کردن را به مصادره اموال تبدیل میکرد و بنابراین حمایت از آن ضد اصول سرمایه داری بود.
اما پاسخ به اینکه چه چیزی آمریکا را به انجام کودتا ترغیب کرد؟ دیگر چنین پرسشی را قبول ندارم، زیرا باید نخست بپذیرم که آمریکا ترغیب به کودتا کرد ولی اکنون چنین پنداری ندارم. قطعا آمریکا خواهان برکناری مصدق بود، اما به پرسش به این صورت پاسخ میدهم که چه چیز آمریکا را ترغیب کرد که از برنامه گروهی از افسران ایرانی که برنامه ای برای «کودتا» تنظیم کرده بودند حمایت کند. برکناری مصدق دو سال نیم پس از ملی کردن نفت که «در راه سعادت ملت ایران» تصویب شد انجام گرفت. در زمانی که مصدق با بهره مندی از حمایت عمومی و تودهای مردم ایران به محبوب ترین نخست وزیر تبدیل شده بود. مصدق پس از قیام 30 تیر با شتاب اولا فرماندهی نیروهای مسلح را در اختیار گرفته و همزمان افسران قدیمی دوران رضا شاهی را که مورد تسلط خود نمیدانست بازنشسته وتصفیه کرده بود، ثانیا قوه قضائیه را با انحلال دیوان کشور و تصفیه قضات در اختیار گرفته بود. ثالثا از مجلس شیفته خود اختیارات قانونگذاری گرفته و سپس مجلس سنا را تعطیل کرده و مجلس شورای ملی را هم به تعطیل کشانده و با رفراندوم منحل کرده بود. این کارها در قالب مأموریت آن دولت در باب راه اندازی صنعت ملی شده نفت نبود. بلکه با نپذیرفتن پیشنهادهای مشترک انگلیس و آمریکا در حد رفتار آمریکا با سایر مشتریانش که عرف آن زمان بود، روابط با انگلیس و مذاکرات برای هرگونه توافق تجاری را قطع و صنعت نفت ایران را به کلی تعطیل و سیاست اقتصاد بدون نفت در پیش گرفته بود. خصومت شخصی و نفرت آشکار مصدق از رضاشاه و پهلوی ایجاب میکرد که محمدرضاشاه را به همان شیوه ای که رضا خان احمد شاه را از کشور خارج و برکنار کرده بود، از ایران براند و برکنار کند و انتقام خانوادگی مشابهی گرفته شود. نفت و احساسات مردم و محبوبیت و کاریزمای مصدق ابزار مناسبی در این مسیر به شمار میرفت. البته مصدق مانند بسیاری از رجال آن دوره مردی ملی و وطن پرست بود. اما بلند پرواز و قدرت طلب و کینه توزهم بود. با وجود مواددی از قبیل قبضه کردن قوای مسلح و قوه قضاییه و قوه مقننه و قوه اجرائیه و کنار گذاشتن شرکای مذهبی وغیر مذهبی که در قیام 30 تیر او را به قدرت باز گردانده بودند، چنین قدرتمداری را نمیتوان دموکرات نامید. آن هم در جامعه ای که هرگز توان و بلوغ پذیرش دموکراسی را در آن زمان نداشت .
اما چیزی که نظامیان زخمی و بیکار شده را به گرد هم آمدن و برنامه ریزی برای کودتا و برکنار مصدق ترغیب کرد اولا منافع طبیعی شخصی آنها بود و ثانیا جان گرفتن حزب توده بود به عنوان کارگزار علنی شوروی در قالب منسجم ترین حزب یا شاید تنها حزب منسجم و برخوردار از حمایتهای مالی دولت شوروی. نفوذ آشکار حزب توده که پس از ترور شاه با نفوذ در ارتش و شهربانی توانسته بود سران زندانی شده حزب را با اعزام کامیون و احکام قلابی از زندان شهربانی تحویل بگیرد و فراری دهد. نمایشهای خیابانی و مطبوعاتی آن و نفوذ در حسین فاطمی وزیر خارجه هیجان زده مصدق در سرمقالههایش در باختر امروز، انعکاس داشت.
به عبارت دیگر این افسران بودند که در پی تحولات پس از 30 تیر با استفاده از انشعاب در جبهه ملی، برای برکناری مصدق به آنان پیوستند. تصمیم به کودتا توسط عوامل افشارطوس رئیس شهربانی کاملا لو رفته بود و آگاهی افشارطوس از این امر نیز توسط عامل افسران در دستگاه او لو رفته بود که ابتدا موجب قتل ذبیح پور مامور آگاهی در فروردین 1331 و سپس موجب قتل افشارطوس در اردیبهشت 1331 توسط گروهی از افسران کودتاگر شد. افسران که از بیم دولت آمریکا از نفوذ شوروی، آگاه بودند برنامه خودشان را در سال 1332 توسط تیمسار گیلانشاه و تیمسار فرزانگان با سفارت آمریکا مطرح و تقاضای کمک کرده بودند. دولت آمریکا ضمن تأیید و تشویق آنان، هرگونه حمایت عملی و پولی را منوط به پیروزی کودتای آنان نمود (طبق اسناد سری آزاد شده سیا و وزارت خارجه آمریکا.) پس از انجام رفراندوم توسط مصدق و تعطیل شدن مجلس، افسران دیگر نیازی به اقدام به کودتا ندیدند و شاه را که تا آن زمان از برکناری مصدق خودداری میکرد، ترغیب به صدور حکم برکناری مصدق و نصب زاهدی کردند. دوستداران مصدق صدور این فرمانها را بر خلاف قانون اساسی میدانند، اما بنده معتقدم که در قانون اساسی مشروطه هیچ گونه اختیاری برای نخست وزیر منظور نشده است؛ جز ریاست بر هیأت وزیران. اما اختیارات شاه تصریح شده است، از جمله اینکه عزل و نصب نخست وزیرها در غیاب مجلس از زمان احمد شاه مرسوم بوده و بارها عمل شده بود. این جدل حقوقی هیچ تاثیری بر واقعیتی که رخ داد نداشته است. موضوع این است که برخی نهضت مشروطه را که برای حاکمیت قانون بود با دموکراسی که زمان آن نرسیده بود اشتباه می گیرند! مصدق استنکاف کرد و زاهدی برای اجرای فرمانی که نخست به تصور اطاعت مصدق توسط نصیری به او ابلاغ شده بود با توسل به زور و به میدان کشیدن توده مردم اقدام کرد.
۲. چه مواردی شاه و مخالفین در داخل را با کودتا همراه کرد آیا میتوان نگرانی شخص شاه راجع به از دست رفتن تاج و تخت در صورت عدم توفیق در کنترل اوضاع داخلی از سوی آمریکا و یا افرادی چون مصدق و فاطمی را عامل همراهی شاه با کودتا در نظر گرفت؟ یا اینکه شاه را در اینجا صرفا باید یک همراه کننده فاقد اراده لازم در برابر تصمیم آمریکا و انگلیس برای کودتا دانست؟
وقتی برنامه ملی کردن نفت به اقتصاد بدون نفت و بهانه ای برای برکناری شاه تبدیل شد، رنگ جنگ قدرت به خود گرفت. مصدق ظاهرا برای هراسناک کردن آمریکا حزب توده را آزاد گذاشت و فاطمی هم با آنان همکاری میکرد. بنابراین مبارزه دو جناح هم رنگ جنگ قدرت داشت و هم رنگ مبارزه با نفوذ شوروی در زمان جنگ سرد که همزمان جنگ کره آن را گرم کرده بود. هم افسران و بازاریان بزرگ و خوانین و بسیاری از مردم ایران از نفوذ شوروی نگران بودند و هم طبیعتا آمریکا با نفوذ شوروی در ایران مبارزه کرد. تصمیم به کودتا که مورد علاقه آمریکا و انگلیس بود از سوی افسران ایرانی گرفته شد و شاه تا زمانی که مجلس تعطیل نشد با آن مخالف بود. شاه در آن زمان به اجرای قانون، ملزم بود و تدریجا همین اقدامات جنگ قدرت و تلاش برای برکناری او که خود فاطمی را قربانی کرد، موجب شد شاه بر خلاف ده سال گذشته تدریجا رو به خودکامگی گذارد.
۳. ملی شدن صنعت نفت چه تاثیری بر آینده توسعه سیاسی و اقتصادی ایران گذاشت؟ آیا ملی شدن صنعت نفت را باید عامل مثبتی در توسعه ایران در نظر گرفت یا عاملی منفی؟
ملی شدن نفت مورد تایید ملت ایران بود و حتی پس مصدق نیز به آن استناد شد و شرکت ملی نفت ایران با امضای قرارداد پیمانکاری با کنسرسیوم به عنوان کارفرمای اصلی، ایران را از منافع آن در راه توسعه بهره مند کرد. نفت ایران 4 سال تعطیل بود و لجاجت بر سر مذاکره روی غرامت موجب 4 سال تعطیلی و خساراتی بیش از غرامت گردید. بدون نفت، ایران وضعیت نا استوار و خطرناکی میداشت و جز فقر و فلاکت نصیبی نمی برد. درآمد نفت سازمان برنامه را توسعه داد و سدها و راهها ساخته شد و زیر بنای صنعتی خوبی فراهم شد و ایران به صورت ثروتمندترین کشور آسیا پس از ژاپن تبدیل شد و از شتاب توسعه اقتصادی بی نظیری برخوردار گردید. بیسوادی از 80 درصد به 50 درصد کاهش یافت، در حالی که تقریبا 100 درصد نوجوانان به تحصیل با تغذیه رایگان برخوردار شدند که تا چند سال بعد میزان بی سوادی را به شدت کاهش داد.
۴. پس از کودتا شاهد انعقاد قرارداد کنسرسیوم میان ایران و شرکتهای نفتی خارجی هستیم که ایران را برای ۲۵ سال ملزم به فروش نفت به شرکتهای حاضر در کنسرسیوم میکرد. با توجه به اینکه به هر حال پس از کودتا همچنان قانون ملی شدن نفت به قوت خود باقی بود و از نظر حقوق داخلی هم دارای اعتبار قانونی بود ، به نظر شما نسبت این قرارداد جدید با قانون ملی شدن صنعت نفت چیست؟ آیا آن را باید گسستی از این قانون در نظر گرفت یا در تداوم آن؟
قانون ملی شدن پس از برکناری مصدق نیز ادامه یافت. فقط با پذیرش غرامت از حالت مصادره به صورت قانون مدار درآمد و بهره برداری از آن آغاز شد. حزب توده و البته وفاداران به مصدق با آن مخالفت میکردند. اما گذشت زمان و بهره مندی ایران نشان داد که در شرایط وخیمی که برای ایران پدید آمده بود قرار داد بسیار خوب و سودمندی بوده است. این قرارداد ایران را ملزم به فروش نفت به شرکتهای عامل نمیکرد بلکه یکی از وظایف قرارداد کنسرسیوم، بازاریابی و فروش نفت ایران به بهترین قیمت بازار جهانی بود، به همین دلیل دولت ایران با موفقیتهای خود در اوپک میتوانست قیمتهای فروش را به کنسرسیوم تحمیل کند. نسبت قانون ملی شدن پس از برکناری مصدق همان قانونی شدن آن با پذیرش غرامت 25 میلیون لیره ای پس از سه سال استراحت طی ده قسط سالانه بود، که قانون را اجرایی کرد. بدیهی است که چین کشوری فقیر بود و شوروی و بلوک شرق هم خریدار نفت نبودند، لذا ایران نفت خود را ناچار بود فقط به خریداران صنعتی غربی بفروشد. باید گفت که قراردادها در ادامه قانون ملی شدن نفت و در قالب آن بوده است. ایران چند سال بعد سهم خود را به 55-45 تعدیل کرد و پس از 17 سال در 1352 که جنگ 1973 اعراب و اسرائیل موجب تحریم نفتی اروپا شد ایران قراردادهای اکتشاف و تولید، و پالایش را با کلیه تأسیسات تحویل گرفت وفق قرارداد، بازاریابی و صدور تا هشت سال دیگر ادامه میداشت که با انقلاب ایران آن قرارداد فسخ و موجب پرداخت غرامتی بابت سال پایانی شد.
۵. جایگاه آمریکا در پیشبرد دموکراسی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ آمریکا را باید کمک کننده به جنبش دموکراسی خواهی ایران دانست یا مانعی در برابر این جنبش؟
جنبش دموکراسی خواهی در ایران ربطی به آمریکا نداشت، آمریکا به طور سنتی برای خودش رسالتی برای تبلیغ دموکراسی طبق معیارهای خودش قائل است و ترویج هم میکند، اما دموکراسی نیاز به توسعه و بلوغ فرهنگی و سواد آموزش و رهیدن از خرافات و سنتهای بازدارنده دارد. در فرانسه هم میان انقلاب بزرگ آن کشور تا رسیدن به دموکراسی نسبی 100 سال فاصله بود. در حالی که در فرانسه هنگام انقلاب 50 درصد مردم با سواد، و ایران هنگام جنبش مشروطه 95 درصد بی سواد بودند!
۶.اعتراضات 1401 ایران بار دیگر بحث راجع به نقش کشورهای خارجی در حمایت از جنبشهای اعتراضی را در میان موافقان و مخالفان تشدید کرده است. به عنوان سوال آخر بفرمایید کودتای ۲۸ مرداد برای جنبش اعتراضی ایران چه درسهایی میتواند داشته باشد؟ اگر بخواهیم به آن روزها برگردیم به نظر شما چه کاری میشد انجام داد تا مسیر تحولات به سمت کودتا متمایل نشود برخی بر این باورند که به هر حال نگرانیها راجع به برچسب سازش با غرب مانع از موافقت مصدق با پیشنهادهای نفتی و از جمله پیشنهاد بانک جهانی شد شما تا چه اندازه این نظر را درست میدانید؟ یکی از احزاب و گروههای تاثیرگذار در روند تحولات آن سالها را باید حزب توده در نظر گرفت از نگاه شما نقش حزب توده در شکست خوردن نهضت ملی شدن نفت چه بوده است؟ مراجع و علما از زمان مشروطیت نقش مهمی در تحولات ایران داشته اند علیرغم اینکه در وقایع مشروطه ما شاهد موضع گیری مثبت بسیاری از روحانیون طراز اول در حمایت از انقلاب مشروطه هستیم اما چند دهه بعد در زمان ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد نه تنها شاهد چنین موضع گیری از سوی مراجع و روحانیون نیستیم بلکه در مقابل یا شاهد مخالفت با مصدق و حتی همراهی برخی از روحانیون(همچون بهبهانی فرزند آیت الله بهبهانی که از قضا از پدرش از حامیان سرسخت مشروطه بود) با کودتا گران هستیم و یا در بهترین حالت شاهد سکوت علما هستیم از نگاه شما علت عدم همراهی روحانیون با جریان ملی شدن نفت را باید چگونه تحلیل کرد؟
کشورهای خارجی به دلیل رنجیدگی از ایران و نگرانی از اقدامات افراطی که منجر به تحریم آمریکا و بین المللی ایران شده است، طبیعتا از هرگونه اعتراضی در ایران حمیات میکنند، این ربطی به برخورداری معترضان داخلی از حمایت های خارجی ندارد و بهانهای برای سرکوب آنها محسوب میشود. حاکمان نیز باید توجه داشته باشند که شرایط اجتماعی و فرهنگی کشور با نیم قرن پیش فرق کرده است. اکنون بیش از 90 درصد جمعیت دارای سواد متعارف و بیش از 50 درصد دراری سواد اجتماعی و کاربردی آن هستند. همواره بیسوادی زنان مشکل اصلی و موجب عقب ماندگی اجتماعی میشد، اکنون میزان سواد در میان زنان پیشی هم گرفته است. انقلاب از حمایتی بیش از 89 درصدی برخوردار بود، و تدریجا با آثار جنگ و سخت گیریهای اجتماعی از آن حمایت کاسته شد. گروه متعصب حاکم که زمانی رفتار همچون اشغالگران نسبت به مردمی بیگانه داشتند لطمه بزرگی به آن محبوبیت زد و جای احترام را به ترس و اطاعت بخشید. کانالهای اجتماعی نیز بسیاری از خطاکاریها و فسادهای رایج را برملا و اطلاع رسانی میکنند. به هر حال مردم همراه با جهان متحول میشوند و حاکمان نیز یا باید خود را با این تحول تطبیق دهند یا ممکن است با مقاومتهای مخرب مواجه شوند که به نفع جامعه نیست.
28 مرداد واکنشی حاد از سوی ارتش ایران با بهره مندی از حمایت غرب در جنگ سرد بود، غربی که به نوبه خود منافعی استراتژیک داشت. دلیل توسل به کودتا، خواه نام آن تغییر کرده یا نکرده باشد، به بن بست رسیدن حاکمیت بود. در چنین بن بستهایی کودتاها اجتناب ناپذیر میشوند. احمد شاه هم در سوم اسفند 1299 در بن بست بود. تعطیل صنعت نفت، نبود منابع درآمد دیگر، ته کشیدن خزانه، پناه بردن چاپ اسکناس محرمانه! نپذیرفتن پیشنهاد مدیریت موقت بانک جهانی فاجعه بود. دلیل آن ناآگاهی حسیبی و فاطمی بود. نپذیرفتن پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلیس به عنوان حرف آخر هم ماجراجویانه بود. چه میخواستند؟ که ایران خودش اداره صنعت را در اختیار بگیرد و اقدام کند و بفروشد! ناسازگاری بهانه ای برای جنگ قدرت بود. ترس از برخوردن به پرستیژ در صورت توافق با غرب بی معنی است. مشتری و توانمندی پولی و صنعتی فقط در اختیار غرب بود. بن بست بود و حامیان مصدق اغلب حقوق بگیرانی بودند که نمیدانستند حقوقشان با چاپ اسکناس پرداخت میشد و از بحران چندان زیانی نمیدیدند، اما طبقات کارگری و دست به دهان به ستوه آمده از بیکاری و بحران، در رنج و استیصال بودند، و وقتی به شورش تقویت شده پیوستند جمعیت آنان بسیار زیاد شد.
به نظر من نهضت ملی کردن نفت شکست نخورد. این کارشکنی و ندانم کاری بود که شکست خورد و حزب توده به شکست مصدق کمک کرد، اما نفت ملی پیروز شد.! به نظر من تنها نقشی که آمریکا در 28 مرداد میتوانست بازی کرده باشد، در ارتباط با توافق آمریکا با آتش بس در جنگ کره بود که چند روز پیش از 28 مرداد رخ داد، که میتوانست موجب جلب موافقت شوروی یا الزام شوروی به دستور خروج نیروها و کادرهای حزب توده از خیابانهای تهران بوده باشد. حزب توده عملا امور شهر را در اختیار خود داشت، ناگهان به دستور حزب که نمیتوانست بدون اجازه سفارت شوروی باشد خیابانها را ظاهرا به دستور مصدق خالی کرد و راه را برای عبور 27 تانک پادگان اقدسیه و پایان دادن به کار گشود. هندرسون سفیر آمریکا خودش را در 27 مرداد از بیروت به تهران رساند و در عصر 27 مرداد پس از آخرین دیدار او با مصدق، مصدق به حامیان خود اعلام کرد که خیابانها را خالی کنند! هندرسون میگوید آن روز دیگر مصدق را آقای نخست وزیر ننامیدم! چون رونوشت فرمان عزل او را که توسط اردشیر زاهدی دریافت کرده بودم در جیب داشتم. پرسیدم آقای دکتر مصدق آیا شاه فرمان عزل شما را صادر کرده است؟ مصدق نخست انکار کرد، سپس افزود که اگر هم صادر میکرد چون این کار را غیر قانونی میدانم اجرا نمیکردم. (اسناد سری آمریکا 27 مرداد 1332)
در باره نقش علما که هنوز تحت تأثیر جٌو مشروطه بودند باید گفت، که کاشانی و بهبهانی از نهضت ملی کردن نفت حمایت و در پیروزی آن مؤثر بودند. اتفاقا در قیام 30 تیر هم سهم اصلی را در به خیابان آوردن عناصر میدانی بر عهده داشتند. اما آنها به گرفتن اختیارات قانونگذاری توسط مصدق مخالف بودند و برای خودشان هم در دولت سهم و نقشی قائل بودند و مصدق با سرسختی و آشتی ناپذیری خود جز گروهی وفادار و مرید کسی را در کنار نداشت. نگرانی فزاینده از خودنماییهای حزب توده و افکار کمونیستی نیز برای علما اولویت داشت.
درباره اینکه مصدق باید چه می کرد که به آن سرنوشت نمی انجامید، شاید بتوان گفت که نباید مأموریت نفتی خود را فراموش می کرد و برای خود رسالتی بی پشتوانه در اموری قائل می شد که منجر به شکست شد. باید با انگلیس مذاکره و درباره غرامت با چانه زنی ایرانی به توافق می رسید، در این فاصله باید مدیریت موقت بانک جهانی را می پذیرفت. باید آخرین پیشنهاد مشترک آیزنهاور و چرچیل را در قالب همان عرف ایجاد شده 50-50 می پذیرفت. آیزنهاور بر خلاف ژنرال و جمهوری خواه بودن بسیار معتدل و قابل سازش بود. همان اصل 50-50 هم چند سال بعد برهم خورد و بعد هم ایران اولین قرارداد 75-25 را در فلات قاره خود در خلیج فارس با شرکت پان آمریکن امضا کرد. درس این است که یک حکومت هرگز نباید کارش به بن بست و استیصال بکشد و راه به بر روی کودتا و نظامیان بگشاید.
باری وضعیت گروه کز کرده در کنج زیر زمین خانه مصدق که اخبار شورش و پیشروی 28 مرداد ارتش را از رادیو میشنیدند رقت بار بود. افراشتن شمد سفید تسلیم و گریختن به خانه همسایه، پایانی محترمانه برای مبارزه ای نبود که بزرگترین وحدت ملی را در میان ایرانیان پدید آورد بود. اما نفت ملی شد و زمانی شرکت ملی نفت ایران به بزرگترین شرکت نفتی تبدیل شده بود.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل