رضا میرزایی کارشناس ارشد روابط بین الملل
دموکراسی حکومتی است که انعکاس همه مردم باشد. دموکراسی به معنای این است که دولت، مشروعیت خود را از مردم تحت حکومت خود میگیرد، از مردم هیچ جدایی ندارد و در خدمت آنها عمل میکند: درست معادل همان جمله لینکلن:
«حکومت مردم، به وسیله مردم و برای مردم»
انقلاب جدید فن آوری که با طلوع عصر تکنولوژیکیِ آمیخته با هوش مصنوعی بروز نموده ، احتمالاً آغازگر تحولات جدیدی است که ممکن است دموکراسی را تحت فشار قرار دهد. آیا هوش مصنوعی تهدید آنچنان بزرگی برای دموکراسی خواهد بود؟ ، و خواهد توانست ستون های بنیادی آن را تخریب نماید؟ آیا دموکراسی از این چالش های بی سابقه جان سالم به در خواهد برد؟
اینجا هدف نهایی ما باید اطمینان از پایداری و رشد دموکراسی با تشویق بحث های فعالانه و غیرحزبی در مورد آمدها و پیامدهای هوش مصنوعی باشد ، تا بتوان در این ظهور از تشدید نابرابری اجتماعی/جهانی و رشد ضد دموکراسی ها پیشگیری نمود. در این تلاش همکاری یک و چند جانبه در درجه اول متوجه دولت ها، شرکت های توسعه دهنده این فناوری، و جامعه مدنی خواهد بود. احتمالا می توان گفت سازمان های بین المللی و چند جانبه نیز لازم است از امروز به فکر باشند اگر نمی خواهند در دنیای پیش رو با یک مسابقه تسلیحاتی بر پایه هوش مصنوعی روبرو گردند! برای آنان حتی می توان گفت توجه بر دموکراسی از جمله مهمترین وجوه نگهدارنده این سازمان ها هستند...
دموکراسی از ظرفیت منحصر به فردی برای مقابله موثر با مسائل مدرنیته برخوردار بوده است و انعطاف پذیری ذاتی و عملی آن اجازه می دهد تا با واقعیت های جدید سازگار شود. جوامع آزاد ، همانطور که بعضاً به آن دموکراسی های لیبرال گفته می شود ، یک مزیت ذاتی دارند: آنها اصطلاحا بازتابنده و خود ترمیم هستند و بنابراین می توانند به طور موثر به چالش ها پاسخ دهند. به عبارت ساده ، تئوری بازتاب پذیری بیان می کند که درک ما از وقایع بر آن رویدادها تأثیر می گذارد. از این رو ، از آنجا که جوامع آزاد راهی برای تفکر انتقادی غیر متعارف فراهم می کنند ، آنها نسبت به رقبای ایدئولوژیکی خود بهتر می توانند با چالش های مدرنیته کنار بیایند. در نتیجه ، حتی در بحبوحه تغییراتِ بی سابقه اجتماعی و تهدیدهای موجودیتی ، دموکراسی های لیبرال به لطف گشودگی در انتقاد و پذیرش اصلاحات ، موفق به سازگاری و رشد شده اند.از طرفی هوش مصنوعی نیز فرصت های غیرقابل تصوری را ارائه می دهد که به ما (اتفاقا) در تقویت دموکراسی لیبرال کمک نموده است.
دموکراسی در مجموعه اندیشه سیاسی قرن بیستم قرار دارد، با اینحال موضوع دموکراسی بسیار قدیمی است. هراکلیت فیلسوف یونان باستان که منبع جهان را آتش می دانست، نخستین فیلسوفی بود که دگرگونی را اصل حاکم بر هستی شناخت. زمانهِ هراکلیت که معادل پادشاهی داریوش هخامنشی نیز بود، زمانه دگرگونی و گذار یونان از نظام ثابت اشرافیت (آریستوکراسی) به حکومت ملی (دموکراسی) بود.در اصل این اصالت دگرگونی در اندیشه های هراکلیت بود که بر انگیختگی اندیشه سیاسی یونانیان را موجب شد بطوریکه تغییر سازمان ها و نهادهای سیاسی موجود، دیگر خلاف آیین کیهانی شمرده نشد و دیگر آنکه چنین مبنایی شاید به صور غیر دقیق یا شاید هم مماس توانست به نوعی بذر اندیشه تفکرات افلاطونی/ ارسطویی شود. البته افلاطون شاگرد سقراط بود و مطابق نظر استاد دولت بایستی آریستوکراسی هوشمندان و دانایان باشد.
در بیانی دیگر، بنیان اندیشه سیاسی افلاطون را در یک مفهوم کاملا انتزاعی(نظریهِ مُثل وی) دانسته اند، که معادل جهان ایده ای اصیل است، و باید سعی نمود جهان فعلیِ ناقص را به آن جهانِ نزدیک به اندیشه عقلایی فیلسوفانه، شبیه سازی کرد. اینجا فقط فیلسوف بود که بر این جهان ایده (یا حقایق عقلانی) آگاهی داشت و شاید هم باور داشت تنها وی بود که می توانست آنرا در دنیای واقعی شبیه سازی نماید.بد بینی افلاطون به دموکراسی مضاف بر موضوع رابطه خانوادگی با طبقه اشراف ، گویا ریشه در این سبک اندیشه داشت، و البته حکم مرگ استادش در مقام یک متفکر، آنهم توسط دادگاهی با ریاست یک کفاش نیز در تشدید این اندیشه بی تاثیر نبود. افلاطون می گفت جامعه سیاسی برای شکل گرفتن، بیش از هر چیزی به نظام آموزشی تربیتی خاص نیاز دارد.
احتمالا دوران افلاطون را می توان در میانه های تبیین یک نظام مطلوب دانست چرا که در نهایت از نظر وی نظام مطلوب نظام آمیخته ای از آریستوکراسی و دموکراسی بود! شاید بدور از ذهن نباشد که بگوئیم بر اساس آثار افلاطون از نظر وی حتی چنین ترکیبی ناکافی بوده است. بعدها در قرن بیستم کارل پوپر بود که بر اساس خرد گرایی انتقادی و ابطال پذیری تجربی توانست روش های کلاسیک و قیاسی(توجیهی) افلاطونی / ارسطویی را مورد انتقاد قرار داده و چنین تفکراتی را مشخصه جامعه بسته بداند. در واقع این اصل رهایی بخشِ تفکر انتقادی بود که پوپر را به این نتیجه رساند که جامعه باز، در پس لیبرال دموکراسی و بر اساس اصول انتقاد گرایی اجتماعی ظهور یافته است و البته قابل دفاع است.
البته منتقدان لیبرال دموکراسی استدلال می کردند که دموکراسی واقعی در جایی که شهروندان تصمیمات سیاسی و اقتصادی می گیرند ، نیست. در حقیقت ، وقتی می گوییم کشورها "دموکراتیک" هستند ، منظور ما این است که این کشورها "جمهوری های نمایندگی" هستند زیرا دموکراسی به معنای اصلی (قاعده مستقیم مردم) فقط در آتن باستان انجام می شده است. بر همین نگرش، مشکل اساسی که در جمهوری های نمایندگی بوجود می آید این است که نمایندگان غالباً از قول های خود عقب نشینی می کنند و در پیشبرد منافع رای دهندگان خود کوتاهی می کنند یا حتی به جای آن برای لابی گری برای منافع خاص تصمیم می گیرند. بنابراین ، مخالفان سیستم اجتماعی امروز استدلال می کنند ، این شکاف ذاتی بین مقامات دولتی و شهروندان به این معنی است که جمهوری های نمایندگی منافع اکثریت دموکراتیک را پیش نمی برند. چیزی که بارها و بارها در سیستم های مختلف سیاسی به خوبی تجربه شده است. امروزه با ظهور "هوش مصنوعی" این امکان وجود دارد که تغییراتی به نفع پیشبرد دموکراسی در راه باشد!؟
هوش مصنوعی جهان را از طرق چشمگیری متحول نموده و آماده است حتی تغییرات گسترده تری ایجاد کند که در همه زمینه های تلاش انسان از تعاملات اجتماعی و مراقبت های بهداشتی تا روابط بین المللی و عملیات نظامی تأثیر بگذارد. بالطبع سیاست نیز از این قاعده مستثنی نیست. اینجا ظهور هوش مصنوعی آغاز یک دوره کاملاً جدید در یکی از قدیمی ترین زمینه های انسانی است و جدا از پیامدهای منفی آشکار ، استفاده مثبت و چشمگیری خواهد داشت. در این راه کاربرد هوش مصنوعی در سیاست می تواند كه با تقویت پیوند میان مقامات دولتی و مردم ، دموكراسی مستقیم تر و نماینده تر را به طور واقعی بازگرداند.
به طور فزاینده ای ، سیاستمداران با استفاده از تجزیه و تحلیل داده های مجهز به هوش مصنوعی، دیدگاه های مردم را مطالعه می کنند و سپس نظرات خود را در اختیار شهروندان قرار می دهند تا طرفداران بیشتری به دست آورند. مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری باراک اوباما ، نارندرا مودی، و دونالد ترامپ(دور اول) همه نمونه های برجسته ای هستند که این استراتژی را با موفقیت به کار گرفتند. یکی از بزرگترین استعدادهایی که یک سیاستمدار می تواند داشته باشد ، توانایی جذب رای دهندگان با نشان دادن علاقه خود به آنها و تلاش واقعی برای درک جهان بینی آنها و تامین خواسته های آنان است. چنین سیاستمدارانی نادر هستند، با این حال ، با استفاده از یادگیری ماشینی در انتخابات ، نظر هر فرد با هوش مصنوعی و الگوریتم های طراحی شده، با ارتباط مستقیم رای دهندگان و سیاستمداران، شکاف بین نمایندگان و شهروندان را برطرف می کند و مردم نظرات خود را ارائه و مورد توجه قرار می دهند و روند دموکراتیک را تقویت می کنند. شاید دور دوم انتخابات ترامپ مثال بارزی از خدمت هوش مصنوعی در بازسازی و جذب دموکراسی باشد! از طرفی با هوش مصنوعی پهنای باند ارتباط بین رای دهندگان و سیاستمداران افزایش یافته و دموکراسی بهتر کار خواهد کرد، همچنین هوش مصنوعی می تواند روند تصمیم گیری سیاسی را کمتر سیاسی/حزبی، و بیشتر مبتنی بر شواهد نماید، و به طور بالقوه کاهش دو قطبی یک جامعه را با ایجاد اجماع در مورد موضوعاتی که برای دستیابی به مصالحه صرفاً باید بررسی دقیق تر شود ، انجام دهد. اینجا باید گفت هوش مصنوعی نقش فوق العاده ای دارد. تصمیم گیرندگان (رای دهندگان و نمایندگان) می توانند به جای اعتماد به تجربه شخصی ، غرایز غیر منطقی ، دگم های غلط یا تعصبات و تعصبات مضر ، به داده ها وهوش مصنوعی اعتماد کنند.
در دیدگاهی شاید بتوان گفت مغز متفکر هوش مصنوعی الگوریتم ها(در دل برنامه نویسی) هستند چه آنانی که در ترافیک شهری طرح شده اند و چه آنهایی که بواسطه طراحی و بکارگیری در یک مجموعه پیچیده، اخیرا" توانست نمونه برداری از سیارک "بنو" در فاصله 330 میلیون کیلومتری زمین را توسط کاوشگر بدون سرنشین اوسیریس_رکس ممکن سازد! اما این الگوریتم ها می توانند نقطه شروع مشکلاتی نیز باشند. هوش مصنوعی به ما امکان می دهد الگوریتم هایی تولید کنیم که بتوانند افکار و اعمال ما را دستکاری کنند و در طولانی مدت ، ما را حتی بهتر از خود درک کنند! حتی امروز ، ما به طور فزاینده ای به الگوریتم ها ایمان داریم ، به عنوان مثال ، بیشتر مردم به گوگل به عنوان تنها منبع دانش خود اعتماد دارند. در آینده احتمالاً مجبور خواهیم شد که به الگوریتم ها حتی بیشتر اعتماد کنیم ، زیرا در میان گسترش تبلیغات سیاسی ، برخلاف رای دهندگان عادی ، الگوریتم ها از دستکاری غافل می مانند...
دموکراسی ویژگی مشخص دیگری دارد: برابری ، برابری اجتماعی و برابری فرصت ها. اجرای هوش مصنوعی ممکن است نابرابرترین جوامع تاریخ را ایجاد کند ، زیرا داده ها به تدریج به با ارزش ترین دارایی ما تبدیل می شوند و کسانی که داده ها را کنترل می کنند ، بنابراین آینده را کنترل خواهند کرد. این قدرتِ انحصاری آوری خواهد بود! البته این روند انحصاری از نگاهی شناخته شده بوده است، وشاید بتوان به فئودالیسم، اینداستریالیسم و در آینده اینتلیجنسیسم اشاره کرد! در این رون. سه گروه دولت ها، شرکت های توسعه دهنده ، و جامعه مدنی نیازمند تمرکز بر موضوع هستند.
بر اساس کارکرد ، دولت ها هم به عنوان ضرورتی برای پشتیبانی از حقوق شهروندان و هم به عنوان تهدیدی برای آن حقوق به حساب می آیند، و توجه بر ساختارسازی هوشمندانه بایستی مورد توجه سه گروه فوق الذکر قرار گیرد. از طرفی در دوران مدرن ، داده ها عامل اصلی اقتصاد خواهند بود. جریان دیجیتال در حال حاضر تأثیر بیشتری نسبت به تجارت قرن ها کالا و خدمات، در رشد تولید ناخالص داخلی دارد. اما ، مانند تقریباً تمام بخشهای پیشرفته از نظر فناوری ، به دلیل اتکا الگوریتم ها به داده ها ، اقتصاد مبتنی بر داده به طور طبیعی به سمت انحصار گرایش پیدا می کند، حتی این اتکا باعث ایجاد چرخه تقویت خود می شود. شاید این توضیح می دهد که چرا صنعت فناوری به شدت انحصار یافته است و چرا شرکت هایی مانند گوگل ، آمازون و مایکروسافت در زمینه های خود کاملاً غالب هستند. اینجا این خطر وجود دارد که در صورت عدم کنترل ، اقتصاد آینده شامل انحصار بیشتر باشد و این امر بر اساس چرخه قدرت/ثروت منجر به تمرکز بی سابقه قدرت خواهد شد ، مضافا الگوریتم ها و روبات های مبتنی بر هوش مصنوعی می توانند مشاغل را از بین برده و میلیون ها نفر را بیکار کنند…. اینها هم می توانند ضد دموکراسی تلقی شوند…
دموکراسی در برابر پدیده هوش مصنوعی نیازمند توجه است، ممکن است باگ هایی در راه باشد. بر وفق نظام های دموکراتیک آزادی اندیشه، آزادی بیان، مطبوعات آزاد و… همچنان نقش اساسی خواهند داشت. دموکراسی در قالب یک مدل حکومتی با وجود نقصهایش از هر جایگزین واقعی دیگری، جهان بهتری را به همراه میآورد. در ابعاد هشدار دهنده ای جامعه بدور از دموکراسی را جامعه حتی بدور از فلسفه سیاسی می توان دانست.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل