دکتر مهدی کردی (دکتری تخصصی روابط بین الملل)
دولت آمریکا از سال 2011، سیاست تمرکز زدایی از غرب آسیا را، بهطور رسمی در دستور کار خویش قرار داد. تاکنون دلایل زیادی برای این اقدام دولت آمریکا برشمرده شده است که ازجمله آنها میتوان به این موارد اشاره کرد:
1-احاله مسئولیت به متحدین منطقهای و بینالمللی ایالاتمتحده
2-مشکلات مالی ناشی از هزینههای حضور نظامی واشنگتن در غرب آسیا
3-خسارات و تلفات انسانی ایالاتمتحده در عراق و افغانستان
اما وجه دیگر سیاست تمرکززدایی آمریکا از غرب آسیا، معطوف شدن حواس و تمرکز آمریکا از این منطقه به شرق آسیا میباشد. دلیل این تغییر تمرکز، قدرتیابی نظامی – اقتصادی چین در شرق آسیا میباشد. این امر بههیچوجه مطلوب آمریکا نیست. جان مرشایمر پدرخوانده نحله واقعگرایان تهاجمی، در این خصوص معتقد است قدرت هژمون، برای تداوم سلطه خود بر محیط بینالملل، باید از شکلگیری هژمونهای منطقهای جلوگیری نماید. لذا دولت آمریکا ظرف سالیان اخیر با تغییر جهت از غرب آسیا به منطقه شرق این قاره، به دنبال جلوگیری از قدرتیابی چین از این منطقه از دنیا میباشد. اما دلیل توجه به منطقه شرق آسیا، تنها دارای وجه سیاسی و مقابله با قدرتیابی چین نیست. بلکه واجد دلایل ژئوپلیتیک هم میباشد.
در ارزیابی علت ژئوپلیتیک سیاست چرخش به شرق آمریکا باید گفت: آمریکا در سنت سیاست خارجی خویش، همواره به دنبال تسلط بر کریدورهای ژئوپلیتیک، مانند آبراههای بینالمللی میباشد که ازجمله آنها میتوان به سابقه حضور نظامی ایالاتمتحده در دریای عمان، خلیجفارس و اقیانوس هند اشاره نمود. لذا آمریکا در تداوم این سیاست دیرینه خویش، میخواهد بر دریای چین جنوبی تسلط یابد تا بتواند تحمیل هژمونی خویش بر کریدورهای ژئوپلیتیک دنیا را پیگیری نماید.
همچنین آمریکا از این رهگذر میخواهد با کسب سلطه بر این آبراه، بر مجمعالجزایر اسپارتلی تسلط یابد. چراکه ظرف سالیان اخیر اثبات شده است که در این جزایر، منابع بسیار غنی انرژی وجود دارد. وجود چنین مواردی باعث شده که ایالاتمتحده ظرف سالیان اخیر به طرز چشمگیری بر حضور خود در این منطقه بیافزاید.
در مقابل چین نیز، داعیههای متفاوتی در خصوص دریای چین جنوبی و جزایر اسپارتلی دارد. چراکه پکن این دریا و جزایر موردنظر را، در حیطه آبهای سرزمینی خویش تلقی مینماید. هدف پکن از طرح این ادعا این است که با انحصاری اعلام کردن آبهای موردنظر خویش، از حضور آمریکا در آن جلوگیری کرده و بهطور انحصاری از جزایر اسپارتلی بهرهبرداری نماید.
بنابراین بدیهی است که آمریکا سیاست چرخش به شرق خود را با شدت بیشتری دنبال مینماید تا مانع از قدرتیابی چین در این منطقه شود. همین امر مستلزم تحرک بیشتر آمریکا در این منطقه است که خود این عامل، باعث تشدید تنش میان چین و آمریکا شده است.
درنهایت باید به این نکته اشاره کرد که ایالاتمتحده با تغییر مدیریت خود از مستقیم به غیرمستقیم و نیابتی در منطقه غرب آسیا، ظرف ده سال گذشته به دنبال حضور در یک کریدور ژئوپلیتیک دیگر بوده است تا بتواند حلقه حضور خود در مسیرهای بینالمللی را تکمیل نماید.
از سوی دیگر علیرغم اینکه آمریکا در جدول برترین نیروهای نظامی دنیا و رقم تخصیص بودجه نظامی دارای رتبه اول میباشد، اما از روند قدرتیابی دولت چین بهشدت احساس خطر کرده است. خاصه اینکه چین وارد حوزههایی در عرصه فناوری نظامی، مانند هوش مصنوعی و تولید هواپیماهای پنهانکار نسل پنجمی شده که پیشبینی میشود در آینده برتری نظامی آمریکا را به چالش بکشد. لذا آمریکا با درک این نکات میخواهد با اتخاذ سیاست سد نفوذ و سرگرم نمودن چین در همان منطقه شرق آسیا، مانع از تسری قدرت چین به سایر نقاط دنیا و یا هژمونی پکن در محیط خارجِ نزدیک خویش شود.
آمریکا برای اجرای سیاست چرخش به شرق خویش؛ راهکارها واقدامات متنوعی را در دستور کار خویش قرار داده است. از جمله این اقدامات؛ می توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1-استقرار ناوگان دریایی خویش در دریای چین
2-برگزاری مانورهای گوناگون در دریای چین جنوبی
3-گسترش چشمگیر حمایت های سیاسی و نظامی خویش از موقعیت تایوان در برابر چین. در این خصوص لازم به ذکر است واشنگتن تنها کمک های نظامی خود را به تایوان افزایش داده است؛ بلکع می خواهد موقعیت سیاسی تایوان در محیط بین الملل تقویت شود. برای مثال می توان به تصویب قرارداد بین المللی پیمان تایوان توسط کنگره در سال 2020 اشاره نمود که کاخ سفید را ملزم می کند متحدین آمریکا را ترغیب به شناسایی موقعیت بین المللی تایوان نماید. همچنین در رابطه حمایت سیاسی آمریکا از تایوان باید به سفر نانسی پلوسی رئیس وقت کنگره به تایوان؛ در تابستان سال 2022 اشاره نمود.
4-یک وجه دیگر از سیاست چرخش به شرق آمریکا؛ مبتنی بر توانمند سازی نظامی متحدین خویش در منطقه شرق آسیا می باشد. آمریکا در این راستا؛ از سال 2018 اقدام به فروش هواپیماهای نسل پنجمی پنهانکار اف 35 به ژاپن؛ کره جنوبی و سنگاپور نموده است.
همچنین آمریکا در طی سال های اخیر اقدام به فروش جنگنده اف 18 هورنت به اندونزی نموده است. از سوی دیگر ژاپن طی سال های اخیر بودجه نظامی خویش را به طرز چشمگیری افزایش داده و به نوعی از محدودیت های اجباری خلع سلاح و پایان جنگ جهانی دوم رها شده است.
لازم به ذکر است دولت ژاپن دولت ژاپن بودجه نظامی این کشور را برای سال جاری میلادی؛ بیشتر از 16 درصد افزایش داده است. بودجه دفاعی 56 میلیارد دلاری ژاپن که از همین ماه جاری میلادی آغاز شده است؛ در دومین سال از برنامه تقویت پنج ساله توکیو به سال می برد که سال گذشته تحت عنوان راهبرد امنیتی جدید دولت فومیو کشیدا تعریف شد. بر این اساس قرار است دولت ژاپن تا سال 2027 میلادی؛ مبلغ 300 میلیارد دلار برای تقویت توان نظامی خوش صرف نماید و ژاپن را به رتبه سوم اختصاص هزینه های نظامی بعد از چین و آمریکا تبدیل نماید.
همچنین آمریکا در سال گذشته میلادی تلاش نمود که یک اتجاد امنیتی سه جانبه میان خود؛ کره جنوبی و توکیو به وجود بیاورد. مشابه این اقدام در خصوص تشکیل پیمان امنیتی آکوس (AUKUS) میان آمریکا؛ انگلستان و استرالیا قابل مشاهده است. دو نکته بسیار مهم در این خصوص قابل ارزیابی است. پیمان ناتو به طور رسمی قابلیت گسترش به منطقه شرق آسیا را ندارد. چرا که این امر بر خلاف هویت آتلانتیک گرای سازمان ناتو می باشد. همچنین عضویت کره جنوبی و ژاپن، بر خلاف هویت مسیحی گرای ناتو است.
در این خصوص لازم به ذکر است حتی استرالیا با وجود هویت مسیحی خویش، به ناتو ملحق نشده است. همچنین اعضای ناتو زیر بار گسترش ناتو به شرق دور نمی روند. چراکه هزینه های اتحادیه به شدت افزایش پیدا می کند. از سوی دیگر آمریکا در راستای پیگیری سیاست چرخش به شرق دور نمی روند. چراکه هزینه های اتحادیه به شدت افزایش پیدا می کند. شاهد مثال اینکه فرانسه چندی پیش با تاسیس دفتر نمایندگی ناتو در توکیو مخالفت نمود. ضمن اینکه بسیاری از اعضای ناتو مانند آلمان و فرانسه؛ با چین دارای تجارت می باشند و دلیلی نمی بینند که به دلیل همراهی با برنامه سد نفوذ آمریکا در شرق آسیا، با پکن وارد تنش غیر ضروری شوند.
از سوی دیگر آمریکا در راستای پیگیری سیاست چرخش به شرق، نیاز به اتحاد و ائتلاف سازی در مقابل چین دارد. آنچه این موضوع را؛ برای توکیو و سئول در کنار واشنگتن توجیه پذیر می نماید، تهدید انگاری مشترک آنها از نقش چین در شرق آسیا است. بنابراین دست به اتحاد و ائتلاف سازی به همراه واشنگتن در مقابل پکن زده اند.
در واقع نقشی که برای این اتحادیه جدید تعریف شده است؛ حلقه کمربندی و واسط میان پیمان ناتو و پیمان آکوس می باشد. لذا آمریکا در تلاش است تا به وسیله تشکیل یک زنجیره از اتحادیه های نظامی، تهدیدات امنیتی خویش مانند چین و روسیه را مهار نماید. آنچه ضرورت تشکیل این سلسله اتحادها را برای آمریکا اجتناب ناپذیر می نماید، محدودیت ناتو بنا به دلایل ذکر شده برای گسترش به شرق می باشد.
نتیجه گیری
در مجموع باید به این نکته اشاره کرد که کره جنوبی و ژاپن جایگاه بسیار مهمی در معادلات آینده آمریکا در منطقه شرق آسیا دارند. دلایل متعددی را می توان برای جایگاه سئول و توکیو در سیاست چرخش به شرق آمریکا مدنظر داشت:
1-توان اقتصادی بالای کره جنوبی در ژاپن؛ لازم به ذکر است تولید ناخالص ملی کره جنوبی در سال 2024؛ رقمی بالغ بر 71/1 تریلیون دلار بود و انتظار می رود این رقم در سال 2024 به میزان 3/2 درصد رشد کند. همچنین تولید ناخالص ملی ژاپن در سال گذشته میلادی؛ بالغ بر 21/4 تریلیون دلار بوده است. این بدان معناست که ژاپن اکنون دارای جایگاه چهارم بزرگترین اقتصاد جهان پس از آلمان با تولید ناخالص ملی بالغ بر 46/4 تریلیون دلار را دارد.
بنابراین کاملا بدیهی است که کره جنوبی و ژاپن؛ دارای توان همکاری سطح بالای نظامی با واشنگتن و جذب تسلیحات آمریکایی درون ساختار نیروهای مسلح خویش می باشند.
2-توان بالای صنعتی و تیروی انسانی ژاپن و کره جنوبی. ژاپن اکنون سالهاست که در حال تولید جنگنده اف 15 می باشد. همچنین ژاپن در سال 2023 میلادی؛ پروژه طراحی و تولید هواپیمای نسل ششمی میتسوبیشی اف ایکس را آغاز نموده است.
3-نزدیکی ژاپن و کره جنوبی به چین؛ به لحاظ منطق ژئوپلیتیک؛ همکاری نظامی و تشکیل پیمان امنیتی مشترک با کره جنوبی و ژاپن را؛ برای آمریکا اجتناب ناپذیر می نماید.
از هر جهت که به موضوع این همکاری نگریسته شود؛ این نکته مستفاد می شود که تشکیل این پیمان امنیتی و تشریک مساعی مورد نظر برای آمریکا از جهات بسیار زیادی مثمر ثمر می باشد.
1-این همکاری حائز فروش تسلیحات آمریکایی به کره جنوبی و ژاپن است و برای واشنگتن بسیار درآمد زا است.
2-این همکاری؛ حضور آمریکا در منطقه شرق آسیا را مشروع جلوه می دهد. لذا آمریکا نشان می دهد که در مقابله با چین؛ از حمایت کشورهای منطقه برخوردار است
3-این همکاری؛ حلقه کمربندی ترتیبات امنیتی غربی را؛ از اقیانوس آتلانتیک تا شرق دور و اقیانوس آرام امتداد می دهد.
لذا این پیمان همکاری؛ از هر جهت ممکن شباهت های بسیار زیادی به دکترین نیکسون و واگذاری نقش ژاندارمی خلیج فارس به رژیم پهلوی دارد. همانطور که اکنون بیش از یک دهه است که آمریکا در حال توانمندسازی متحدین منطقه ای خویش در منطقه غرب آسیا می باشد.
آنچه کاملا بدیهی و محتمل می نماید؛ این است که با توانمند شدن هرچه بیشتر چین در شرق آسیا؛ اوضاع به سمت ناپایداری و عدم اطمینان طی دهه های آینده پیش می رود. لذا برای آمریکا بسیار ضرورت دارد که به هر وسیله ممکن؛ چین را در همان منطقه از دنیا به مسائل پیرامون خود سرگرم نماید. بیهوده نیست که از حدود یک دهه قبل؛ در اسناد دیده بانی آینده پژوهی ناتو به صراحت این گزاره درج شده است: "شرایط جهانی؛ پیچیده تر از هر زمان دیگری است".
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
[1] مهدی کردی؛ دکترای تخصصی روابط بین الملل؛ آدرس پست الکترونیک: این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید، شماره تماس: 09128099691