دکتر محمد منصورنژاد: عضوهیئت مدیره انجمن مطالعات صلح ایران
درباره گروه طالبان از زویای گوناگون می توان سخن گفت. یادداشت کوتاه حاضر پدیده طالبان را براساس مواضع سیاست خارجی ایران مورد مداقه قرار می دهد و بر حول و پاسخ بدین پرسش دور می زند که بر اساس متغیرهای مختلف، در شرایط حاضر سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال طالبان چه توجیه قابل قبولی می تواند داشته باشد؟
الف) تحلیل بر اساس متغیر ها
1.متغیر منافع ملی: از جهت منافع ملی، همکاری با طالبان برای ایرانیان چه سودی دارد؟ آیا اقتصاد کشور را سامان می بخشد؟ یا اینکه فعالیت تجاری در ذیل حکومت گروهی ماجرا جو به خطر می افتد؟ آیا این ارتباط از جهت اجتماعی و فرهنگی اعتلا بخش است؟ از جهت سیاسی بر عزت و افتخار ما می افزاید؟ از جهت امنیتی لزوما به امنیت ختم می شود؟ و.... هر کسی که اندک داده ای از طالبان و شیوه نظر و عمل آنان داشته باشد، به همه پرسش ها پاسخ منفی می دهد؛ اگر گفته نشود که با تقویت این جریان ها راه برای حضور گروههای تروریست در منطقه هموار می گردد؛
2.متغیر اسلام: آیا قدرت گرفتن طالبان به سود اسلام است؟ اگر کسی چنین می اندیشد از او می توان پرسید: آیا طالبان در این ماهها، جز مسلمان کشی کار دیگری کردند؟ (اینان حتی یک نیروی غیر مسلمان را هدف قرار ندادند!)، آیا رفتار طالبان در مواجهه با اقوام دیگر و اقشار مختلف (مثلا زنان) سبب بی آبرویی اسلام و مسلمانان در سطح جهانی نمی شود؟ آیا کسانی که در ایران ادعای ایجاد تاسیس «تمدن اسلامی» را دارند، با همراهی جریان های مثل طالبان در مسیر تمدن اسلامی گام بر می دارند یا در مسیر «توحش اسلامی»؟ خشونت طالبانی و قومگرایی آنان چه نسبتی با اسلام و پیامبر رحمت دارد؟
3. متغیر تشیع: گویند ایران در لبنان و عراق و... هزینه می کند، چون مردم این کشور ها اکثر شیعه هستند و یا برخی حتی از تاسیس «هلال شیعی» گفتند. با این تز، کمک به نیروهای ضد شیعی طالبان (نمونه قتل عام شیعیان در مزار شریف و بامیان!)، چه توجیهی دارد؟ به نظر می رسد که سیاست خارجی ایران بر اساس اصول و مبانی ثابتی تنظیم نمی گردد، بلکه به تناسب زمان، فراز و نشیب ناموجه دارد (یک بار ضدیت با طالبان و بار دیگر اتحاد با طالبان)؛
4.توجیه بدکارکردی طالبان: برخی گویند که شیوه برخورد با مسایلی چون «حجاب زنان»، مساله داخلی طالبان در افغانستان است و به ما ارتباطی ندارد! طبق همین منطق به اینان می توان گفت، مساله حقوق فلسطینیان، نیز مساله داخلی اسراییل است و به ما ارتباط ندارد! مساله مشکلات اقتصادی و سیاسی لبنان هم مسایل داخلی آنان است و به ما ربطی ندارد! نه اینکه در یکجا مسایل داخلی کشورها برایمان مساله اصلی باشد و چند دهه برای آن هزینه کنیم و در جای دیگر، گرچه همسایه ما باشد، این امور اهمیت نداشته باشد (یک بام و دو هوا!)؛
5. متغیر امنیت: از جهت امنیتی نیز ارتباط با طالبان توجیه منطقی ندارد. گر چه طالبان واقعیت افغانستان است، ولی تسلطش برای ایران خطرساز است. آیا مرز شرقی کشورمان هم اکنون و نیز در زمان استقرار طالبان امن می شود؟ چه تضمینی دارد که با سیطره طالبان، افغانستان محل امنی برای گروههای تروریستی نشود و ایران را تهدید نکنند؟ جز این است که پشتوانه طالبان کشورهای غربی و دولت های عربی سواحل خلیج فارس هستند؟ آیا آنها خوابی برای ایرانیان ندیدند (به ویژه که این ایام با اسراییل تخت نرد می بازند!) اضافه شود مسایل امنیتی و غیر امنیتی که حضور مهاجران افغانی با سلطه طالبان برای ایران می آفریند و...؛
6.متغیر غرب ستیزی: ممکن است گفته شود طالبان چون غرب و آمریکا ستیزند، متحد خوبی هستند. در اینجا نیز جدای از اینکه سیاست مطلقا غرب ستیز و شیفتگی نسبت به شرق، اساسا خطا است و نیز بدون در نظر گرفتن عملکرد دو دهه پیش ایران که در کنار آمریکا ایستاده و با طالبان مقابله نمود، نکات دیگری هم می توان مطرح نمود. مثلا آیا هرگز از خود پرسیدند که رقیب اصلی آمریکا به ویژه در ابعاد اقتصادی کشور «چین» است که هم مرز افغانستان است. چرا باید آمریکا از این منطقه استراتژیک بیرون رود؟ آیا آمریکا براحتی از افغانستان صرفنظر می کند؟ آیا جز این است که قدرت گرفتن فعلی آمریکا محصول مذاکرات چند سال اخیر با طالبان (گاه بدون حضور دولت مرکزی افغانستان) است که از جمله دستاورد آن آزادی چند هزار نیروی طالبان از زندان دولت افغانستان بود. این اقدام سبب تقویت جبهه طالبان شد و نیز اعلام خروج نیروهای آمریکا که در حقیقت چراغ سبز آمریکا به طالبان برای فعال شدن بود؟ آیا پشت این حرکت ها غایات نهفته و پیچیده ای نمی تواند مستتر باشد؟ این پرسش واقعا جای طرح دارد که اصلا آیا اراده آمریکا در دو دهه اخیر حذف کامل طالبان بود؟ آیا ایجاد منطقه پر تنش و تشنج زا در مرزهای ایران و چین نمی تواند پشت پرده این تحولات قدرت باشد؟
7)گویند طالبان امروزه تغییر کرد؟ می توان پرسید از چه چیزی؟ آیا از جهان بینی و ایدئولژی اش عدول کرد؟ معلوم است که خیر. چون اینها طلبه دینی هستند و دست کم نیروهای بدنه، برای باورهای اعتقادی اش می جنگند. با این وصف اینان نمی توانند تغییر استراتژیک داشته باشند. پس حداکثر تغییر آنها دگرگونی در تاکتیک هاست تا اعتماد دیگران را جلب و موانع پیش روی برای تسلط بر افغانستان را کم کنند. اما به محض به حاکمیت رسیدن، نقاب از چهره خویش بر کنده و چهره واقعی را نمایان می کنند. با این وصف طالبان کنونی خطرناکتر از طالبان دو دهه پیش است؛ زیرا چون دیوی در لباس فرشته ظاهر شده است و هویتش را منافقانه استتار می کند!
ب) جمع بندی و نتیجه گیری
1.ایران در داستان جنگ داخلی افغانستان سه گونه می توانست موضع بگیرد: اول: یکی آنکه در مقابل طالبان بایستد و دولت مرکزی را طرق مختلف (از جمله اعزام نیروهای فاطمیون) یاری دهد؛ دوم: دیگر آنکه طالبان را یاری دهد و دولت مرکزی را تضعیف کند. و سوم: در نهایت بی طرف ماندن در منازعه داخلی کشور همسایه. متاسفانه عمده قراین نشان می دهد که جریان حاکم بر ایران، گزینه دوم (حمایت از طالبان) را برگزید که غیر منطقی ترین گزینه است. دست کم ایران می توانست در این نزاع فعلا بی تفاوت بماند تا بر اساس برآیند نبردها، در آینده تصمیم مقتضی و منطقی بگیرد؛
2.همانگونه که برخی کارشناسان هم معتقدند به نظر می رسد راه حل اصلی افغانستان تاسیس دولتی «فدرالی» است تا طالبان با اتکا به اقوام «پشتون» در جنوب کشور قدرت عمل داشته و بقیه گروهها عمدتا در قسمت شمالی افغانستان حضور و حاکمیت داشته باشند. گر چه تا تاسیس چنین نظامی نیاز به دولتی انتقالی و ائتلافی (از نمایندگان همه اقوام پشتون، ازبک، هزاره، تاجیک، و ....) است که در این زمینه ایران می توانست دولت مرکزی افغانستان را یاری دهد؛
3.طالبان حتی اگر حمایت همه پشتون ها را هم داشته باشد، در بهترین حالات 40% جمعیت افغانستان را می سازند. با این وصف طبق منطق جمهوری اسلامی، اگر اقلیتی بر اکثریتی به زور حاکم شود (مثل اسراییل) چه حکمی دارد؟ هیچگاه و به ویژه در هزاره سوم، غلبه با شمشیر به هیچ عنوان مشروعیت بخش نیست. چرا باید هزینه اتحاد با حکومتی نامشروع را پرداخت؟؛
4. حتی اگر با نگاه امنیتی ارتباط ایران با طالبان تحلیل شود، هم امنیت امروزه به تعبیر «باری بوزان» چند ضلعی (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و...) است و همکاری با طالبان امنیت منطقه ای موجه ای نمی آفریند؛
5. در افغانستان طرف حساب ایران همواره باید یک دولت باشد و نه یک گروه قومی! زیرا یک دولت حتی ضعیف، برابر معاهدات بین المللی موظف است مسئولیت پذیر باشد و تعهداتش بسیار معتبرتر از تعهدات یک گروهی است که سابقه ضدیت با شیعه و ایران را هم در پرونده دارد.
6. در بهترین حالت می توانست علت و دلیل ارتباط ایران با طالبان، غرب ستیزی باشد، که در بالا نشان داده شد که چنین داستانی نیز نه تنها واقعیت ندارد، بلکه چه بسا اینان با طالبان، دامی برای ایران پهن می کنند.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل