زهرا شریف زاده عضو هیئت تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
ابزار ساخت متن های متحرکاز نظر ترامپ و پوتین ، نظم بین المللی باید به نفع ایالات متبوع آنها بازسازی شود.
هر دو یک چالش برای سیستم را مفید می دانند ، هرچند که در مورد شکل جدید آن اتفاق نظر وجود ندارد.
دکترین پوتین
دکترین روسیه نیز مانند دکترین ترامپ می باشد اکنون چگونه می توان این دو را در سیستم بین المللی مقایسه کرد؟با توجه به نظریه استوارت میل علیرغم اینکه همان شش عنصر تشکیل شده دکترین ترامپ یک نقشه راه قابل اجرا برای دکترین پوتین فراهم می کند و موارد بسیار کمی وجود دارد که این دو آموزه را از هم جدا کند .
اول روسیه : در ابتدا ، به نظر می رسد تفاوت کمی بین دو دکترین در مورد این عنصر غیر از تمرکز جغرافیایی وجود دارد. در واقع ، ترامپ و پوتین به عنوان تحمل نظم لیبرال بین المللی موجود فقط در حدی که به نفع کشورهای متبوع آنها باشد ،عمل می کنند .حال اگر سیستم بین المللی منافع خود را متوقف کند ، ترامپ و پوتین نسبت به آن بی رغبت خواهند شد . بنابراین مفهوم "اول روسیه " توسط مجموعه ای از ادبیات به چالش کشیده شود که نشان داد اولین نگرانی پوتین روسیه نیست .
هویت ملی روسیه:در هر دو مورد ، آمریکا و روسیه اول مبتنی بر حفظ منافع ملی است که ریشه در ارزشها و هویت اصلی دارد. هر دو دکترین حتی ارزشهای اصلی مشابه منعکس کننده دینداری ، احساس سرنوشت ، تمرکز بر روی افراد عادی کارگر و بی تفاوتی تمایل به چند فرهنگی یا انترناسیونالیسم جهانی گرایی را نشان می دهند با این حال ، این ارزشها تا حد زیادی بدون چالش و حتی برای نسخه هویت ملی روسیه توسط پوتین ضروری است. به ویژه ، دو مورد از این ارزش ها یعنی ماهیت مذهبی هویت روسیه و احساس سرنوشت برای درک بقیه دکترین پوتین مهم هستند.
اولین ارزش و مهمترین نکته برای پوتین و دکترین های او ماهیت مذهبی هویت ملی روسیه است. دولت روسیه با کلیسای ارتدکس روسیه (ROC) [1]ارتباط تاریخی قوی دارد. این امر هنوز هم صادق است و پوتین از روابط رسمی بین کلیسا و دولت برای اعطای مشروعیت به تصمیم گیری داخلی و بین المللی خود استفاده می کند.توجه داشته باشیم که این حمایت گسترده مذهبی از پوتین اعم از واقعی یا ساختگی اجتماعی ، با رابطه ترامپ با دین و مردم از دو لحاظ کاملاً متفاوت است. اول تفاوت نهادی است. از آنجا که اولین اصلاحیه قانون اساسی ایالات متحده رابطه رسمی بین کلیسا و ایالت را منع می کند ، اما کلیسای ارتدکسی روسیه کاملاً به طور ترجیحی توسط دولت روسیه رفتار می کند ، این رابطه در اصلاحات قانون اساسی 2020 روسیه بیشتر تقویت شده است. دوم تفاوت اجتماعی است. در جایی که طرفداران و مخالفان ترامپ ادعا کرده بودند ماهیت مذهبی نظرات خود را دارند ، این امر در میان روس ها نسبت به پوتین بسیار کمتر مشهود است .در نتیجه ، گرچه از دین برای تحریک ملی گرایی در هر دو ایالت استفاده می شود ، اما دینداری نسخه پوتین هویت ملی روسیه را تقویت می کند ، در حالی که برای ترامپ ، این مورد هم برای تقویت پایگاه پشتیبانی و مخالفت سیاسی وی مورد استفاده قرار گرفت. و به طور بالقوه اهداف سیاست خارجی ترامپ و کاربرد آنها را تضعیف کرد.
دومین ارزش اصلی در درک دکترین پوتین و خارج شدن از ماهیت مذهبی هویت ملی روسیه ، این ایده است که روسیه قرار است نقشی اساسی در جهان داشته باشد. این امر تا حدی ناشی از هویتی است که روسیه به عنوان محافظ ارزشهای مسیحی در برابر ارزشهای غربی ضد مسیحی به او داده شده است. این امر همچنین ناشی از گذشته روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی است. حافظه نهادی به سختی از بین می رود و یکی از مهمترین اهداف سیاست خارجی پوتین هدایت روسیه برای بازگشت به جایگاه "شایسته" خود به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی است و این برای ایالات متحده نگران کننده است ، برخی معتقدند این تنها در صورت تضعیف تسلط ایالات متحده و غرب در نظم بین المللی اتفاق می افتد برای تحقق این اهداف ، دکترین پوتین باید شامل برنامه های خاصی برای بازپس گیری شکوه پیشین روسیه و کاهش قدرت و نفوذ ایالات متحده در سطح جهانی باشد که منجر به مشارکت بسیار انتخابی می شود.
مشارکت بسیار انتخابی:دکترین ترامپ و پوتین در این عنصر نیز دارای دو اشتراک کلی هستند. اول ، هر دو درمورد دخالت جهانی تصمیم گرفتند که آیا به نفع منافع ملی است و ارزش ها و هویت ملی را تقویت می کند. ثانیاً ، هر دو از گرفتاری در نهادهای بین المللی احتیاط کردند ، خصوصا مؤسساتی که صدای آنها محدود است. به عنوان مثال ، ترامپ علیه ناتو حرکت کرد ، اما در واقع با تقویت ارتش ایالات متحده و مجبور کردن و متقاعد کردن سایر اعضای ناتو برای افزایش هزینه های نظامی خود و بهبود توانایی های نظامی خود ، آن را پشتیبانی کرد.
با این حال ، در مورد پوتین ، تقویت منافع و ارزشهای ملی روسیه به طور کلی منجر به مخالفت با ... و تلاش برای محدود کردن نفوذ ایالات متحده می شود. این امر در روابط متقابل ناتو در خاورمیانه و چرخش به آسیا مشاهده می شود. از نظر پوتین ناتو نه تنها عامل سرخوردگی است ، بلکه تجسم آشکاری از تهدید غرب علیه روسیه از سه طریق است. اول ، پوتین افزایش نیروهای ناتو در کشورهای بالتیک و لهستان را یک تهدید مستقیم نظامی در مرزهای روسیه می داند. دوم ، پوتین ناتو را شاهد فریب غربی می داند . سوم ، و تا حدودی متناقض با مورد اول ، پوتین تاکید بیشتر ناتو بر امنیت سایبری و تروریسم را شاهدی بر عدم قدرت کافی روسیه برای حتی شایسته توجه کامل ناتو می داند. به عبارت دیگر ، این به پوتین یادآوری می کند که روسیه جایی نیست که شایسته آن باشد که در میان قدرتهای بزرگ جهانی قرار بگیرد . در نتیجه ، هر چند به دلایل متناقض ناتو یکی از زمینه های انتخابی در نهادهای بین المللی برای پوتین و ترامپ است.
درگیری بسیار گزینشی : از لحاظ تاریخی ، امپراتوری روسیه و اتحاد جماهیر شوروی نفوذ قابل توجهی در خاورمیانه داشتند. این نفوذ با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به میزان قابل توجهی کاهش یافت. ورود اخیر روسیه به سوریه را می توان تلاشی برای بازیابی و افزایش نفوذ جهانی روسیه دانست. با این حال ، درگیری روسیه در سوریه صرفاً یک محدوده برای افزایش سطح جهانی روسیه نیست. این همچنین به منظور محدود کردن تأثیر ایالات متحده و کشورهای غربی در سطح جهانی است. از نظر ایدئولوژیک این امر محقق می شود زیرا پوتین توانست حضور خود را در سوریه تثبت کند و آن را در جایی که ایالات متحده نمی تواند و جایی که پرزیدنت اوباما گفت روسیه شکست خواهد خورد ، حفظ کند.
ورود روسیه به سوریه همچنین موقعیت خود پوتین را در داخل روسیه تقویت می کند. حفظ این موقعیت نه تنها به ملی گرایی مذهبی و حمایت کلیسای ارتدکس بستگی دارد ، بلکه همچنین به ملی گرایی ژئوپلیتیکی بستگی دارد که با بدست آوردن موقعیت قدرت عالی و طرح غرب به عنوان تهدیدی وجودی برای روسیه. جای تعجب نیست که رسانه های تحت کنترل کرملین نقشی اساسی در تقویت تصاویر روسیه مورد حمله غرب و بازیابی مجدد روسیه در موقعیت قدرت عالی خود دارند به طور خلاصه ، ادعا می شود که پوتین از مخالفت خود با ناتو و ورود به سوریه استفاده می کند تا:
*مردم را از فساد نخبگان و تمرکز بر دستاوردهای "روسیه" دور نگه دارد.
*افزایش هزینه های نظامی و کنترل بیشتر مرکزی ارتش را توجیه کند.
*ایجاد این تصور که روسیه دوباره در حال گسترش جلال سابق خود و مقابله با تهدیدهای قریب الوقوع غرب علیه منافع ملی روسیه است.
* توجیه جنگ ترکیبی علیه غرب را در قالب دخالت در انتخابات ، توزیع اطلاعات نادرست ، تأمین بودجه احزاب و شرکت های سیاسی غربی ، تشدید شکاف های سیاسی و اجتماعی در سراسر غرب ، ترورها و استفاده از نهادهای حقوقی و مالی غربی برای محافظت از روحانیون در روسیه
مشارکت انتخابی پوتین محدود به ناتو و سوریه نیست. روسیه همچنین با چین و کشورهای آسیای میانه ارتباط دارد. در این موارد ، مانند سوریه ، دلیل اصلی تقویت ادعای روسیه برای دستیابی به قدرت بزرگ و محدود کردن ایالات متحده و نفوذ جهانی غرب است.
یک نظر نهایی در مورد تعامل انتخابی پوتین ، و به ویژه ادعای خود غنی سازی از طریق سیاست خارجی استدلال های دو گانه ای که پوتین از موقعیت خود بی حد و اندازه سود می برد و به طور کلی روس ها نسبت به فساد وی ناآگاه هستند یا تحمل می کنند.بعنوان نمونه در گزارشی که توسط نمتسوف و لئونید مارتینیک تحت عنوان «المپیک زمستانی در مناطق نیمه گرمسیری: فساد و سوءاستفاده در سوچی»منتشر شده بود پوتین متهم بود به طور شخصی در پروژه وریس نمتسوف، سیاست مداری که در سال 2014 به ضرب گلوله کشته شد (مبارز بی باکی بود که از فساد پوتین در المپیک سوچی پرده برداشت و در حال آماده کردن پرونده ای در مورد اوکراین بود) شرکت داشته و در نتیجه مسئول «رشوه و اختلاس» حدود 26 میلیارد دلاری ناشی از آن است. و لیست اسامی را اعلام کردند. نمتسوف که متولد سوچی است و مارتینیک افشا کرده بودند که سرمایه گذاران خصوصی بخش عمده هزینه های این المپیک را متحمل شده بودند و تنها دو تن از آنها تامین کنندگان خصوصی گران ترین بازی های زمستانی جهان بودند.علاوه بر این، آنها نشان دادن که چطور 15 درصد پول «المپ استوری»، شرکت دولتی که برای تامین مالی المپیک راه اندازی شده بود به بوریس و آرکادی روتنبرگ، دوستان دوران کودکی پوتین تعلق گرفت. نمتسوف در گزارشش گفته بود: «پوتین بخشی از یک مافیا است. او فرصتی را در اختیار دوستانش قرار داد تا مقداری نقدینگی جذب کنند»
ویا اینکه در سال ۲۰۱۰، سرگئی کلسنیکوف، تاجر روس با انتشار نامهای سرگشاده به دیمیتری مدودوف، رئیسجمهوری وقت روسیه، از ساخت عمارت اعیانی با سرمایهگذاری پوتین پرده برداشت و بلافاصله از روسیه گریخت.
با این حال ، آنچه مشهود است ، ادامه محبوبیت شخصی پوتین در روسیه است. از اوت سال 2020 ، محبوبیت پوتین بر اساس مرکز لوادا در سال 2020 از سال 2000 هرگز به زیر 59٪ نرسیده است . اگر هیچ چیز دیگری نباشد ، پوتین و سیاست های او به ایجاد حس قوی ملی گرایی و ایجاد حس هدف در روسیه کمک می کند .در نتیجه ، دشوار است ادعا کنیم که دکترین پوتین برای روسیه و مردم آن کاملاً بد بوده است .
قدرت ، انعطاف پذیری و حل جامع روسیه
براساس دکترین ترامپ ، قدرت همان چیزی بود که به کشورها کمک می کند تا زنده بمانند و رشد کنند. یک قدرت جامع و همه جانبه ، همان چیزی است که سایر کشورها را وادار می کند تا ایالات متحده را جدی بگیرند. در واقع ، باعث می شود كه سایر كشورها ، متحدان و دشمنان ، ایالات متحده را با كمی ترس یا نگرانی در نظر بگیرند واین برای دكترین ترامپ مثبت تلقی می شد. در نتیجه ، پیش بینی همه جانبه قدرت ایالات متحده باید شامل عناصر اقتصادی ، نظامی و حتی اجتماعی باشد.
اقتصاد ایالات متحده بزرگترین اقتصاد جهان است. قدرت نظامی آمریکا بسیار زیاد است و هزینه های نظامی این کشور در سطح جهانی بی نظیر است و این بدان معنا نیست که قدرت ، مقاومت و قاطعیت روسیه نگرانی در ایالات متحده و غرب ایجاد نمی کند. در واقع ، غرب حداقل در دو قلمرو از جنبه "قدرت جامع" در دکترین پوتین جای نگرانی دارد. اولین قلمرو ، کنترل پوتین بر جمعیت روسیه از طریق حمایت مذهبی ، دستکاری رسانه ها ، حمایت گسترده مردم و اهداف سیاست خارجی است که مشکلات داخلی را به نفع پیام قدرت بین المللی پنهان می کند. تا زمانی که این روند ادامه پیدا کند ، حمایت عمومی نقطه قوت پوتین و دکترین او خواهد بود.
مورد دوم شاید بیشتر مربوط به ایالات متحده و حتی غرب گسترده تر باشد. این توانایی و تمایل پوتین برای استفاده از رویکرد جنگ تمام عیار (جنگ ترکیبی) حتی در محدودترین درگیری ها است. این می تواند شامل نیروهای متعارف ، نیروهای هسته ای ، دستکاری اقتصادی ، جنگ اطلاعاتی (اطلاعات غلط) ، جنجال های صابر و حتی همکاری بازیگران زیر دولت یا غیر دولتی مانند سازمان های چریکی ، جنایی و تروریستی باشد .در حالی که ایالات متحده و اکثر دولت های غربی از نظر تاریخی در برخورد با انواع مختلف درگیری ها و انواع مختلف مخالفان دقیق تر بوده اند ، دکترین اخیر روسیه هر درگیری را جنگ می داند ، و هیچ پاسخی را نیز مستثنی نمی داند .به عنوان مثال ، اگر ناتو یا ایالات متحده بخواهند ظرفیت متعارف نیرو را در لهستان یا کشورهای بالتیک افزایش دهند ، حتی بدون هیچ نوع حمله ای ، پوتین می تواند تهدید یا حتی استفاده از حمله هسته ای (تشدید به تنش زدایی) را در برابر هرگونه تهدید اتخاذ کند.حتی به روسیه این امکان را می دهد که قدرت خود را از راههایی که قبلاً در نظر گرفته نشده است ، پیش بینی کند.
آنچه بیش از همه نگران کننده بنظر می رسد این است که پوتین از قبل روسیه را در جنگ با ایالات متحده می داند این بدان معنا نیست که ایالات متحده یک حمله نظامی سنتی علیه روسیه را آغاز کرده است با این حال ، دکترین نظامی پوتین همه درگیری ها را جنگ می داند. در نتیجه ، هر زمان که حریفی با منافع ملی روسیه مخالفت می کند ، این یک عمل جنگی تلقی می شود. این بدان معناست که مخالفت آمریکا با اهداف روسیه در خاورمیانه ، اوکراین و اروپای شرقی ، حتی بدون استفاده مستقیم از زور ، به عنوان بخشی از "جنگ کامل" تلقی می شود. و ایالات متحده با در پیش گرفتن یک سیاست قوی در برابر فعالیت های نظامی روسیه می تواند از هرگونه فعالیت نظامی بالقوه بین ایالات متحده و روسیه جلوگیری کند.
حداکثر فشار / بیش از حد متمرکز ، و حداکثر انعطاف پذیری:تمرکز عمومی پوتین بر تجدید وضعیت قدرت بزرگ روسیه ، در پیش بینی ایالات متحده و غرب به عنوان تهدیدی برای هویت و بقای روسیه ، و تمایل وی به استفاده از هر و همه ابزار برای تحقق اهداف خود است.
پاسخ ایالات متحده
ترامپ در برابر پوتین هیچ استراتژی مشخصی در قبال پوتین نداشت بلکه دارای یک استراتژی مهار گسترده در برابر روسیه بود ، چهار عنصر مد نظرش بود:
وی میزان مشارکت آمریکا در ناتو ، به ویژه در کشورهای بالتیک و لهستان را افزایش داد.
دوم ، سخنان وی در مورد احتمال خروج از ناتو و شکایت های عمومی دائمی او درباره متحدان ... باعث افزایش هزینه های نظامی در کشورهای عضو ناتو شده است
سوم ترغیب کشورهای اروپایی نسبت به روسیه تا مالکیت بیشتری بر امنیت خود داشته باشند
چهارم ، ترامپ تحریم های ایالات متحده علیه روسیه و علیه افراد خاص در محافل نخبه پوتین را گسترش داد
نتیجه
با در نظر گرفتن نظریه جان استوارت میل به اختلافات بین دکترین ترامپ رئیس جمهور وقت امریکا و پوتین رئیس جمهور روسیه می توان به بعضی از شباهاتی که در این اختلافات نهفته است پی برد.از طرفی تحلیل با سه سوال آغاز شد: اول ، طبق گفته ترامپ و پوتین ، نظم بین المللی چگونه باید ساختار یابد؟ دوم ، ترامپ و پوتین چگونه نظم بین المللی را به چالش می کشند؟ و سوم اینکه ، آنها چگونه یکدیگر را به چالش می کشند؟ از آنچه که گفته شد می توان در پاسخ به سوال اول گفت که نسبتاً ساده و سرراست است. از نظر ترامپ و پوتین ، نظم بین المللی باید به نفع ایالات متبوع آنها بازسازی شود. هر دو یک چالش برای سیستم را مفید می دانند ، هرچند که در مورد شکل جدید آن اتفاق نظر وجود ندارد.
که ما را به سؤال دوم و سوم می کشاند: ترامپ و پوتین چگونه نظم بین المللی و یکدیگر را به چالش می کشند؟ پاسخ به این سالات نیز کاملاً ساده است: ترامپ با به چالش کشیدن اتحادهای موجود ، دستیابی به دشمنان متصور مانند پوتین و استفاده از ابزارهای بیشمار سیاست خارجی برای تحقق اهداف خود ، نظم بین المللی را به چالش می کشد. در مورد پوتین ، او همچنان به چالش کشیدن سلطه جهانی ایالات متحده در هر زمان ممکن ، با استفاده از تمام ابزارهای ممکن در اختیار دارد.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
[1] Russian Orthodox Church