زهرا شریف زاده عضو هیئت تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
چکیده
در این تحلیل روابط ایالات متحده و روسیه را از زمان انتخاب دونالد ترامپ در سال 2016 از طریق لنزهای دوگانه "دکترین ترامپ" و "دکترین پوتین" مد نظر قرار می دهیم و در پی پاسخ به سه سوال هستیم: اول ، به گفته ترامپ و پوتین ، چگونه باید نظم بین المللی ساختار یابد؟ دوم ، ترامپ و پوتین چگونه نظم بین المللی را به چالش می کشند؟ و سوم اینکه ، آنها چگونه یکدیگر را به چالش می کشند؟ برای پاسخ به این سوالات ابتدا باید دکترین ترامپ و دکترین پوتین را مورد بررسی قرار دهیم و سپس با هم این دو دکترین را با نظریه جان استوارت میل مقایسه خواهیم کرد.
نقش دکترین ها
"دکترین ها "هدف اصلی هشدار دادن به متحدان و دشمنان را برای نتایج مورد نظر یک رهبر ، معمولاً مختص مناطق خاص جغرافیایی یا شرایط ژئوپلیتیک ، در اختیار دارند.و در اصطلاح به مجموعه ای از اصول و عقاید علمی و یا حتی دینی و فقهی که منسوب به یکی از دانشمندان و یا مکتب خاصی است، اطلاق میشود. از خصوصیات دکترین این است که اصول و عقاید آن با عمل توأم است و حقایق نظری محض نیست. بههمین جهت میگویند .دکترین در سیاست معمولاّ مجموعه اقدامات و خطمشی سیاسی یک سیاستمدار است که دارای جنبه ابتکاری بوده و آثاری برجای میگذارد و مشابه اقدامات و سیاستهای دولتمردان دیگر نیست. بعنوان مثال دکترین هایی چون دکترین مونرو و ترومن با هدف دخالت اروپا در نیم کره غربی در قرن نوزدهم و رویکرد ایالات متحده به اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد وجود داشت. همانگونه که دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین نه تنها بر روی مناطق خاص جغرافیایی یا شرایط خاص در دکترین های مربوطه خود تمرکز می کنند ، بلکه به طور علنی از دکترین های گسترده تری با پتانسیل تغییر کل سیستم بین المللی حمایت می کنند.
اکنون سیستم بین المللی عمدتاً بر اساس خطوط بین المللی لیبرال ساخته شده است که پس از جنگ جهانی دوم توسط ایالات متحده و متحدان آن برقرار شده است. عناصر اصلی آن سازمانهای بین المللی هستند که سعی در ایجاد و بکار بردن قوانین جهانی قابل قبول بین المللی مانند دیپلماسی ، همکاری و مبادلات اقتصادی لیبرال دارند. از زمان پایان جنگ جهانی دوم ، ایالات متحده به عنوان رهبر این نظم لیبرال بین المللی مورد توجه قرار گرفته است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، ایالات متحده بازیگر غالب جهانی بود و از لحظه خود به عنوان هژمون جهانی برای تقویت این نظم استفاده كرد. با این حال ، با ظهور چین ، یک روسیه تازه نفس ، و شکاف های ایدئولوژیک در غرب ، نظم بین المللی به طور فزاینده ای به چالش کشیده می شود ، و باعث ایجاد سه سوال مطرح شده در بالا در مورد دکترین ترامپ و پوتین و سیستم بین المللی می شود.
چارچوب نظری:
جان استوارت میل برای کشف علیت پیشنهاد می کند اساسا از طریق مقایسه امکان پذیر است،وی معتقد است اگر بین دو پدیده رابطه ای وجود داشته باشد،باید دارای حضور وغیاب هم زمان و همگام باشند درصورتی که هم زمانی در موارد مکرر تداوم نیابد ،نشانه آن است که رابطه اتفاقی است.منطق میل که شباهت زیادی به منطق ارسطویی دارد بر فهم علیت از طریق درک شباهت(توافق) وتفاوت(افتراق)استوار است.
در شیوه افتراق ،نکته اساسی یافتن شرط یا علتی است که در یک مورد وجود دارد ودر دیگر مورد وجود ندارد .در شیوه توافق ،کشف علیت ،یافتن شرط یا علت های نامشابه است .براساس منطق میل در علوم سیاسی دو روش برای مقایسه وجود دارد:طرح شبیه ترین موارد،طرح متفاوت ترین موارد که در طرح شبیه ترین موارد انتخاب نظام ها طوری است که این نظام ها یا موارد از اکثر جهات شبیه هم هستند وفقط از یک نظر با هم تفاوت دارندودر طرح متفاوت ترین موارد ویژگی های غیر مشترک علل شروط لازم هستند اما آن عنصری که مشترک است علت شرط لازم وکافی به شمار می رود.
دکترین ترامپ و ناسیونالیسم محافظه کار آمریکایی
دکترین ترامپ ، ناسیونالیسم محافظه کار آمریکایی از شش عنصر اساسی تشکیل شده بود: اولین فرضیه آمریکا در سیاست های ترامپ ؛ تأكيد بر هويت ملي آمريكا به عنوان سنگ بناي رابطه اساسي و دوگانه آمريكا با خود و جهان. مشارکت بسیار گزینشی ، با تأکید غیر انحصاری بر شرایط و منافع خود در تعریف نقش آمریکا در جهان ؛ تأکید بر قدرت آمریکا در همه اشکال ، مقاومت و عزم راسخ آن. استفاده از حداکثر فشار مکرر در امتداد پیوستگی نقاط در جهت دستیابی به اهداف اصلی. و حداکثر انعطاف پذیری تاکتیکی و استراتژیک. دکترین ترامپ بازتاب روانشناسی او بود.
مانند هر دکترین ریاست جمهوری ، این دیدگاه ها ی رئیس جمهور هستند ، و در مورد ترامپ رئیس جمهور وقت به طور خاص و غیرمتعارف چنین است. برخلاف بسیاری از دکترین ها سیاست خارجی ریاست جمهوری ، اهداف دکترین ناسیونالیسم محافظه کار آمریکایی ترامپ نیز تا حدی توسط ظرفیت های روانشناختی مورد نیاز برای اجرای آنها تعریف شده بود. اینها شامل سبک رهبری غیرمعمول ، شاید منحصر به فرد رئیس جمهور است که ترکیبی از انعطاف پذیری غیرمعمول و مقادیر مساوی عمل گرایی و اغراق است. همچنین شامل تعهدات اصلی در قبال "قدرت" ، پایداری و تمایل به جدایی از یک اجماع متعارف و در صورت لزوم ، به تنهایی در جهت دستیابی به دیدگاه وی درباره منافع آمریکا بود. دکترین ترامپ به همان اندازه که مدیون سیاست های وی بود مدیون روانشناسی او نیز می باشد.
بی صبری ، اقدام و جاه طلبی سه منبع روانشناختی دکترین ترامپ بود.هر رئیس جمهور ناامیدی را از تعدیل جاه طلبی های خود با یک سیستم قانون اساسی طراحی شده برای جلوگیری از آنها تجربه می کند. ترامپ هم تلاش کرد در شرایط سیاسی رهبری کند و حکومت کند.
جف واکر ، یک همکلاسی وی در مدرسه نظامی که بیش از یک دهه در سازمان ترامپ کار می کرد ، این حرف را در مورد سبک ترامپ بیان داشته که کاملاً واضح بود که ترامپ رئیس جمهوری بود که دوست داشت این کارها را انجام دهد. او فکر کرد می توانند او را کشف کنند. این همان چیزی است که او را برای کارهای هیجان انگیز تحریک می کرد .
تمام این فرضیه ها برای دستیابی به یک هدف اصلی ترامپ بود که می توان به گفته ی استنلی رنشون از آن با عنوان سیاست ترمیم آمریکا نام برد و ترامپ می خواست از "سیاست" متعارف شکست خورده یا منسوخ چهار دهه گذشته دور شود. هر چند همه معتقد نیستند ترامپ دکترین داشت. در میان کسانی که این کار را انجام می دهند ، خطا بسیار زیاد است.چنانکه فرید زکریا می گوید برخی به اشتباه این دکترین را به یك مشاور سیاست خارجی تنزل داده اند .فریدمن می گوید برخی به اشتباه ترامپ را نگران هدف واقعی سیاست خارجی می دانند .
به طور خلاصه دکترین ترامپ شش عنصر زیر است:
-
اول امریکا:جلوگیری از تعاملات مثبت با سایر كشورها یا سازمانهای بین المللی ، بلكه فقط در حدی است كه این تعاملات به سود "اول آمریكا" باشد.
-
هویت ملی آمریکا: تعاملات بین المللی اگر تمرکز آنها بر آنچه آمریکا ایستادگی می کند ، ارزشهای اصلی و هویت مشترک آن باشد ، بسیار ارزشمند است.
-
مشارکت بسیار گزینشی: تأکید بر موضوعات و زمینه هایی که برای هویت ملی ایالات متحده مهم است ، در مقابل تعهدات به ظاهر پایان ناپذیر ، دائماً یک طرفه نسبت به سایر ایالت ها یا سازمان های بین المللی.
-
قدرت ، مقاومت و حل جامع آمریکایی: آماده بودن برای هر شرایطی با تکیه بر خود و کل ابزار و منابع خود در جهت حفظ منافع و ارزشهای ایالات متحده.
-
حداکثر فشار / تمرکز بیش از حد: تمرکز بیش از حد روی اهداف مورد نظر
-
حداکثر انعطاف پذیری: دستیابی به اهداف با مانور موفقیت آمیز در اطراف موانع راه ، عقب نشینی ها ، مخالفت ها.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل