دکتر محمد منصورنژاد عضوهیئت مدیره انجمن مطالعات صلح ایران
1.وضعیت اجمالی اوکراین: می دانیم که در سال 1990 با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کشور «اوکراین» از جمله ایالات آن کشور بود که مانند بسیاری از بخش های دیگر، از شوروی جدا و مستقل شد. وسعت جغرافیایی اوکراین، بعد از شوروی از همه کشورهای دیگر اروپایی بیشتر بود و در زمان استقلال، پس از آمریکا و روسیه، سومین قدرت اتمی جهان بوده و بزرگترین ارتش در اروپا را دارا بود. اما مقامات این کشور در همان سال های آغازین استقلال، داوطلبانه تسلیحات هسته ای خود را برای امحا و نابودی به روسیه دادند (ظاهرا به دلیل دشواری مراقبت از آن؛ زیرا نیروگاه «چرنوبیل» در این منطقه در سال 1986 دچار سانحه شد و در مقیاسی مشکل آفرین شد که با حادثه اتمی «فوکوشیما» مقایسه شد).
استقلال این کشور که از جهت قومی، پس از اکراینی ها (77%)، نژاد اسلاو (روسی: 17%) بیشترین جمعیت آن را تشکیل می دادند، بی مشکل نبود و در سال 2004 و 2014 منازعاتی بین طرفداران روسیه و سایر اوکراینی ها رخ داد که در نهایت با فرار رئیس جمهور با گرایش روسی به روسیه (یانوکویچ)، رئیس جمهور با گرایش غرب (تیموشنکو) در سال 2014 بر مسند نشست. روسیه در عکس العمل بدین اتفاق، «شبه جزیره کریمه» را اشغال نمود و با برگزاری همه پرسی، ظاهرا اکثریت مردم آنجا به الحاق به روسیه رای مثبت دادند. اما دو جمهوری خودخوانده «دونتسک» و «لوهانسک» (که فعلا به بهانه دفاع از اینان روسیه دست به حمله به اوکراین زد)، با پادرمیانی کشورهای اروپایی (توافق نامه های مینسک 1 و2) به صورت خودمختار متعلق به اوکراین باقی ماندند.
زان پس از سوی دیگر اوکراین با سلاح های غربی تا حدودی تجهیز شد و این کشور درخواست عضویت در پیمان «ناتو» (با عضویت 30 کشور و با سابقه بالای 70 سال) را داشت که برای روسیه بسیار حساسیت برانگیز بود (گرچه هنوز عضو این پیمان نشد). زیرا اوکراین مرز وسیعی با روسیه دارد و اتحادش با ناتو پای کشورهای غربی را به مرزهای روسیه باز می کند. جدای از اینکه روسیه هنوز بدنبال فرصت مجدد است که قدرتش را مثل سابق بازسازی و احیا کند و از این رو کشانده شدن کشورهایی که حدود سه دهه پیش جزو خاکش محسوب می شدند در کنار و دامن کشور های رقیب برایش غیر قابل تحمل به نظر می رسد.
مشکلات اوکراین در این بیش از سه دهه پس از استقلال، یکی چالش با روس تبارانی که در شرق این کشور ساکنند و با روسیه ارتباط دارند و این ارتباط در سالهای اخیر به قدری حاد بود که برخی نواحی شرق کشور، نیمی در دست دولت مرکزی و نیم دیگر دست طرفداران روس بود و پیوسته از سوی روسیه نیز حمایت می شدند. دیگر آنکه در کشاکش قدرت، مسئولین کشور با گرایش های مختلف در این سالها بر آن حکومت کردند که بلاشک تاثیرات مخربی بر توسعه کشور دارد؛ چون هر مسئولی سیاست خاص و متمایز خود را تعقیب می کرد. رئیس جمهور فعلی (زلنسکی) «کُمدین» جوان و بدون سابقه سیاسی جدی از 2019 بر این کشور ریاست می کند. اضافه شود که چون نظام اقتصادی سوسیالی در قرن بیستم بر آن حاکم بود، پس از فروپاشی شوروی و با حاکمیت اقتصاد بازار و آزاد، این کشور نتوانست براحتی خودش را با شرایط جدید تطبیق دهد و آنها سالها دچار بحران های سنگین اقتصادی شدند.
2.چرایی حمله روسیه: اما اگر پرسیده شود که روسیه چرا در شرایط فعلی به اوکراین حمله کرد؟ در پاسخ بدین پرسش به صورت بسیار اجمالی می توان گفت: یک: موقعیت ژئوپلتیک روسیه خاص بوده و هست تا حدی که «مکیندر» (استراتژیست مشهور) بخشی از خاک روسیه را «قلب جهان» (Hartland) می نامید. جایی که اتفاقات جدی جهان از اینجا می جوشد! دو: امروزه نیز روسیه گسترده ترین کشور جهان از جهت جغرافیای طبیعی است؛ سه: می دانیم دو شخصیت مهمی که در قرن 19 و و 20، سودای تصرف جهان داشتند (ناپلئون و هیتلر) هر دو تنها در خاک روسیه از پای درآمدند؛ چهار: از معدود کشورهایی است که پیشتاز داشتن اقسام سلاح های هسته ای و اتمی است؛ پنج: روسیه جزو 5 کشور عضو ثابت شورای امنیت سازمان ملل است که برای جنگ وصلح جهان تصمیم می گیرند و دارای «حق وتو» است. با این وصف این شورا تصمیم جدی علیه روسیه نمی تواند بگیرد؛ شش: این کشور در قرن بیستم یکی از دو ابرقدرت جهان بود که برای نیمی از جهان تصمیم می گرفت و کشورهای متعدد در اقصا نقاط جهان، تابع او بودند. دست کم بر اساس این پیشینه و ظرفیت هرگز نباید روسیه را دست کم گرفت (اینکه به غلط ابراز می گردد، روسیه تجزیه می شود، یا در باتلاق است و....خطاست)، حتی اگر در وضعیت سابق و قرن بیستمی خود نباشد.
هفت: به نکات بالا باید درباره نظم بین المللی فعلی جهان، به سرکردگی امریکا (به ویژه در سه دهه اخیر) نیز نکته ای را افزود. گرچه هنوز آمریکا بلاشک ابرقدرت بی نظیر جهان در ابعاد گوناگون (اقتصادی، نظامی- امنیتی، فرهنگی- علمی، و....) است، ولی از نگاه نگارنده دوران «رشد آمریکا» متوقف شده است و تمام تلاشش در این سالها حفظ وضعیت موجود است. در وضعیت موجود آمریکا، از شرق عالم (ژاپن، تایوان، کره جنوبی و...) تا در خاورمیانه و حتی در اروپا نقش آفرینی می کند و آمریکای لاتین را هم تحت نظر دارد. تصور مدیریت گسترده بر حوادث فراوان جای جای عالم از سوی متولی نظم جهانی، که همگی هزینه بر هستند، اصلا کار سهلی نیست. بدین جهت در سال های اخیر آمریکا تمایل دارد مثلا از افغانستان، عراق و... خارج شود تا انرژیاش را صرف رقیب اصلی اقتصادیش؛ یعنی «چین» بکند. علاقه برای حل داستان برجام و ایران در این مقطع از سوی آمریکا نیز بر اساس همین تحلیل قابل فهم است.
این وضعیت آمریکا (توقف رشد)، در حالی مشکل آفرین است که در دنیا رقیبی چون چین، در ابعاد اقتصادی در هزاره سوم رشد قابل توجه و عجیب و غریبی را تجربه می کند. کشورهای دیگری مثل ژاپن و آلمان هم در دهه های اخیر قابلیت هایی دارند که چه بسا سودای عضویت ثابت در شورای امنیت سازمان ملل متحد در سر داشته باشند. روسیه پوتین هم که از قبل قصد تمکین به آمریکا را نداشت. اینها همه نشانه آن است که نظم فعلی کاملا مستقر و تثبیت شده نیست و آرام آرام در حال ترک برداشتن است.
در چنین شرایطی حال می توان حدس زد که چرا پوتین به خودش اجازه می دهد که به یک کشور اروپایی جسورانه حمله کند (با اینکه وضعیت اقتصادی روسیه اقتضای این بلند پروازیها را ندارد.) چون می داند، آمریکا در موقعیتی نیست که بخواهد برای دفاع از اوکراین هزینه کند و عملا به میدان بیاید. اضافه شود که اگر دوران حاکمیت جمهوری خواهان بود ممکن بود در داستان اوکراین، عکس العمل حادتری از سوی آمریکا هم اتفاق می افتاد، ولی الان زمانه درست برعکس است و «جوبایدن» دمکرات بر اریکه قدرت است.
هشت: همچنین کشورهای دیگر اروپایی نیز چنین توان و جسارتی را برای مقابله با روس ندارند. به ویژه که 40% گاز اروپا تا کنون از طریق روسیه تامین می شد و از این جهت اروپا به روسیه وابسته است. (با اینکه اروپاییان می توانستند از طرق مختلف: کشورهای خلیج فارس یا از مجرای آمریکا این نیاز را تامین کنند، اما زیر ساخت لازم را پیشتر فراهم نیاورند!) تصرف کشوری تنها مثل اوکراین که حتی تسلیحات معمولی (غیر اتمی) و نیروی نظامی اش هم یک دهم روسیه نیست، کار سختی نیست. البته روسیه در بهترین شرایطش، همانند حمله آمریکا به عراق، تلاش می کند دولت دست نشانده ای اوکراینی ایجاد کند؛ ممکن است هم هدفش تبدیل اوکراین به کشوری «بیطرف» و غیر نطامی (مثل فنلاند) به عنوان حایل بین خودش و ناتو باشد. در صورت اشغال کامل، استمرار تصرف روسیه (همه یا بخشی) بر اوکراین به جهت مقاومت های ملی و... براحتی ممکن نیست و هزینه ساز است؛ نیز چون جهان را علیه روسیه بسیج می کند. جدای از اینکه اصلا توان اقتصادی روسیه در این حد نیست که بخواهد هزینه تازه ای برای خود تولید کند.
نه: نکته دیگر این قسمت آنکه قطعا هدف روسیه فقط تنبیه اوکراین نیست و به سایر جمهوری های مستقل شده از اتحاد شوروی پیام می دهد که خیلی به غرب نزدیک نشوند؛ به ناتو اعلام خطر می کند که این کشورهای خط قرمز اوست و از این رو بلاشک عضویت اوکراین به ناتو به تعویق می افتد (اگر فعلا اصلا منتفی نشود). پس حمایت از جمهوری های شرق اوکراین، تنها بهانه است و خواسته های روسیه راهبردیتر است. البته یک اشتباه اوکراین هم در اوان استقلال بستر این تجاوز را هموار ساخت و آن تحویل دادن همه تسلیحات اتمی به روسیه بود، حال آنکه می توانست دست کم بخشی از آن تجهیزات را نگهدارند تا نقش بازدارندگی ایفا کند.
3) اما پیامدهای این اقدام چیست؟
یک: این اقدام نشان از آن دارد که نظم فعلی حاکم بر نظام بین الملل نیاز به بازسازی دارد و نیازهای عصرش را پاسخگو نیست؛
دو: این اقدام با هماهنگی «چین» صورت پذیرفت (سفر چند ماه پیش پوتین به چین) و ضمن اینکه از حمایت تلویحی چین برخوردار است و به نوعی اتحادی ناگفته بین این دو کشور را حکایت می کند (که برای کشورهای غربی خطرساز است)، چه بسا به چین انگیزه می دهد که به همین شکل برای تصرف «تایوان» که بیش از نیم قرن است زخم استخوانی برای اوست، اقدام نماید.
سه: بی شک از جهت اقتصادی فشار بر روسیه از سوی غربیان بیشتر می شود و به همین جهت روسیه گرایش به شرقش قوی تر می گردد.
چهار: در کوتاه مدت، پیامد این نبرد پیروزی قطعی روسیه است و دست کم هژمونی اش در شرق اوکراین تثبیت می گردد، اما در دراز مدت، روسیه خود هم می داند که برای خود ایجاد مشکلات جدی می کند. (کمترینش تنبیهات اقتصادی کشورهای غربی علیه روسیه است، که برای این کشور مشکل آفرین است.)
پنج: از پیامدهای این حمله آن است که ناتو و کشورهای غربی (آمریکا و اروپا) نیاز به اتحادی که در عصر «ترامپ» کمی تضعیف شده بود را بیشتر احساس نموده و به هم نزدیکتر می شوند و مجهزتر می گردند و ممکن است برای امنیت کشورهای دیگر اروپای شرقی (لهستان، رومانی و...) تمهیداتی بیندیشند.
شش: از جمله پیامدهای این نبرد آن است که جریان دمکراتیک جهان در مقابل جریان های تندرو، افراطی و راستگرا آسیب پذیرند. زیرا جریان های افراطی بدون منطق، قاطعانه پیش می تازند در حالیکه کشورهای مدافع باصطلاح آزادی و دمکراسی، پیوسته احتیاط می کنند!
هفت: این حمله نشان می دهد که روسیه برای ایفای نقش «آشوبگر» بینالمللی (تضعیف و تخریب در نظم حاکم) از ظرفیت لازم برخوردار است، هر چند از توان اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، علمی و... لازم برخوردار نیست که نظم جهانی را به میل خود سامان بخشد؛
4) مواضع ایران در این رخداد:
یک:توجیه مقامات ایرانی که عامل حمله روس به اوکراین، گسترش ناتوست، موجه نیست و این حمله از مصادیق «دفاع مشروع» قلمداد نمی گردد. زیرا اگر قرار باشد در مقابل هر احساس خطری، دست به تجاوز به کشور دیگر زد، سنگی در جهان، روی سنگی بند نمی شود. هر تهدیدی پاسخ مناسب و مشابه می طلبد. اگر کشوری دوست دارد عضو ناتو شود، و روس این کار را نمی پسندد، می تواند پیمان امنیتی دیگری از جنس «پیمان ورشو» (بین کشورهای اروپایی بلوک شرق به مدت حدود 35 سال در نیمه دوم قرن بیستم برقرار بود) که اتحاد شوروی داشت تشکیل داده و همراهانش را علیه پیمان رقیب، بسیج نماید؛ نه اینکه دست به تجاوز بزند! پاسخ سخنرانی، حرف است (برخی به غلط می گویند علت حمله صدام به کشورمان، سخنرانی های مسئولین ایرانی در آن زمان بود!) و پاسخ پیمان، پیمان. اما تجاوز نظامی باید محکوم شود، زیرا در غیر این صورت این اقدامات ظالمانه و رویه تجاوزگرانه، روزی دامن همگان را می گیرد. (به ویژه روسیه که تجاوزگری از ویژگی های اصلی این کشور در طول تاریخ است.)
دو: در چنین شرایط ایران که پس از روسیه دارای دومین ذخایر گاز جهانی است، می توانست جای روسیه در صدور گاز به غرب را پر کند؛ ولی متاسفانه وابستگی که ایران برای خود به روسیه در این سالها ایجاد کرد، از این اقدام برای منافع ملی مانع می گردد. (با اینکه ماهیت اشغالگری روس ها در ایران از عهد قاجار با ترکمنچای و... و عصر پهلوی با اشغال شمال کشور و کمک به تجزیه بخش غربی ایران پس از جنگ دوم جهانی بر کسی پوشیده نیست!). از پیامدهای مثبت این اقدام می توانست رهایی ایران از سلطه روس با محکوم کردن صریح تجاوز باشد که .... علت اینکه این بار روسیه در داستان برجام کمتر سنگ اندازی نمود همین بود که برای چنین روزی دهان مقامات ایرانی بسته بماند و دستشان برای اقدام علیه اوکراین، زیر سنگ باشد؛
سه: با اینکه به تعبیر «تافلر»، ماهیت قدرت در جهان امروز تغییر کرده است و نظامیگری و اقتصاد جایش را به دانش، داده، اطلاعات و ... داده است، با این وصف این سخن معنایش این نیست که با توان نظامی نمی توان اصلا کاری کرد. در این زمینه برخی تحلیلهای خودی دقیق نیست. اما از نکته یاد شده نباید نتیجه گرفت که با نیروی و تجهیزات نظامی (موشک و....) امنیت کامل بدست می آید. زیرا دیدیم که اتحاد جماهیر شوروی، تا بُن دندان در سال 1990 با پیشرفته ترین تسلیحات و موشک های اتمی و غیر اتمی مسلح، اما بدون هیچ حمله بیرونی، از درون فروپاشید. یا ملت ایران علی رغم تنهایی و کمبود سلاح، 8 سال با عراق که به نوعی قدرت های جهانی و منطقه ای را نمایندگی می کرد، ایستاد. رمز اصلی پایداری، اتکای به درون و ملتهاست و نه تسلیحات، موشک و دور شدن از مردم!
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل