دکتر رامتین رضایی سردبیر مجله ایرانی روابط بینالملل
میانجیگری جمهوری خلق چین میان دو رقیب یا شاید هم دشمن دیرینه یعنی جمهوریاسلامیایران و پادشاهی عربستانسعودی و توافق غیرمنتظره این دو کشور در خصوص از سرگیری مجدد مناسباتدیپلماتیک پس از سالها تیرگی روابط و انقطاع آن پس از حمله به سفارت عربستان در تهران در سال 1394 خورشیدی، در راس اخبار رسانههای داخلی و بینالمللی قرار گرفته و موجی از تحلیل و ارزیابی در کنار انواع تبلیغات و پروپاگاندا را جاری ساخته است. این در حالیست که پروندههای منازعه میان دو کشور همچنان مفتوح و محل مناقشه است. صرفنظر از پیشینه و تاریخچه موارد تعارض میان ایران و عربستانسعودی باید اذعان داشت که دستکم در دو دهه اخیر رقابت یا به عبارت دقیقتر نزاع دو کشور در موضوعات و حوزههایی مانند عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، بحرین، شیعیان منطقه القطیف در عربستان(اعدام شیخنمر روحانی متنفذ شیعه توسط آلسعود نمودی جدی از این تعارض بود)، و خصوصا جنگ داخلی یمن از چنان شدت و حدتی برخوردار بوده است که دستکم از نگاه ژورنالیستها و تحلیلگران هلالشیعی و قوسسنی یک بلوکبندی منطقهای میان طرفین و موتلفین آنها ایجاد نموده است. ناگفته نماند که برنامههستهای و موشکی جمهوری اسلامیایران نیز همواره به عنوان یک تهدید جدی از سوی آلسعود مورد خوانش قرار گرفته است.
به راستی چرا و چگونه این دو نیروی متخاصم این چنین غافلگیرانه و با وساطت نیرویسومی به نام چین، یکدیگر را به اغوش کشیدند؟ در حالیکه موارد تنش و نزاع همچنان پابرجاست. پاسخ به این پرسش بار دیگر تحلیلگر روابط بینالمل و علمسیاست را به سرزمین عجایب و پیچیدگی و رویدادهای غیرقابل پیشبینی و غیرمنتظره پرتاب میکند. بازیگران و کنشگران عرصه سیاست و روابطبینالملل همواره بر پایه اصول راهبردی درازمدت و تثبیتشده اعلانی و یا عادتهای تکراری عمل نمیکنند(بعضا بر خلاف انتظارآکادمیسینها). بلکه تاکتیکها و حتی تغییر جهتهای کوتاهمدت در جهان سیاست و روابط بینالملل بسیار چشمنوازتر و شایعتر از کنشهای خطی و بعضا مشخص و تکراری قابل رویت و ردیابی است.
اکنون از منظر کنش کوتاه مدت و یا تاکتیکی بهتر و آسانتر میتوان موضوع این نوشتار را تحلیل و پاسخی نسبتا رضایتبخش به پرسش آن ارائه نمود. با پیروزی جوزفبایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2020 میلادی، تغییراتی در سطوح تاکتیکی در دستورکار سیاستخارجی ایالات متحده آمریکا قرار گرفت. اگر چه این تغییرات کوتاهمدت و یا شاید هم میانمدت، تا حد بسیار قابل توجهی منطبق با راهبرد کلان و خصوصا دکترینهای امنیتملی و سیاستخارجی این کشور بود. راهبرد خروج از خاورمیانه و عزیمت به آسیا- پاسیفیک به عنوان دستورات مندرج در دکتریناوباما و سپس معرفی چین به عنوان بزرگترین و مهمترین تهدید پیش روی امپراتوری آمریکا خود به تنهایی برای ایجاد شکاف با متحدین منظقهای از جمله اسرائیل و عربستان از یک سو و نیز شکاف بیشتر با اژدهایسرخ کفایت میکند. اما رویکردهای تاکتیکی بایدن و دولت وی عملا شکاف را به اختلاف با متحدین منطقهای و تعارض نزدیک به منازعه با چینیان مبدل نمود.
در بدو ورود دولت جوبایدن به کاخسفید، طی دستوری فروش تسلیحات به عربستانسعودی و اماراتمتحدهعربی متوقف و این دو کشور از سوی آمریکا به نقض حقوقبشر در یمن محکوم شدند. تحریمهای انصارالله و حوثیها به منظور ارسال کمکهای بشردوستانه ملغی و مذاکرات احیای برجام با جمهوری اسلامیایران هر چند ناموفق از سر گرفته شد. فشار بر چین و انتقاد به این اژدهای نوظهور اگرچه در دولتهای ترامپ و اوباما نیز با جدیت در پیش گرفته شده بود، اما در دوره بایدن به شدیدترین حد خود در خصوص مسائل حقوقبشری رسید. تهدید نظامی و بیسابقه تایوان از سوی چین متعاقب با حمله روسیه به اوکراین، به طور حتما از آثار و نمایانگر اوجگیری بیسابقه تعارض و تنش یا آمریکا است. اگر کمتوجهی تیم بایدن به اسرائیل و عدم همراهی با اقدام نظامی احتمالی بر علیه تاسیساتاتمی ایران و نیز مخالفت با شهرکسازی در کرانهباختری و بیتالمقدس را نیز به این مجموعه بیفزاییم، در خواهیم یافت که در تشکیل مثلث ایران، چین و عربستان تا چه اندازه سیاستهای مسنترین رئیسجمهور تاریخ آمریکا نقش ایفا نموده است.
خشم عربستان و چین با دو راهبرد و جهانبینی سیاسی متفاوت از رویکرد تاکتیکی فعلی آمریکا معادلات را با تغییرات چشمگیر مواجه ساخت. نزدیکی چین و عربستان به یکدیگر و عقد قرارداد فروش تسلیحاتچینی به عربستان و اماراتمتحدهعربی و فروش گسترده و با قیمت مناسب نفت عربستان به چین، بیش ناشی از تغییر راهبردهای کلان و بلندمدت دو کشور نبود، بلکه با هدف دهنکجی به آمریکا و سیاستخارجی بایدن و ارسال این پیام به واشنگتن بود مبنی بر اینکه باید از بیمهری و فشار بر ما دست بردارید. اما واکنش اعتراضی چین و عربستان به آمریکا و تاکتیک بایدندر سیاستخارجی جز با پیوستن دشمن 44 ساله آمریکا یعنی جمهوری اسلامیایران و ایجاد یک مثلث تاکتیکی تکمیل نمیگردید. بنابراین هدف چین از این میانجیگری و عربستان از تغییر مواضع خود نسبت به ایران صرفا با هدف تحت فشار قرار دادن آمریکا به منظور تغییر مواضع خود نسبت به این دو کشور صورت پذیرفت. جمهوری اسلامی ایران نیز از سرگیری مجدد رابطه دیپلماتیک با عربستانسعودی را به عنوان شکست تحریمهای آمریکا علیه خود و پیروزی دیپلماتیک تلقی میکند که میتواند کاهش فشارهای تحریمی و کسب منابع ارزی در اوضاع بحرانی ارزشپولی این کشور یاری رساند. از سوی دیگر از نگاه ج.ا.ایران این توافق و نزدیکی عربستان و چین به ایران شکست صلح ابراهیم میان اعراب اسرائیل را نظاره می نماید.
اما در پایان باید به این نکته اساسی توجه معطوف داشت که بر خلاف ج.ا.ایران عربستانسعودی و چین آمریکا را دشمن و خصم خود نمیدانند. عربستان همچنان متحد آمریکا و چین نیز هرگز علاقهای به از دست دادن بازارهای آمریکا و سرمایهگذاری کمپانیهای آمریکایی ندارد و به خوبی واقف است که درگیری با تایوان تا چه اندازه اقتصاد این کشور را از دسترسی به بازارهای جهانی محروم خواهد ساخت. جمهوری اسلامیایران نیز همچنان از سوی ایالات متحده آمریکا در بالاترین حجم و سطح تحریمها قرار دارد و تا زمان حل مساله هستهای و توافق با آمریکا چشماندازی برای این تغییر وضعیت دیده نمیشود. پرونده یمن نیز به عنوان مهمترین موضوع مورد تعارض با عربستان همچنان مفتوح است. بنابراین تغییرات تاکتیکی و کوتاهمدت و یا حتی میانمدت در کنشگری بازیگران عرصه روابط بینالملل اگرچه بسیار شایع، اما اساسا و الزاما به معنای تغییر یا تحول راهبردی نخواهد بود.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل