تاج الدین صالحیان دکتری تخصصی روابط بین الملل
اندیشمندان حوزه سیاست و روابط بین الملل برای تغییرات در نظام بین الملل به قواعد و قانونمندیهایی اشاره می کنند که توجه به آن می تواند افق تحلیل ما را روشن تر نماید. از حدود دو قرن و اندی پیش( از ۱۷۹۲م به بعد) تاکنون کشورهای زیادی همانند اتریش، بریتانیا، آلمان، ایتالیا، روسیه، شوروی و نهایتا آمریکا توانسته اند به تنهایی یا بصورت اشتراکی، پیروز جنگ ها باشند و تا حدودی نظم مورد نظر خود را بر جهان یا بخشی از جهان اعمال نمایند.
اندیشمندان در این رابطه به چرخه ای تحت عنوان؛خیزش، اوج و هژمونی و نهایتا افول قدرتها اشاره دارند.اندیشمندانی همانند "ای اچ کار" در کتاب بحران بیست ساله، "ارگانسکی" در کتاب سیاست جهان، "کوئینیستی رایت" در کتاب مطالعه جنگ، "چارلز دوران" در کتاب رشد قدرتهای نوظهور و افول قدرتهای مسلط، "پال کندی" در کتاب ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ، "رابرت گیلپین" در کتاب مشهور جنگ و تغییر در سیاست جهان و نهایتا "استفن والت" و "جان میرشایمر" به ترتیب در کتابهای ریشه های اتحادها و تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ، هر کدام با دلایل و نظرگاه خود به "چرخه ی جابجایی قدرتها" و ایجاد نظمها و نظامهای جدید در سطح بین المللی پرداخته اند.
نکته ی مشترک نویسندگان فوق این است که تغییر چینش قدرتهای جهانی و به تبع آن تغییر در نظم بین المللی، حاصل یک "جنگ" بزرگ بوده است، که نمونه های آنرا در جلوگیری از ناپلئون و ایجاد اتحاد مقدس، جلوگیری از ویلهلم و نهایتا جنگ جهانی اول، و جلوگیری از هیتلر در جنگ جهانی دوم می توان بوضوح دید.
اما دو اتفاق در نیمه دوم قرن بیستم سبب شده است، احتمال جابجایی در چینش قدرت ها و تغییر در نظم بین المللی بصورت مسالمت آمیز و بدون جنگ منتفی و دور از ذهن نباشد؛
اول) تولید و تکثیر سلاح های مهیب و ویرانگر هسته ای و قابلیت استفاده از ضربه ی دوم توسط دارندگان این سلاح ها که سبب "بازدارندگی" و جلوگیری از جنگ مستقیم قدرتهای بزرگ شده است.
دوم) تغییر در ماهیت "قدرت" از قدرت صرفا سخت به قدرت نرم. یعنی اگرچه قدرت نظامی و مادی همچنان یک مولفه ی مهم و تاثیرگذار است، اما قدرت نرم، امروزه نقش موثری در افزایش جایگاه کشورها و حتی جابجایی آنها پیدا کرده است. بطوریکه با فروپاشی شوروی سابق، برای اولین بار دنیا شاهد تغییر ساختار نظام بین الملل از "دوقطبی" به "تک قطبی" یا "سلسه مراتبی غیردستوری" بدون هیچ جنگ گرم و تمام عیاری در ابتدای دهه ۹۰ میلادی بود و این امر در تاریخ قدیم و جدید بی مثال بوده است. لذا تقابل در سطح قدرتها همچنان پابرجاست، اما شیوه تقابل، دستخوش تغییراتی شده است!
امروز دیگر بر همگان روشن است که؛ رقیب اصلی آمریکا برای سیادت جهانی، جمهوری خلق چین است.اگرچه برخی واقع گرایان در نهایت، برخورد نظامی آمریکا و چین را بر سر رسیدن به هژمونی قطعی می دانند، اما به دو دلیل فوق الذکر، بسیاری دیگر، از جمله اغلب لیبرالها، احتمال جابجایی مسالمت آمیز بازیگران جهانی( آمریکا و چین) را منتفی نمی دانند.این موضوع مباحث مفصلی دارد که بیان آنها در این مقال نمی گنجد.بنابراین روند تحولات بین المللی به گونه ای بوده که امروز دیگر اختلاف نظر بین اندیشمندان و سیاستمداران در مورد اینکه جهان در مرحله دوره گذار قرار دارد، وجود ندارد!
مرحله گذار یعنی آشوب در نظم مستقر و تلاش برای استقرار نظم جدید، در این شرایط هر کشوری تلاش می کند در نظم جدید احتمالی پیش رو، جایگاه بالاتری بدست آورد!در چنین شرایطی تلاش بازیگران برای ارتقای جایگاه خود، روندهایی را شکل می بخشد که به سبب مولفه های گوناگون خواه ناخواه سبب جبهه بندی هایی می شود که نه رفتار قانونمند بلکه قانونمندیهای رفتار در سیاست بین الملل، در نهایت نظم جدید را مستقر خواهد نمود!در مرحله گذار جایگاه مناطق، برای قدرتها بسیار با اهمیت خواهد بود! در واقع نبرد قدرتهای جهانی ابتدا بر سر مناطق شکل خواهد گرفت!
نکته مهم دیگر اینست که با توجه به نتایج فاجعه بار تقابل احتمالی بین قدرتهای بزرگ، و آگاهی آنها از این مساله، یکی از زمینهای بازی که اهمیت فوق العاده ای در شکل دادن نظم جدید جهانی به خود گرفته و حتی به نوعی آلترناتیو جدی تقابل نظامی بین قدرتهای جهانی جهت برتری و استقرار نظم مورد نظر گردیده، تلاش برای تثبیت کریدورهای انتقال انرژی و حمل و نقل کالا می باشد!
در چنین شرایطی، انگیزه ها و اهداف متفاوتی پشت بحران در خاورمیانه قرار گرفته که به سختی در نقطه ای که بیشترین بازیگران، بالاترین منافع خود را در آن ببینند، تلاقی منافع صورت پذیرد، فلذا دشوار است که بتوان نقطه روشنی، از پسِ آشوبهای منطقه موسوم به خاورمیانه دید!
بر همین اساس، غرب و آمریکا با کمک هند، عربستان، امارات، قطر، اردن، و اسراییل با قرار گرفتن در یک جبهه در صددند با ایجاد کریدورهای انتقال انرژی و حمل و نقل کالا، با تعیین نظم موردنظر، ضمن کنار گذاشتن ایران و حتی ترکیه و مصر، جلوی نظم آفرینی قدرتهای شرقی یعنی چین و روسیه و برخی بازیگران منطقه ای همچون ایران را بگیرند!کنار گذاشتن کشورها از این کریدورها، از جایگاه و اهمیت آنها کاسته و همین امر زمینه برخوردهای بعدی با آنها را فراهم خواهد نمود و به علت پایین آمدن هزینه تقابل با آنها، شرایط را برای اقدامات بعدی فراهم خواهند نمود!
نکته ضروری اینجاست که؛آسیای غربی و شامات بدلایل مختلف از دیرباز محل نزاع بوده است! امروز هم بحران در این منطقه حادثه خیز، لایه های آشکار و پنهانی دارد!اما، برای ایران اوضاع بسیار پیچیده تر از دیگر بازیگران است، یعنی علاوه بر بحث ایدئولوژی و مباحث اقتصادی، بحث امنیتی نیز بیش از دیگران برای ایران مطرح است چرا که ایران نقطه مرکزی در زیر سیستم هایی همچون، آسیای غربی، خلیج فارس و دریای عمان، آسیای میانه و قفقاز جنوبی، شبه قاره هند، شامات و آناتولی و حتی وسیعتر از اینهاست!
منطقه شامات بخصوص لبنان و فلسطین و سوریه تا جنوب ترکیه و آسیای صغیر و حتی بین النهرین همواره محل نزاع بین امپراتوریهای ایران از هخامنشیان تا اشکانیان و ساسانیان و پس از آن، با امپراتوریهای یونان و روم بوده و از همان موقع ساکنان این مناطق بعنوان نیروی نیابتی از امپراتوری های ایران حمایت می کرده اند.
جنگهای صلیبی هم که حدود دو قرن بطول انجامید در این منطقه و فلسطین اتفاق افتاد و دقیقا جنگ ششم صلیبی در غزه بوقوع پیوست.
در زمان آل بویه و صفویان نیز به نوعی این داستان ادامه داشت!
محمدرضا شاه هم همواره بدنبال برجسته کردن این خط سیر بود و تلاش کرد حمایت این مناطق را جلب کند! در جمهوری اسلامی هم همینگونه بوده است، لذا بهانه ممکن است ایدئولوژی هم بوده باشد اما اگر این بهانه هم نباشد، ژئوپلتیک ایران ایجاب می کند هر حکومتی بخواهد در ایران نقش یک قدرت منطقه ای را که کف حق ایران است را ایفا کند، ناگزیر باید نگاهش به این مناطق تا دریای مدیترانه باشد! چرا که اگر این مناطق بدست رقبا بیافتد ضمن اینکه ایران در معرض خفگی ژئوپلتیک قرار می گیرد بلکه امنیت ایران نیز با خطر جدی مواجه خواهد شد!
بنابراین، نباید عصبانیت از شرایط داخل، سبب شود سطحی به مسائل نگاه کرد یا احیانا تحت القائات رسانه ای قرار گرفت! بلکه باید نگاه تاریخی و عمیق تری به مسائل جهانی، منطقه ای و ایران داشته باشیم و دقیقا بازی قدرتهای جهانی و رقبای ایران را مستند و بر اساس رهیافت های علمی و واقعی دریابیم تا گرفتار احساسات ناشی از بارش اطلاعات هدفمند و احیانا دچار خطای تحلیل نشویم! و ناخواسته مطابق خواست دیگران در زمین بازی آنها به ایفای نقش نپردازیم!
سختی ها و مشکلات اگرچه واقعیت امروز ایرانی هاست اما باید در سطحی کلان تر و جامعتر به مسائل نگاه کرد و ایران را بعنوان کشور ایران و محفوظ داشتن آن بعنوان مام میهن درنظر داشت! ایران امروز اول نیاز به آگاهی وسیعتر از مسائل داخلی دارد، واضح است که این بمعنای نادیده گرفتن مشکلات نیست! که خود بحثی مجزاست و مجالی دیگر می طلبد!
لذا برای کشورهایی همچون ایران راهی جز قوی شدن و انتخاب صحیح در روابط و نقش آفرینی دقیق و با ظرافت نیست، تضعیف ایران در چنین شرایطی می تواند هر نتیجه ی غیرقابل جبرانی را در پی داشته باشد! ش
این نه یک دیدگاه تقلیل گرایانه؛ که در جهت نفی عملکرد گروهی خاص در داخل - که ممکن است بخش مهمی هم درست باشد - قانونمندیهای رفتار در روابط بین الملل را عامدانه یا سهوا نادیده می انگارد که می تواند نتایج دهشتناکی برای ایران بدنبال داشته باشد، بلکه یک نگاه کلی و سیستمی بر اساس یک رهیافت مهم و جدی روابط بین المللی به سیاست بین الملل است که می طلبد همه کسانی که دل در گرو این کهن دیار، ایران عزیز دارند، آنرا مورد توجه و مدّاقه قرار دهند و با نگاه تقلیل گرایانه به سادگی از کنار مسائل راهبردی سیاست بینالملل عبور نکنند!
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل